خاطرات«جان کری»/ علاوه بر اختلافاتم با «بیبی» وفادارانه از اسرائیل حمایت کردم!
تسنيم/ «جان کري»، وزير امور خارجه آمريکا در کتاب جديدش بهنام Every Day is Extra (هر روز موهبتي ديگر است) به شرح ماجراهاي زندگي خودش از زماني که فرزند يک ديپلمات بوده تا پايان دورانش در وزارت خارجه آمريکا پرداخته است.
«کري» فصل هجدهم اين کتاب را به موضوع خاطراتش از مذاکرات هستهاي با ايران اختصاص داده است.
بخش هايي از اين کتاب براي آگاهي مخاطبان گرامي در روزهاي يک شنبه و سه شنبه و پنج شنبه در ساعت 22:30 دقيقه منتشر مي شود.
در 20 ژانويه سال 2014، توافق موقت ــ برنامه اقدام مشترک ــ اجرايي شد...
کارمان را سال 2015 از سر گرفتيم. هرچه آهسته بهسمت توافق گام برميداشتيم، صداي منتقدانمان هم بلندتر و بلندتر ميشد. در اين مقطع زماني، مرتب با کنگره، شريکانمان در خليج [فارس] و اسرائيل نشستهاي توجيهي برگزار ميکرديم تا برايشان توضيح بدهيم گفتوگوها چطور پيش ميروند و مطمئن شويم که آنها از تفکر ما باخبرند. داشتيم پيشرفت ميکرديم و اوضاع با برخي از طرفها نسبت به برخي ديگر بهتر پيش ميرفت.
در جريان رايزنيهايي مکرراً مفصل و گاهي پرمناقشه که با نخستوزير [اسرائيل] بنيامين نتانياهو داشتيم، او نارضايتيهايش را بهروشني ابراز ميکرد، اما بهطور مرتب با هم در تماس بوديم. سعي ميکردم حتماً بعد از هر جلسه مذاکره با بيبي (بنيامين نتانياهو) تماس بگيرم تا وضعيتي را که در آن قرار داشتيم به او منتقل کنم. وندي [شرمن]، اغلب شخصاً و بهطور مفصل جامعه امنيتي اسرائيل را در جريان قرار ميداد. با آنکه بيبي و افراد نزديکتر به او با کارهايي که ما ميکرديم مخالف بودند، اکثر مقامهاي بلندپايه نيروهاي امنيتي اسرائيل از نتيجه توافق حمايت ميکردند و هنوز هم، حتي بعد از اتمام دوران رئيسجمهور اوباما از آن حمايت ميکنند.
شامگاه 19 ژانويه 2015 در دفترم در واشنگتن با «ران درمر»، سفير اسرائيل در ايالات متحده ديدار کردم. او را از مدتها پيش ميشناختم و حتي وقتي عدهاي در کاخ سفيد از انتصاب او ابراز نگراني ميکردند، من از او طرفداري کردم. بعد از اينکه من وزير خارجه شدم، کماکان روابط باز و احترامآميزي داشتيم. در خانهاش از صرف غذاي عيد پسح (از مراسمهاي يهوديان) لذت برده بودم. عصر آن روز ژانويه، همزمان با آنکه مذاکرات هستهاي ظاهراً در حال رسيدن به آخرين مرحله بود، يک ساعت تمام با ران نشستم و با او درباره آينده منطقه و البته، پيشرفتهاي حاصلشده بين کشورهاي گروه 1+5 و ايران گفتوگو کردم.
صبح روز بعد، جان بينر، رئيس مجلس نمايندگان اعلام کرد که نخستوزير نتانياهو دعوت او در ماه مارس براي سخنراني ميان نمايندگان دو حزب کنگره را پذيرفته است، گيج شده بودم. ران روز قبلش در دفتر کارم با من ديدار کرده بود و با آنکه ميدانست قرار است چنين چيزي اعلام شود کوچکترين سرنخي درباره اينکه داشته با رئيس مجلس نمايندگان براي ترتيب دادن چنين سفري صحبتهايي انجام ميداده به من نداد. هم من، هم رئيسجمهور و هم تمام افراد ديگر در داخل دولت، غافلگير شده بوديم.
اين کار، ناديده گرفتن کامل پروتکلها و عرف بود؛ در گذشته، کاخ سفيد و کنگره قبل از فرستادن چنين دعوتهايي براي رهبر يک کشور خارجي با هم مشورت ميکردند. در اين مورد، کنگره تعمداً رئيسجمهور اوباما را بيخبر نگاه ميداشت. دليل اين کار تا حدي اين بود که نخستوزير نتانياهو ميخواست جلوي تلاشهاي ديپلماتيک دولت را بگيرد. اين، نشانه دردسرساز ديگري بود که نشان ميداد در زمينه سياست خارجي کنگره ديگر نه بهعنوان نهادي متعلق به اين کشور و تاريخ، بلکه بهعنوان نهادي که نماينده يک حزب و همين لحظه بود، عمل ميکرد.
ميدانستم که بياعتمادي اسرائيل به سران ايران، عميق بود ــ همه ما در اين اشتراک نظر داشتيم ــ اما دولت اسرائيل با پذيرفتن دعوت جمهوريخواهان کنگره بياحترامياش به رئيسجمهور اوباما را آشکار کرد. رابطه ميان اين دو رئيس، هيچگاه بهبود پيدا نکرد.
اوايل ماه مارس که بيبي عازم کنگره بود، من براي چند سري مذاکره با ايرانيها در مونتروي سوئيس بودم. خودم را آماده چيزهايي کرده بودم که بيبي ميخواست بگويد.
سخنراني او در کشورهاي مختلف از جمله سوئيس بهصورت زنده پخش ميشد. چند نفر از ما در بحبوحه جلسهاي فشرده با ايرانيها بوديم، بنابراين اين سخنراني را از دست دادم، اما تعداد زيادي از هيئت ما آن را تماشا کرده موارد مهم را گزارش دادند. بعداً آن را خواندم و بريدههايي از آن را در خبرها ديدم.
بيبي با حرارت به کنگره ميگفت اين توافق "مسير ايران براي دستيابي به بمب را نميبندد، بلکه مسير را براي اين موضوع هموار ميکند". جاي شگفتي نبود که نتانياهو آشکارا توافق را تحريف ميکرد. او بيانيهاي خوشساخت اما کاملاً سياسي ارائه داد نه تحليلي صادقانه در زمينه راهبردهاي منع اشاعه و يا استدلالهايي معقول درباره اينکه چطور ميتوان اسرائيل را بدون آن توافق امنتر کرد. اما يکبار ديگر، همه فهميدند که اين سخنراني براي برانگيختن احساسات بود، نوعي درددل هيجاني براي بسيج هوادارانش در ايالات متحده و هراساندن سناتورها از تأييد آن.
بهعنوان يک هوادار استوار اسرائيل که هميشه اختلافاتم با بيبي را از منظر سياسي و نه شخصي با او مطرح ميکردم از او مأيوس شدم. در تمام دوران حرفهايام در مجلس سنا، وفادارانه از اسرائيل حمايت کرده بودم. بعداً در جايگاه وزير خارجه هم بهروشهاي مختلف تلاشم را بهکار گرفته بودم تا از انتقادها عليه اسرائيل در سازمانهاي بينالمللي جلوگيري کنم.
در قطعنامههاي غيرمنصفانه دست به کار ميشدم و پيشنهاد وتوي برخي از اين نوع قطعنامهها در سازمان ملل را مطرح ميکردم؛ کاري که اوباما، اگر نگوييم بيشتر از هر رئيسجمهور ديگر، بهاندازه آنها براي حمايت از اسرائيل انجام ميداد. هميشه در محافل بينالمللي در راستاي بهترين منافع اسرائيل عمل کرده بوديم. بهنظرم لياقت ما بيشتر از برگزاري سخنرانياي بود که از پشت به ما خنجر ميزد. وقتي کنار ايرانيها بوديم به ما ناسزا گفته شد و اين واقعاً عجيب بود. براي آن گروه از ما که آن روز در مونترو بوديم، آن لحظه جزو غيرقابل فهمترين لحظات تاريخ بود.
آن روزها ديگر به سخنان تند طرفهاي ثالث عادت کرده بوديم، مثلاً از يک جلسه فشرده و حتي پرتنش با ايرانيها بيرون که ميآمديم متوجه ميشديم فردي که ظاهراً طرف ما است بيانيهاي خشمگين منتشر کرده است. سه ساعت وقت ميگذاشتم جواد را قانع کنم پيشنهاد مطرحشده بر سر يک موضوع، بهترين پيشنهادي است که ميتواند به آن اميدوار باشد که ناگهان تماسي از يکي از همتايانم در منطقه دريافت ميکردم که ميخواست روايتي کاملاً غيردقيق و حتي خيالبافانه از اينکه چقدر [در مذاکره با ايران] وادادهام براي من بازگو کند. تلاش براي رسيدن به توافقي که همزمان از همه زاويهها خوب باشد کل اين وظيفه را دشوارتر ميکرد.
چند روز بعد از سخنراني بيبي، سناتور تام کاتن، يک نماينده جمهوريخواه از ايالت آرکانزاس همراه با 46 نفر ديگر از همکارانش نامهاي به حکومت ايران ارسال کرد. مضمون اساسي اين نامه اين بود که دولت اوباما نماينده ايالات متحده نيست. اين نامه به ايران هشدار ميداد به ما اعتماد نکنند و استدلال ميکرد که هر را توافقي که حاصل شود بهمحض خروج اوباما از قدرت ميتوان "فقط با گرداندن خودکار باطل کند".
28 سال عضو مجلس سنا بودم و چهار سال آخر اين دوران رياست کميته روابط خارجي اين مجلس را بهعهده داشتم. اين را ميدانستم که چقدر بيسابقه است يک عضو کنگره مستقيماً با سران کشورهاي خارجي وارد تعامل شده و تلاش کند رئيسجمهور مستقر را در حين مذاکره تضعيف کند، آن هم مذاکرهاي که مسائلي آنچنان مهم در گرواش قرار داشتند. اين کار، بيپروا و غيرمسئولانه بود. فقط ميتوانستم اين را تصور کنم اگر دموکراتها هنگام مذاکره رئيسجمهور ريگان با اتحاد جماهير شوروي چنين کاري ميکردند، جمهوريخواهها چهبلوايي بهپا ميکردند.
روز بعدش ظريف را ديدم. هنوز سلام نگفته بودم که نسخهاي از نامه را بيرون آورد. برايش نکات غيردقيق موجود در بيانيه کاتن را توضيح دادم و از او خواستم روي کاستن از شکافهاي موجود ميان طرفها در مذاکرات خودمان تمرکز کند. آنقدر در حال نزديک شدن [به توافق] بوديم که نبايد به نکات انحرافي مجال ميداديم ما را دچار شوک کنند. به هر صورت، براي خفه کردن منفيبافها راهي بهتر از اين نبود که با يک توافق خوب به وطن برگرديم.