نماد آخرین خبر

شعرهای خیام که به‌ ما نرسیده‌اند

منبع
ايسنا
بروزرسانی
شعرهای خیام که به‌ ما نرسیده‌اند

ايسنا/جلال خالقي مطلق در نامه‌اي ضمن شرح کهن‌ترين زمان نقل رباعيات خيام که از آن به عنوان «کشف بزرگي در زمينه شعر خيام» ياد شده، مي‌گويد: در عين حال که بسياري از رباعياتي که در مجموعه‌هاي متاخر به او نسبت داده‌اند از او نيست، قطعا شماري از رباعيات او نيز به دست ما نرسيده‌اند و يا در ديوان‌ها و جنگ‌ها به نام شاعران ديگر ثبت شده‌اند و يا اصلا بي‌صاحب مانده‌اند.

نوشتاري که هم‌زمان با روز بزرگداشت خيام (۲۸ ارديبهشت‌ماه) در اين‌جا با عنوان «خيام و موضوع شاعري او» از جلال خالقي مطلق مي‌خوانيم در واقع نامه‌اي بوده است که جلال متيني (محقق، شاهنامه‌پژوه، استاد فرهنگ ايران در دانشگاه برکلي کاليفرنيا و مسئول مجلات «ايران‌شناسي» و «ايران‌نامه») ماجراي آن را چنين شرح داده است: «استاد خالقي‌مطلق مقاله‌اي را که از نظرتان مي‌گذرد به عنوان «نامه» براي بنده فرستاده‌اند تا در بخش «نامه‌ها و اظهارنظرهاي»ي «ايران‌شناسي» چاپ شود. چون موضوعي که در اين نامه مطرح کرده‌اند حائز اهميت است و کشف بزرگي در زمينه شعر خيام است، از ايشان تقاضا شد موافقت کنند «نامه» به‌صورت «مقاله» چاپ شود تا توجه علاقه‌مندان به اين‌گونه تحقيقات را بيشتر جلب کند. اين پيشنهاد را پذيرفتند و عنوان «خيام و موضوع شاعري او» را براي آن تعيين کردند. 

موضوع از اين قرار است که تا پيش از تحقيق استاد خالقي مطلق، همه مي‌پنداشتيم که پيش از قرن هفتم هجري قمري، در هيچ کتابي، رباعي‌اي از خيام نقل نشده است. در مقاله «خيام شاعر» («ايران‌شناسي»، سال ۹، شماره ۲، ص ۳۳۲-۲۵۱) قديمي‌ترين اين متن‌ها بدين شرح معرفي شده است: 

۱- التنبيه علي بعض الاسرار...، از امام فخرالدين محمد بن عمر الرازي، متوفي ۶۰۶ (رباعي: «دارنده چو ترکيب چنين خوب آراست...») ۲- مرصادالعباد از نجم‌الدين رازي، تاليف ۶۱۸، رباعي فوق‌الذکر، و رباعي: «در دايره‌اي کامدن و رفتن ماست...»؛ ۳- در کتاب عبدالقادر اهري (اقطاب القطبيه)، تاليف ۶۲۹ دو رباعي: «دارنده چو ترکيب چنين خوب آراست...» و : «ز آوردن من نبود گردون را سود...» - بي‌ذکر نام شاعر - و رباعي: «در جستن جام‌جم جهان پيمودم...» به نام خيام - يعني رباعي‌هاي شماره ۱، ۲، ۳ و ۴ مذکور در مقاله «خيام شاعر». اينک در مقاله حاضر ملاحظه مي‌فرماييد که چهار رباعي و يک بيت از رباعي ديگر خيام يعني رباعي‌هاي شماره ۲۷، ۲۹، ۳۸، ۴۶، ۵۵ مقاله «خيام شاعر» در کتاب «سندبادنامه» تاليف ۵۵۶ هجري قمري آمده است، يعني در کتابي که ۳۹ سال پس از مرگ خيام تاليف شده است.»

حال در «خيام و موضوع شاعري او» که در سال ۱۳۷۶ در شماره ۳۶ مجله «ايران‌شناسي» منتشر شده است، مي‌خوانيم: «پس از خواندن مقاله محققانه شما، «خيام شاعر» درباره عمر خيام مطلبي به يادم آمد که شايد ذکر آن به عنوان حاشيه ناچيزي بر آن مقاله بي‌فايده نباشد. در کتاب «سندبادنامه» از محمد بن علي بن محمد ظهيري سمرقندي (به کوشش احمد آتش، استانبول ۱۹۴۸) که در سال ۵۵۶ هجري قمري، يعني ۳۹ سال پس از مرگ خيام تاليف شده است، بدون آن‌که از خيام نام ببرد، چهار رباعي و يک بيت از يک رباعي ديگر از او نقل کرده است، بدين شرح: 

۱- در صفحه ۳۳: 

«از جمله رفتگان اين راه دراز        باز آمده کو کي بما گويد راز

پس بر سر اين دوراهه آزونياز      تا هيچ نماني کي نمي‌آيي باز» 

اين رباعي در فهرستي که شما از رباعيات خيام ترتيب داده‌ايد، زير شماره ۵۵ آمده است با تغييري در مصراع دوم (: باز آمده کيست...). در برخي از نسخه‌هاي جديد مصراع چهارم را به گونه: «چيزي نگذاري...» نو کرده‌اند، که البته همان تا هيچ نماني درست است، چون ماندن در اين‌جا به معني «باقي گذاردن» است که در متون کهن فراوان به کار رفته است. 

۲- در صفحه ۳۹:

«اي آن‌که تو در زير چهار و هفتي         وز هفت و چهار دايم اندر تفتي

غم خور دايم که در ره آگفتي              اين مايه نداني کي چو رفتي رفتي»

اين رباعي در فهرست شما زير شماره ۴۶ آمده است با تغييراتي مهم در مصراع‌هاي يکم و سوم و چهارم: 

اي آن‌که نتيجه چهار و هفتي             وز هفت و چهار دايم اندر تفتي 

مي خور که هزار بار پيشت گفتم        باز آمدنت نيست چو رفتي رفتي 

به گمان بنده ثبت اين رباعي در «سندبادنامه» (مورخ ۵۵۶) نه تنها از ثبت آن در «مونس الاحرار» (مورخ ۷۴۱) ۱۸۵ سال کهن‌تر است، بلکه ضبط آن هم کهن‌تر است. به نظر اين حقير بعدا آن را در عين نو کردن، به نظريات مشهورتر خيام نزديک‌تر کرده‌اند. 

۳- در صفحه ۱۵۷:

«چون نيست مقام ما در ين دهر مقيم        پس بي مي و معشوق خطائيست عظيم 

از مُحدث و از قديم کي دارم بيم              چون من رفتم جهان چه مُحدث چه قديم»

اين رباعي در فهرست شما زير شماره ۳۸ آمده است و مصراع سوم آن چنين است: 

«تا کي ز قديم و محدث اميدم و بيم». 

۴- در صفحه ۲۸۴: 

«بردار پياله و سبو اي دل‌جوي            فارغ بنشين تو بر لب سبزه و جوي 

بس شخص عزيز را کي دهر اي مه‌روي    صد بار پياله کرد و صد بار سبوي»

اين رباعي در فهرست شما زير شماره ۲۹ چنين آمده است: 

بر گير پياله و سبو اي دلجوي            تا بخراميم گرد باغ و لب جوي 

بس شخص عزيز را که چرخ بدخوي        صد بار پياله کرد و صد بار سبوي 

۵- در صفحه ۳۴۰:

«رفتند يگان يگان فراز آمدگان           کس مي‌ندهد نشان باز آمدگان»

اين بيت، بيت دوم از رباعي شماره ۲۷ در فهرست شماست با تغييري جزئي در مصراع دوم (: نشان ز). 

بنابراين گويا «سندبادنامه» فعلا کهن‌ترين ماخذي‌ است که چهار رباعي کامل و يک بيت از يک رباعي ديگر از خيام نقل کرده است، البته بدون ذکر نام شاعر. ولي مولف از شاعران بسيار ديگر نيز که از آن‌ها اشعاري به فارسي و عربي نقل کرده نام نبرده است و لذا اگر اين چند رباعي را بنا بر ماخد ديگر از خيام بدانيم، پس کهن‌ترين ماخذي که آن‌ها را نقل کرده است «سندبادنامه» است. 

همچنين در «مرزبان‌نامه» از سعدالدين وراويني که ميان سال‌هاي ۶۰۷ تا ۶۲۲ تاليف شده است، يک رباعي از خيام آمده است («مرزبان‌نامه»، به کوشش محمد قزويني، تهران، بدون تاريخ، ص ۲۶۹) که در فهرست شما زير شماره ۵۷ آمده است: «در پشت زمانه از زمانه تو مي‌آيد...» در «مرزبان‌نامه» نيز نام خيام ذکر نشده است، ولي اين کتاب هم مانند مولف «سندبادنامه» از ديگر شاعران فارسي و عربي هم نام نبرده است. 

و اما نقل همان چهار پنج رباعي از خيام در «سندبادنامه» که ۳۹سال پس از مرگ شاعر تاليف شده است، گواه بر اين است که خيام در زمان زندگي و يا مدت کوتاهي پس از مرگ به خاطر رباعياتش شهرت داشته است، منتها نسخه رباعيات آن و شهرت سراينده آن‌ها به الحاد کلا، در رديف آثار ضاله به شمار مي‌رفت، رواج عمومي نداشته است، بلکه تنها در ميان برخي کساني که با خيام هم‌مشرب بوده‌اند و يا در چهارچوب شعر و هنر چندان سختگير نبوده‌اند، دست به دست مي‌گشته است. 

در پايان اين نکته را نيز عرض کنم که اگرچه حرفه اصلي خيام شاعري نبوده و فقط گه‌گاه شعري مي‌سروده، ولي چون به هر حال به سبب اين اشعار بايد خيلي زود به عنوان شاعر شهرت يافته بوده باشد، پس تعداد رباعيات او چندان اندک هم نبوده است. چنان که فرضا اگر هر سال فقط ۱۰ رباعي گفته بوده باشد، و اين کار را در سي سال از عمر خود ادامه داده باشد، صاحب ۳۰۰ رباعي مي‌گردد و اين رقم نزديک به ۵ برابر رباعيات فهرست شما و بيش از ۲ برابر فهرست صادق هدايت است. بنابراين در عين حال که بسياري از رباعياتي که در مجموعه‌هاي متاخر به او نسبت داده‌اند از او نيست، قطعا شماري از رباعيات او نيز به دست ما نرسيده‌اند و يا در ديوان‌ها و جنگ‌ها به نام شاعران ديگر ثبت شده‌اند و يا اصلا بي‌صاحب مانده‌اند. براي مثال در همين کتاب «سندبادنامه» چند رباعي و چند بيت منفرد که نيمي از يک رباعي مي‌نمايند، هست که به سبک خيام بسيار نزديک‌اند ولي در فهرست شما به نام او نيامده‌اند. به گمان بنده اگر اين اشعار در جايي به نام شاعر ديگري ثبت نشده باشند، محتملا از خيام‌اند (مثال مشابه آن را درباره «آفرين‌نامه» ابوشکور بلخي نيز داريم که اصل کتاب از دست رفته، ولي بيت‌هاي چندي از آن بدون نام گوينده و عنوان اثر در کتب مختلف پراکنده است). بنده در زير چند نمونه محتمل‌تر را از «سندبادنامه» نقل مي‌کنم: 

«در شش جهت آنچ گرد ما گسترند            در پنج حواس و چار طبع آورند 

بس گرسنه‌اند و عالمي را خوردند          اين هفت که در دوازده مي‌گردند» (ص۲۸)

«آن کس که دلي خوش به جهان آوردست           از خانه سيمرغ نشان آوردست» (ص۵۳)

«آراست بهار کوي و دروازه خويش           افگند به باغ و راغ آوازه خويش» (ص ۱۳۵)

«امروز به کام خويش دستي بزنيم          زان پيش که دست‌ها فروبندد خاک» (ص ۱۵۷)

بيش از اين تصديع نمي‌دهم. ارادتمند خالقي 

دسامبر ۱۹۹۷ 

بخش تاريخ و فرهنگ خاور نزديک، دانشگاه هامبورگ» 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar