نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

این روزهايِ خالق «کلیدر» و «جای خالی سلوچ»/ محمود دولت‌آبادی: هنوز کرگدن نشده‌ام  

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
این روزهايِ خالق «کلیدر» و «جای خالی سلوچ»/ محمود دولت‌آبادی: هنوز کرگدن نشده‌ام  

خبرآنلاين/گفت‌وگويي از محمود دولت‌آبادي، نويسنده سرشناس کشورمان، دو روز پيش در روزنامه خبر جنوب به چاپ رسيده بود که بخش‌هايي از آن جا افتاده و ناقص شده بود. متن کامل اين گفت‌وگو را بخوانيد.
زهرا عواطفي‌نژاد: عده‌اي او را شواليه فرهنگ و ادب ايران لقب مي‌دهند، نشان به آن نشان که فرانسه نشان شواليه هنر و ادب را به او اهدا کرده است و برخي ديگر داستايوفسکي ايران خطابش مي‌کنند اما همان «کليدر» کفايت مي‌کند براي توصيف قلم پخته و بي‌نقص مردي که يکي از مهم‌ترين آثار داستاني معاصر فارسي را خلق کرد و براي هميشه از خود به يادگار گذاشت؛ با آن غناي خاص و گنجينه ارزشمند واژگاني.

نويسنده‌اي که با «روزگار سپري شده مردم سالخورده» و «جاي خالي سلوچ»، ظرافت و چيره‌دستي خود را در ترسيم چهره بي‌نقاب حقيقت، کاملا به رخ کشيد. محمود دولت‌آبادي همين سال گذشته بود که با رونمايي از «اسب‌ها اسب‌ها از کنار يکديگر» نشان داد که در هشتاد سالگي هم مي‌توان گلي ديگر بر باغ کهنسال ادبيات اين مرز و بوم کاشت، حتي با همين سرانگشتاني که به قول خودش ياراي نوشتن ندارند.

اما اين روزگار کرونايي براي محمود دولت‌آبادي نيز همچون ديگران تجربه‌اي موهوم و ديگرگونه است. مي‌گويد چه مي‌توانم بکنم وقتي که چهارده ماه است در خانه محبوسم و وعده گفت‌وگو را مي‌گذارد براي بعد از تزريق واکسن کرونايي که بايد بزند و سر عهدش هم مي‌ماند و درست دو روز بعد، گپ‌وگفت مکتوب ما با او در فضاي مجازي رقم مي‌خورد آن هم در ساعاتي که شب از نيمه گذشته است. زمان‌بندي جديدي براي مصاحبه که نشان مي‌دهد اين جهان کرونازده همه ساختارهاي زندگي ما را در هم شکسته است و از بيدارباش خيلي از ما در اين شب‌هاي محدوديت و قرنطينه حکايت مي‌کند، بيدارباشي که انگار از انتظار کشيدن ما براي رسيدن خبري خوش در بامدادان حکايت دارد. خبري مثل از ميان رفتن مرگ‌هاي دسته‌جمعي، خبر خنده‌هاي بدون ترس و ديدن چهره‌هاي بي نقاب يکديگر؛ چهره‌هايي چنان بي‌نقاب که شخصيت‌هاي ساخته و پرداخته محمود دولت‌آبادي را در ذهن تداعي کنتد.


گفت‌وگوي زير حاصل همين بيدارباش مکتوب شبانه ماست با اين چهره شهير ادبيات معاصر.

«خدايا! چقدر من تنها هستم. چقدر ديگران بيرون مرا مي‌بينند و چه بسا به تصويري که از من دارند، غبطه مي‌خورند اما درون مرا هيچ کس نمي‌تواند ببيند، حتي نزديک‌ترين کسان من؟» اين برش از نگاشته‌هاي شما چقدر با درونيات محمود دولت‌آبادي مانوس است؟ به ويژه آن‌که نقل است، فهم رمان‌هاي شما بدون فهم زندگي و تجربه زيسته‌تان امکان‌پذير نيست.

اين که در سر مقوله آورده‌ايد به خودي خود جامع و کامل است. توضيح واضحات که ديگر لازم نيست. اما به ياد ندارم جايي گفته باشم براي فهم رمان‌هاي من، خواننده لازم است تجربه زيستي از آن دست داشته باشد! نه، چنين تعبيري درست نيست.

آيا اين روزگار عجيب کرونا زده و حال و روز مردم، شما را به سمت رُماني جديد سوق داده است؟

کرونا يا هيچ بحران ديگري نمي‌تواند نويسنده يا دست‌کم مرا به سمت پرداختن يک اثر ببرد يا بکشاند. اين جور وقايع بيشتر در شکل مقاله مي‌تواند بيان بشود که آن هم براي من جز در نوشته‌هايي کوتاه، ممکن نشده است. چون سه انگشتي که قلم را نگه مي‌دارند،‌ تقريبا ناسور شده‌اند و من با روش‌هاي ديگر هم نمي‌توانم مطالب جدي بنويسم.

اين روزگار قرنطينه و محدوديت را چگونه مي‌گذرانيد؟

مي‌گذرانم فراخور سن و تجربه‌ام و ذهنم.


شما همواره در آثارتان، تضادهاي اجتماعي و بورژوازي را به نقد کشيده‌ايد و از آن به عنوان «بورژوازي پليد شهري» ياد مي‌کنيد. لايه‌هاي عجيب و غريبي از سيستم سرمايه‌داري که اين سال‌ها به واسطه فسادهاي کلان رخ داده است، چرا ديگر مورد هدف شما قرار نمي‌گيرند و در مقابل آن، شخصيت‌هاي قرباني و دست و پا زننده و سردرگم به روزرساني نمي‌شوند؟

باز هم رسيديم به سوال قبلي! چه کسي آزموده است که بحراني همگاني در ابعاد باور نکردني از فساد و سرقت اموال عمومي را شاهد بوده باشد- ‌فقط شاهد و شنوا- و هم‌زمان در آن امر به خصوص رُمان بنويسد! گويا شما نوشتن رمان را هم به همان نسبت خواندنش آسان مي‌بينيد؟! خير، چنين کاري نتوانسته‌ام انجام بدهم متأسفانه!

شما همواره تاکيد کرده‌ايد که سياسي نيستيد اما رويکرد شما به مسائل روز از نگرش ديگر شما حکايت دارد چه آن‌جا که در سوگ شهادت سردار سليماني يادداشت مي‌نويسيد و چه در جايي که در مقاله‌اي در «دويچه‌ وله»، تحريم‌ها را محکوم کرده و از بحران کاغذ و اقتصاد رانتي انتقاد مي‌کنيد. دليل اين رويکرد دوگانه چيست آيا مي‌توان سياسي نبود اما چنين نسبت به وقايع اطراف حساس بود و واکنش نشان داد؟

متاسفانه سياست هم از جمله مسايلي است که در جامعه ما ساده انگاشته شده. علتش فقط در اذهان ساده‌انگار نيست، علت عمده‌اش در فقدان انسجام اجتماعي است تا هرکس و گروهي تشخيص بدهد جاي خودش کجاست و  چه خواسته‌هايي دارد و در مقابل آن‌چه به جامعه مي‌دهد. در واقع به علت فقدان احزاب سياسي، سنديکاها، تشکيلات زنان و اجتماعيت جوانان و غيره...، تقريبا درک درستي از سياست و عمل سياسي نمي‌تواند در جامعه ما وجود داشته باشد، پس ويژگي چنين جامعه‌اي نامشخص بودن همه چيز و همه کس است!

به علت فقدان احزاب سياسي، سنديکاها، تشکيلات زنان و اجتماعيت جوانان و غيره...، تقريبا درک درستي از سياست و عمل سياسي نمي‌تواند در جامعه ما وجود داشته باشد
در چنين شرايطي است که وقتي من نويسنده در باره رانتي شدن امر کاغذ که به شغلم مربوط است، حرف مي‌زنم، شما تلقي سياسي پيدا مي‌کنيد، يا وقتي مي‌نويسم تحريم بد است، چون يقين دارم تحريم ملت را ازپا در مي‌آورد و جيب سارقين را انباشته‌تر مي‌کند، شما تصور مي‌کنيد اين يک عمل سياسي است! و مورد بسيار مهم ديگر، وقتي من مويه مي‌کنم در قتل(شهادت) قاسم سليماني، چون نمي‌دانيد که من نسبت به قتل و اعدام‌هاي همه افسران مملکت مويه کرده‌ام و سخنان سخت گفته‌ام نسبت به عمال آن قتل‌ها (از جمله در کودتاي ساخته قطب‌زاده) و شما نشنيده‌ايد به هر دليل، تصور مي‌کنيد فلاني هم افتاد در دامن حکومت و «لابد؟!» در جوار رانت‌خوارها! اين به خامي-پختگي ذهن افراد مربوط مي‌شود و به اغراض ايشان و من مسوول اداره ذهن ديگران نيستم، بلکه شخصا مسوول وجدان ملي خودم هستم که توجه دارم به همين قرن گذشته (قرن بيستم) که ميهن گرامي من و شما در اسارت دست بيگانگان مهاجم قرار گرفت و مردم ما نسل‌کشي شدند و از آن‌جا که ما ايراني‌ها در ضعف تمام بوديم- چون چلانده شده بوديم- چنان ادعاي به حقي را نتوانستيم به کرسي بنشانيم و از مهاجمان غرامت بگيريم، اگر شده يک عذرخواهي ساده که هجوم آورده‌اند به کشوري که در هر دو جنگ اعلام بي‌طرفي کرده بوده، حتي نمايندگان ايران در جلسه ترک مخاصمه و خروج قواي بيگانه از مملکت ما اجازه حضور در جلسه را پيدا نکردند و سرگردان ماندن؛ در محل اجلاس در پاريس گمانم!

اگر به اين معاني انديشه بشود، و به ياد بيايد که در کم‌تر از دويست سال اخير، سه پاره از کشور ما زدوده شده است به علت ضعف و جهل و تعصب، و فقط ضعف و جهل و تعصب، در آن‌صورت ممکن است به درنگ واداشته بشويد که چرا در نابودشدگي ژنرال‌هاي مملکتم و همچنين ژنرال سليماني مويه کرده‌ام، و پيش از همه اين وقايع به اثري چون «زوال کلنل» انديشيده و آن را نوشته‌ام. باوجود اين، تکرار مي‌کنم که شخصا مسوول ذهنيت و قضاوت ديگران نيستم، اما لابد من هم به اندازه عمري که گذرانده‌ام، تجربه و خرد دارم و به اندازه کاري که انجام داده‌ام، احساس مسووليت دارم. اما همه اين غم‌نوشته‌ها به معناي آن نيست که تصور کنيد من موافق نظامي شدن مملکت هستم به اعتبار اين که معتقد به رفع ضعف و جهل و تعصب هستم، برعکس معتقدم نظامي شدن مملکت هم مي‌تواند منجر به ضعف و تنبلي بشود، چون باور دارم سرباز واقعي نمي‌تواند پشت ميزنشين باشد. درمثل داريم که: «هر کسي را بهر کاري ساختند!»

آيا هنوز هم بر اين عقيده‌ايد که نسخه‌اي که از «زوال کلنل» در بازار قاچاق کتاب به فروش رفت، جعلي است و نثر شما نيست؟ اعتراض شما به روند چاپ آن کتاب نتيجه‌اي هم داشت؟

بله، معتقدم آن‌چه در بازار با عنوان «زوال کلنل» فروخته مي‌شود، جعلي است و اصل کتاب مي‌بايد با زحمت و دقت انتشارات مخصوص بيشتر آثار من، يعني نشر چشمه منتشر بشود. ۳۶ سال است که از نوشتن اين کتاب مي‌گذرد (سال‌هاي ۶۲ تا ۶۴) و من بسيار صبورم.

وقتي براي  ژنرال سليماني مويه مي‌کنم، تصور نکنيد موافق نظامي شدن مملکت هستم
دکان‌دارهاي نيمچه ناتمام عنتلکتؤلي که دست به ترجمه کلمه به کلمه اين کتاب زدند،‌ به قصد تحريف يک اثر ادبي در زبان فارسي (در خارج و داخل) از نظر من بخشوده نخواهند شد، رسواتر از اين‌که هستند خواهند شد، چه من باشم چه نباشم، ايشان دست به خبط و خطاي بزرگي زدند، اين اثر جزو ميراث مکتوب شما مردم است و شما خود خواهيد دانست چه بکنيد با اين شبه روشنفکران عقب مانده ذليل! شرح جزء‌به‌جزء چگونگي جعل و تحريف اين کتاب را در يک شماره از مجله «روبه‌رو» با سر دبيري پوريا سوري داده‌ام.

بازخورد عمري قلم زدن و زندگي اديبانه خود را چگونه ارزيابي مي‌کنيد؟ وضعيت فعلي شما از ابعاد مختلف همان شرايطي است که بايد در خور يک نويسنده شهير باشد؟

واقعاً نمي‌دانم در خور بودن را چه جور بايد تعريف کنم، به گمانم با اين هزار تير دغا که از هر سويي روانه بوده، شده و... مي‌شود،‌ بايد بگويم شکر که زنده‌ام، راه مي‌روم، حرف مي‌زنم، کتاب مي‌خوانم، گاهي مي‌توانم بنويسم، مي‌توانم بخوابم و در شبانه روز يکي- دو نوبت غذا بخورم و توانسته‌ام حساسيت‌هاي - متاسفانه رنج‌آور- خود را حفظ کنم و کرگدن نشده‌ام. اين‌ها موهبت بزرگي است در جامعه‌اي که نويسنده، بالفطره! براي کوته‌نظران ناخوشايند تلقي مي‌شود.

در جامعه‌ ما، نويسنده، بالفطره! براي کوته‌نظران ناخوشايند تلقي مي‌شود
اما اگر منظور شما اشارت است به شرايط اقتصادي درکسوت نويسنده، تمام عمر چنان‌چه در دنيا نمونه‌هايش هستند، آن‌چنان قياسي در کشور ما مورد ندارد. بگذار خاطره‌اي نقل کنم در سياق پرسش شما. وقتي سران حزب توده از تبعيد برگشتند، گمانم دو يا سه بار آقاي احسان طبري را ديدم. ايشان با عطوفت خاصي که داشت گفت «اگر شما در آمريکا بودي طياره شخصي مي‌داشتي و اگر در شوروي بودي دسته چک سفيد امضاء» اميدوارم به ايشان برنخورده باشد وقتي در جواب گفتم چه خوب که در ايران هستم! منظورم اين بود که چنان شرايطي مناسب حال من نيست. توضيح اين‌که در آن ايام هنوز آثار من تا قبل از «جاي خالي سلوچ» منتشر شده بود. بعد از آن بود که «سلوچ» منتشر شد و سپس «کليدر» و غيره و غيره. اميدوارم پاسخ، گويا بوده باشد!

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar