
اردیبهشت را ماه نویسندگی خود قرار دهید/ هدفگذاری برای نویسندهها

وينش/ بعد از پايان يک روز کاري در دنياي آيتي تازه از پشت ميز کارم بلند شدهام و فکر ميکنم چطور خودم را براي نيمهي ديگر زندگيم، عشق به ادبيات، آماده کنم که تقويم گوگل شروع کارگاه مجازي سالن نويسندگان لندن را تا پانزده دقيقه ديگر يادآوري ميکند. موضوع کارگاه نظرم را جلب ميکند: «آوريل را ماه نويسندگي خود کنيد.» دلم غنج ميرود. چهخوب ميشود اگر يک ماه کامل را به نوشتن اختصاص داد. خودم را دوباره برميگردانم پشت ميز کاريام، هدستم را توي گوشم ميگذارم و دکمهي جوين را ميزنم. معلمهاي نويسندگي خلاق، مَت و پَرول، از خانههاي خود در لندن با روي گشاده به مخاطبهايي که از سراسر دنيا به کارگاه پيوستهاند، خوشامد ميگويند. حالا ميخواهم اين تجربه را با نويسندگان جوان به اشتراک بگذارم.
پنجشنبه، اول آوريل 2021 است، يک روز قبل از شروع تعطيلات چهارروزهي عيد پاک. طبق معمول تا ساعت 5 بعدازظهر پاي لپتاپم براي آخرين جلسهها و ايميلهاي کاري. با شروع قرنطينه و دورکاري از يک سال پيش، ساعتهاي کاريام هم کش آمدهاند. طي روز يا در جلسهام، يا ارائهي آنلاين ميدهم، يا در کنفرانسهاي علمي ويدئويي شرکت ميکنم، يا برنامهنويسي ميکنم، يا مقاله براي مجلات علمي مينويسم يا مقالههاي ديگران را به قول انگليسيها پير ريوو ميکنم، يا، يا، يا و مجموعهي همهي اينها ميشود کار روزانهي من. رشتهاي که دوستش دارم، باورش دارم و سالهاي زيادي در دانشگاههاي ايران و استراليا درسش را خواندهام. اما هرچه به غروب نزديکتر ميشوم، بُعد ديگري از شخصيتم بيدار ميشود. بُعدي که دوست دارد از دنياي کامپيوتر و داده و تکنولوژي فاصله بگيرد و در دنياي کتاب و داستان و نوشتن غرق شود.
سالهاست که صلحي نانوشته بين اين دو بعد شخصيتم برقرار شده که تعادلي به زندگيم ميدهد: روزها براي علم کامپيوتر و شبها براي ثروت ادبيات. اگر يکي نباشد ديگري را نميتوانم درست انجام دهم. سهسالي هست که بعد از پايان روزِ کاري، چند ساعت اول غروب و چندساعت آخر شب را به ادبيات اختصاص ميدهم: يا مينويسم، يا ترجمه ميکنم يا مقالهي و داستانکوتاه ميخوانم يا کتاب ميخوانم يا در کارگاه آنلاين داستاننويسي شرکت ميکنم. در لابهلاي اين قرارها زندگي هم ميکنم به معناي واقعي و الزامآورش: غذا پختن، غذا خوردن، خانه تميز کردن، راه رفتن، ورزش کردن، فيلم تماشا کردن، با فلاني حرف زدن، با بهماني دردودل کردن، و آخرش هم خوابيدن. مطمئنم که تنها آدمي نيستم که عاشق نوشتن است اما شغل اصلياش نويسندگي نيست و پديدهي زندگي هم با همهي الزاماتش هر روز برايش تکرار ميشود. براي همين تکرارهاست که بايد راهکارهاي متفاوت بهکار ببرم تا از رويايم دور نشوم.
دارم اين فکرها را با خودم مرور ميکنم و چاي را مزهمزه ميکنم که تقويم گوگل شروع کارگاه مجازي سالن نويسندگان لندن را تا پانزده دقيقهي ديگر يادآوري ميکند. اولش فکر ميکنم حوصلهاش را ندارم، از بازنويسي يکي از داستانهايم عقبم، ميخواهم که بيخيالش شوم اما موضوع کارگاه نظرم را جلب ميکند: «آوريل را ماه نويسندگي خود کنيد.» دلم غنج ميرود. چهخوب ميشود اگر يک ماه کامل را به نوشتن اختصاص داد، چه خوشبختي بزرگيست اگر راهکارش را پيدا کرد. خودم را دوباره برميگردانم پشت ميز کاريام، هدستم را توي گوشم ميگذارم و دکمهي جوين را ميزنم. معلمهاي نويسندگي خلاق، مَت و پَرول، از خانههاي خود در لندن با روي گشاده به مخاطبهايي که از سراسر دنيا به کارگاه پيوستهاند، خوشامد ميگويند: از ادينبرگ تا برايتون، از مادريد تا استکهلم، از تگزاس تا سياتل، از مراکش تا پاريس، از دبي تا مالزي.
بعد از پايان کارگاه آنقدر حالم خوب ميشود و ايدههاي جديد در سرم ميآيد که دلم ميخواهد تجربهام را با همهي دوستانم در کارگاههاي داستاننويسي تقسيم کنم. آنچه در ادامهي اين مقاله ميآيد، برگردان فارسي اين کارگاه و تغيير تاريخها به تاريخ شمسي است. اميدوارم شما هم مثل من با خواندن اين مطالب و انتخاب ماهي که ميتوانيد اين مراحل را اجرا کنيد، يک قدم به روياي نويسندگيتان نزديکتر شويد.
جلوتر از سال 1400 فکر کنيد.
«فقط يک درخت را در زمين نکاريد، به يک باغستان بيانديشيد. آيا خود را براي انجامدادن کارهاي بزرگ در يکسال، سهسال و يا پنجسال آينده آماده ميکنيد؟»
دکتر بنجامين هاردي[1]
قدم صفر: کوه خود را تصور کنيد.
«روشي که براي من کار کرد، اين بود که خودم را در جايي که ميخواستم باشم تصور کنم، به عنوان يک نويسنده خصوصاً در حوزهي داستانکوتاه چه کتابهاي خوبي بنويسم، چه کميکهاي خوبي بسازم و چهطور با نوشتههايم خودم را تأمين کنم. آن مکان يک کوه بود، يک کوه در دوردست، هدفم.
و ميدانستم تا زمانيکه به سمت آن کوه قدم بردارم، اوضاع خوبي خواهم داشت. و زمانيکه حقيقتاً نميدانستم چهکار بايد بکنم، ميايستادم و با خودم فکر ميکردم که آيا دارم به سمت کوه قدم برميدارم يا از آن دور ميشوم.» نيل گيامن[2]
قلهي کوه آيندهي شما چه شکلي خواهد بود؟
ليستي از همهي خصوصياتي که در قلهي ايدهآل کوهي آيندهي خود دوست داريد، تهيه کنيد.
مثال: نويسندهي نيمهوقت با چند کتاب پرفروش، چاپ يک مجموعه شعر يا داستان، نزديک دريا زندگيکردن، از طريق نويسندگي ماهيانه مبلغي پول درآوردن، در دانشگاه تدريس کردن.
قدم اول: خودتان را در آينده تصور کنيد.
«روياها خيلي دوستداشتني هستند، اما فقط رويا هستند – برقآسا، زودگذر و زيبا. اما آنها فقط به حقيقت نميپيوندند فقط بهخاطر آنکه رويايشان را در سر داريد. کارِ مداوم روياها را عملي ميسازد. کار جدي و سخت است که تغيير را سبب ميشود.» شوندا ريمرز[3]
برآيند در مقابل هويت
مثال: ميخواهيد نويسندهي بهتري شويد؟ نويسندهاي که 1000 کلمه در يک روز مينويسد؟
جميز کلير برگرفته از کتاب عادتهاي بنيادي[4]
خودِ آيندهتان را در بالاي آن قله تصور کنيد.
آرزو داريد چهکسي بشويد؟
شخصيت آدمي را تصور کنيد که هدفهاي شما را به دست ميآورد. ممکن است يک الگو را تصور کنيد، کسي که به شما الهام ميدهد.
مثال: يک نويسندهي درامهاي تلويزيوني پرطرفدار مانند شوندا ريمرز، نويسندههايي مانند جيدي سلينجر، ارنست همينگوي، ويرجينيا وولف
آن شخص چه کاري انجام ميدهد؟
اين شخصيت چهطور رفتار ميکند؟ «آدميست که ….»
مثال: 1000 کلمه در يک روز مينويسد؛ فلان تعداد کتاب در ماه ميخواند؛ هيچوقت قرارهاي نوشتنش را از دست نميدهد؛ نويسندگي را اولويتِ هر روز قرار ميدهد.
قدم دوم: هدف 30 روزهي خود را بگذاريد.
«به تصميمهاي خود پايبند بمانيد اما در روش خود انعطافپذيري داشته باشيد. » توني رابينز[5]
«مردم فکر ميکنند تمرکز يعني بلهگفتن به همهي چيزهايي که بايد رويش تمرکز کنند. اما هيچوقت اين معني را نميدهد. تمرکز يعني نه گفتن به صدها عقيدهي خوب ديگر که وجود دارد. براي تمرکز کافي، بايد با دقت يکي را انتخاب کنيد.» استيو جابز[6]
ليستي از همهي هدفهاي قابل دسترسي که در سي روز آينده ميتوانيد به دست آوريد، تهيه کنيد.
مهمترين هدفي که ميخواهيد بهدست بياوريد، چيست؟ يکي را انتخاب کنيد و دورش دايره بکشيد.