نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
کتاب

داستان کوتاه/اولین جلسه در اولین روز کلاس اول

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان کوتاه/اولین جلسه در اولین روز کلاس اول

آخرين خبر/يادم است اولين جلسه در اولين روز کلاس اول بود. آقا معلم وارد کلاس شد. بچه ها با بي حالي بر پا کردند. آقا معلم گفت: بنشينيد. بعد هم فوري پاي تخته حرف
 الف و ب را نوشت و گفت: اين الف است، بگوييد الف.
 همه گفتند: الف. گفت: اين ب است. همه بگوييد: ب.
 همه گفتند: ب. گفت: حالا کاغذ و قلم را در بياوريد و بيست بار الف و بيست بار ب بنويسيد. اول مهر بود و هواي يزد، دلکش و دل انگيز و باغچه مدرسه پر از انار بود. پنجره کلاس هم باز بود.  آقا معلم صندلي‏اش را گذاشت کنار پنجره، رو به‏ روي حياط و خودش پشت کرد به بچه‏ ها و روي صندلي نشست. بچه‏ ها هم تقلا مي‏ کردند که شکل الف و ب پاي تخته را روي کاغذ بنويسند. البته من و چند نفر ديگر که پيش ملا رفته بوديم، نوشتن برايمان راحت‏ تر بود. نيم‏ ساعتي آقا معلم در تفکر بود. بعد بلند شد و سري به ميزهاي بچه‏ ها زد. يک‏مرتبه آقا معلم، سيلي محکمي به اصغر زد. طوري که اصغر سرش خورد به سر هم‏کلاسي پهلويي. چرت بچه‏ ها پاره شد، همه هاج و واج که؛ اصغر چه کار کرد که آقا معلم اين طور محکم توي صورتش زد. آقا معلم گفت: «بچه دست راستت را کردي تو جيبت و با دست چپ مي‏ نويسي؟ بيا بيرون.»اصغر، ضعيف و نحيف و مردني از روي نيمکت بلند شد و از رديف دوم ميزها جلوي تخته سياه آمد. آقا معلم گفت: «کره خر، احمق, کودن! هنوز هم که دست راست را کردي تو جيبت!» و با لگد محکم به پشت اصغر زد؛ اصغر بيچاره به شدت به طرف ديوار پرت شد و ناخودآگاه دست راستش را از جيبش بيرون آورد. او دستش را حايل خودش و ديوار کرد.
 دست راست اصغر از مچ، قطع بود.
 اين تلخ‏ترين خاطره ‏ي تحصيلي از اولين روز کلاس ابتدايي، باعث شد که هروقت چپ‏ دستي را مي‏بينم، ياد معلم کلاس اول و اصغر بيفتم و همه‏ چپ‏ دست‏ها را دوست بدارم.

شازده حمام
دکتر محمدحسين پاپلي يزدي

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره