«ایران در بازی بزرگ»؛ روایت حضور سِر پِرسی سایکس در ایران

ايرنا/ «در حالي که از آرايشگاهي در شيراز خارج ميشدم، پيرمردي با منش نظامي از دکان پهلويي وارد کوچه شد، محکم به من سلام نظامي داد و از ميان دو رديف دندانهاي طلايي که زير سبيل چربکردهاش ميدرخشيد، فرياد زد: "سربازان آماده بازرسي هستند، صاحب!" و ادامه داد: "سربازان به صف!" وقتي از او پرسيدم اين فرمانهاي نظامي را که مخصوص سوارهنظام انگليس است از کجا ياد گرفته، پاسخ داد: "از تفنگداران جنوب ايران، تحت فرماندهي سِر پِرسي سايکس، صاحب." اينها تنها جملاتي بود که از زبان انگليسي به خاطرش مانده بود. نام او کلحيدر بود و در دوران بازنشستگي از اتو کردن لباسهاي مردم با چند اتوي زغالي قديمي امرار معاش ميکرد.
سال ۱۹۷۰ بود و در حدود بيستوپنج سال از مرگ سِر پِرسي سايکس ميگذشت. من در دانشگاه شيراز فارسي ميآموختم و در خانه مرد آرايشگر و خانوادهاش زندگي ميکردم. کلحيدر (که مخفف کربلايي حيدر است) هرروز صبح به من سلام ميکرد و گاهگاهي نيز با من گفتوگو و سرگذشت خود را تعريف ميکرد. آدم رندِ خوشگذراني بود که پيشينه نظامي جالبي داشت. علاوه بر خدمت در پليس جنوب، در قشون عثماني، پليس آبادان، ژاندارمري ايران و لشکر قزاق خدمت کرده بود و ادعا ميکرد همان گروهباني بوده که تفنگ در دست گرفتن و مشق نظامي را به رضاشاه آموخته است.
امروزه کساني که در ايران سِر پِرسي سايکس را به ياد دارند معدودند، ولي افسانه او يکصد سال پس از اينکه قدم به خاک ايران نهاد، هنوز کاملا زنده است.» (ص. ۱۳)
اين دو پاراگراف، آغازِ پيشگفتارِ کتاب ايران در بازي بزرگ است که همانطور که از همين سطور هم هويداست، طبق زيرعنوانِ کتاب، به «سِر پِرسي سايکس؛ کاشف، کنسول، سرباز و جاسوس» ميپردازد. کسي که در بخش ديگري از همان پيشگفتار، «مردي بسيار جالب بود. از اين افسر جوان، سوارکار و چوگانباز ماهر و تيرانداز درجه يک انتظار ميرفت که فردي غيرروشنفکر و اصولا مرد بيابان باشد، درحاليکه او بسيار دانشمند بود و به استادان دانشگاه شباهت داشت. اطلاعات گستردهاي درباره ادبيات، اکتشافات، آثار کلاسيک اروپايي و شعراي انگليسي داشت. به زبانهاي فارسي و عربي مسلط بود و قرآن را مطالعه کرده بود و در ميان خاورشناسان اروپايي از احترام فراواني برخوردار بود.»
اين همه توصيفات آنتوني وين (Antony Wynn) است؛ نگارنده کتابِ Persia in the Great Game: Sir Percy Sykes – Explorer, Consul, Soldier, Spy.
کتاب را عبدالرضا هوشنگ مهدوي از ديپلماتهاي اسبق وزارت امور خارجه که نامش در ترجمه آثار سياسي و تاريخي معاصر پرآوازه و کتاب معروف او تاريخ روابط خارجي ايران از منابع مهم و پرمراجعه در حوزه تاريخ روابط خارجي ايران است (درگذشته در چهاردهم بهمنماه ۱۳۹۴)، به فارسي برگردانده است. اين اثر، نخستينبار، در سال ۱۳۸۲ ازسوي نشر پيکان منتشر شد و در چاپ جديد، که بهنوعي ويراست تازه آن هم هست، اضافاتي دارد که در متن اصلي بوده اما هوشنگ مهدوي ترجمه نکرده و شادي رفيعنژاد و سياوش صدرعضدي اين جاماندهها را برگرداندهاند. به همين سبب هم بر جلد کتاب، مُهرِ «متن کامل» خورده است.
کتاب افزون بر يادداشت دبير مجموعه، پيشگفتار و مقدمه در ابتدا و نمايه در انتهاي کتاب، ۲۲ فصل دارد که عناوين آنها، ورود به بازي بزرگ، سفر به سمرقند با لباس مبدل، ديدار با شاهزاده، سگهاي کوچک ايرلندي در بلوچستان، سفر به کرمان؛ يکوري بر پشتِ اسب، مرزهاي بلوچستان، هيجانات و متعصبان، قتل در ساحل، مسابقه بهسوي سيستان، جنگ بوئرها؛ ازدواج و بازگشت، بازگشت به کرما، مشهد: ملايان، جاسوسان و زائران، مشروطيت و تقسيم ايران، رويارويي با دابيژا، نجات ايران؛ دستِ تنها، کاشغر و پامير، تفنگداران جنوب ايران (پليس جنوب)، زير حمله، پيروزي يا ناکامي؟، پايان بازي؟، پينوشت، گاهشمار وقايع هستند.
عنوان «ايران در بازي بزرگ» هم، از اين جهت روي اين کتاب نهاده شده که سايکس يکي از بازيگران اصلي آن بود. درنتيجه پيش از مطالعه کتاب بايد دانست "بازي بزرگ" که هدف آن از يک سو دستيابي روسيه به آبهاي گرم جنوب آن کشور و مستعمره انگليسي هند بود، از زمان پتر کبير آغاز شده بود. در اجراي اين نقشه پتر کبير و کاترين دوم هردو به قفقاز حملهور شدند، تا اينکه سرانجام نيکلاي اول در ۱۸۲۸ موفق شد اين خطه زرخيز را از ايران جدا سازد. از سوي ديگر، استعمارگران انگليسي ميخواستند به هر وسيلهاي از نزديک شدن و دستاندازي روسها به هند جلوگيري کنند و اين کشمکش که از آغاز قرن نوزدهم آغاز شده بود، تا سال ۱۹۰۷ که قرارداد مصالحه ميان روسيه و انگلستان امضا شد ادامه داشت.
به موجب اين قرارداد تبت منطقه بيطرف اعلام شد، افغانستان منطقه تحت نفوذ انگلستان شناخته شد و ايران به دو منطقه تحت نفوذ روسيه و انگليس تقسيم شد. پس از آن هم سازمانهاي جاسوسي روسيه و انگلستان مراقب يکديگر بودند و ژنرال سايکس نيز يکي از مأموران زبردست اينتليجنس سرويس بود که در زير پوشش کنسول کرمان و سرکنسول مشهد، سالهاي متمادي مراقب فعاليتهاي روسها در ايران و آسياي مرکزي بود. برخي اعتقاد دارند "بازي بزرگ" هرگز متوقف نشده و صرفا پيشدرآمد جنگ سرد در سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم بوده است، با همان ترس و لرزها، با همان سوءظنها و سوءتفاهمها. در اين بازي ژنرال سايکس يکي از نقشآفرينان عمده بوده است.» (ص. ۱۶)
در رفتار فريبکارانه سايکس نسبت به ايرانيها از صدر تا ذيل که هيچ شک نيست؛ «سايکس بهعنوان "سرکنسول اعليحضرت پادشاه انگلستان و امپراتور هندوستان مقيم خراسان" به مقامات ايراني معرفي شده بود. اين عنوان پرطمطراق براي فريب دادن ايرانيان بود که به او احترام بگذارند، وگرنه عنوان واقعي او "سرکنسول اعليحضرت پادشاه انگلستان و مأمور حکومت هند در خراسان" بود.» (ص. ۱۸۵) و حتي در بحبوحه مشروطه و از سر نفرت نسبت به ايران، خطاب به سِر لوئيس دين، وزير خارجه حکومت هند نوشت: «به نظر ميرسد که پايان کار ايران نزديک است... وامهاي ايران براي پيشرفت کشور مورد استفاده قرار نميگيرد، بلکه در خارج از کشور تلف ميشود... ايرانيان از وضع کنوني کشورشان بهشدت ناراضي و متنفرند. سيزده سال پيش گاهي به شاه مرحوم دشنام ميدادند، ولي عموما از او تمجيد ميکردند. امروزه کليه طبقات در محکوم کردنِ نهتنها شاه، بلکه نظام شريري که او معرف آن است، متحد شدهاند.» ( ص. ۱۹۴)
اما نميتوان از داوري او درباره مردم ايران هم گذشت؛ «سايکس هيچگاه از ستايش مردم، ادبيات و هنر ايران دست نکشيد. در هيچيک از نوشتههايش، اعم از خصوصي يا عمومي، هرگز ايرانيان را مورد انتقاد و تحقير قرار نداد. زماني که ايران براي عامه انگليسيان ناشناس بود، کنفرانسهاي متعددي درباره تمدن باستاني آن کشور داد و نبوغ ذاتي ايرانيان را ستود و اغلب اين نظريه را تکرار کرد که بهرغم رشوه و فساد وحشتناکي که در ايران حکمفرماست و حکومت جديد ايران سعي در ريشهکن کردن آن دارد، و بهرغم نبود آموزش و پيشرفت به شکل احداث جادهها و راهآهن، ايرانيان را ظريفترين و بااستعدادترين قوم در آسياي غربي ميداند.» (ص. ۴۰۹)
روايتِ مأموريتِ سياسي و نظاميِ سايکس و ربع قرن حضورش در ايران، در کتاب ايران در بازي بزرگ، در ۴۲۷ صفحه روايت شده که چاپ نخست آن را مؤسسه آبي پارسي، زمستان ۱۳۹۹، در هفتصد نسخه به چاپ رسانده است.