نگاهی به تاریخچه شعر فارسی

ايسنا/ شعرهاي کلاسيک پارسي داراي ويژگيهايي هستند که با شعرهاي نو متفاوتاند. «شعر کلاسيک، گرهخوردگي عاطفه و تخيل است که در زبانِ آهنگين شکل گرفتهباشد.» شعرِ شاعران بزرگي مانند فردوسي، مولوي، سعدي، حافظ، نظامي، صائب و … هر کدام با اينکه سبک مختلفي داشتهاند، اما در مجموعهاي از ويژگيها مشترک است. نظامي عروضي در چهار مقاله گفته است: "هر که را طبع در نظم شعر راسخ شد و سخنش هموار گشت، روي به علم شعر آورد و عروض بخواند ." اولاً شعر به زعم نظامي عروضي علم است و نه هنر، دوم اينکه، عروض و قافيه از ضرورّيات شعري است.
نويسنده چهار مقاله، حتي آنجا که وارد عرصه معنا ميشود، معيارهايي را معرفي ميکند که غالباً از «وهم» و «قوة موهمه» ناشي ميشود که ممکن است هر نوع ديگر زباني نيز بتواند با چنين معيارهايي معرفي شود: "شاعري صناعتي است که شاعر بدان صناعت اتسّاق مقدمات موهمه کند". بالاترين بُرد فکري عروضي سمرقندي، تا آنجاست که معتقد است شعر بايد: "معني خُرد را بزرگ و معني بزرگ را خُرد و نيکو را در خلعت زشت بازنمايد و زشت را در صورت نيکو جلوه دهد و به ايهام قوّتهاي غضباني و شهواني را برميانگيزد."و در نهايت در عصر حاضر شاعري که شعرش هم نو است و هم هماهنگ با شعر شاعران کلاسيک چه در زبان مادري فارس ونيز زبان انگليسي. او سبک هفت بند را در کتاب اولش معرف خانه ادبيات شد.
نخستين نمونههاي به دست آمده از شعر در ايران، پيشينهشان به روزگار زرتشت پيامبر و سرودههايش در گاهان ميرسد. اين سرودهها به گويش گاهاني از زبان اوستايي است. همچنين از دوران پهلواني (اشکاني) منظومههايي مانند ايانکار زريران (يادگار زريزان) و درخت آسوريک به زبان پهلوي اشکاني در دست است. افزون بر اين نمونههايي از شعر (ترانههاي خسرواني) به زبان پهلوي ساساني يافت شده است.
سرودهها و اشعار مانوي به پارسي ميانه (پهلوي ساساني و اشکاني) نيز در نزد اهل فن اهميتي به سزا دارد. ليکن اجماع علماي فن بر اين است که وزن هيچکدام از اين اشعار عروضي نيست، بنابراين، اين اشعار با شعر امروزي پارسي تفاوت بنيادين دارد.
نخستين شاعران پارسي سرا (مراد از پارسي در اينجا فارسي دري و در مقابل فارسي ميانه است) در دربار يعقوب ليث صفاري پديدار شدند. اگرچه نمونههايي از شعر به زبان پارسي دري، پيش از اين دوران وجود دارد، ولي بررسي آنها مشخص ميکند که در زمان سروده شدنشان شعر پارسي هنوز قوام نيافته بود، چرا که وزن آنان به طور مطلق عروضي نيست.
مرحله بعدي شکلگيري و تکامل شعر کهن پارسي در ورارود و خراسان اتفاق افتاد. علت آن بيش از هر چيز پشتيباني فرمانروايان ايراني نژاد ساماني از زبان پارسي بود. در اين روزگاران شاعران بزرگي چون رودکي، سمرقندي، شهيد بلخي و دقيقي بلخي پديدار شدند. فردوسي، بزرگترين حماسهسراي ايران، نيز اواخر اين دوره را درک کرد.
با روي کار آمدن غزنويان ترکنژاد از رونق شعر پارسي کاسته نشد و ايشان به ويژه محمود غزنوي از پشتيبانان جدي سخنوران بودند. در اين دوره شاهد برآمدن سرايندگان بزرگي چون فرخي سيستاني و عنصري بلخي هستيم.
از روزگار غزنوي به بعد به ويژه از آغاز پادشاهي سلجوقيان اندک اندک جنبش سرايش شعر به زبان پارسي دري به نواحي مرکزي ايران و حتي نواحي غربي (چون آذربايجان) کشيده شد و شعر و زبان آن تحت تأثير گويش محلي گويندگان اين خطه قرار گرفت. در اين عهد شاعران بزرگي چون ناصر خسرو بلخي، قطران تبريزي، فخرالدين اسعد گرگاني و اسدي طوسي پديدار شدند.
در سده ششم هجري شاهد پيدايش سرايندگان بزرگي چون عطار نيشابوري، نظامي گنجوي، خاقاني شرواني، جمالالدين عبدالرزاق اصفهاني، انوري ابيوردي، ظهير فاريابي و دهها شاعر بزرگ ديگر هستيم.
سده هفتم هجري اوج شعر پارسي محسوب ميشود و در آن دو شاعر بزرگ سعدي شيرازي و مولانا جلالالدين بلخي رومي آسمان شعر پارسي را روشن کردند. پس از اين دو بزرگوار، شعر پارسي در سراشيب و فرود افتاد و اگر چه در سده هشتم هجري با ظهور شعرايي چون عبيد زاکاني و حافظ شيرازي اعتلا يافت.
بعد از حافظ که پايان بخش سبک عراقي است. سبک هندي پيدا شد که شاعران بزرگي چون صائب تبريزي دارد و بيدل دهلوي (که در افغانستان و تاجيکستان جايگاه بالايي دارد) داشت.
در دوران مشروطه که اواخر دوران شعر کهن پارسي بود، شاعران نقش مهمي درانقلاب مشروطه داشتند. از خون جوانان وطن لاله دميده است شعر معروف عارف قزويني است. ميرزاده عشقي را سر ميبرند و با ظهور نيما يوشيج دوره تکتازي شعر کهن سر ميآيد؛ ولي همزمان اين شعر همراه با شعر نو توسط شاعراني مانند سهراب سپهري ادامهٔ حيات ميدهد بطوري که شاعراني همچون سيمين بهبهاني-مهرداد اوستا- ابراهيم صهبا آن را ادامه ميدهند.