نماد آخرین خبر

داستانک/ کیسه گندم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستانک/ کیسه گندم

آخرين خبر/ دو برادر با هم در مزرعه خانوادگي کار ميکردند! که يکي از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگي داشت و ديگري مجرد بود.  شب که مي شد دو برادر همه چيز از جمله محصول و سود را با هم نصف مي کردند . يک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:‌
 درست نيست که ما همه چيز را نصف کنيم. من مجرد هستم و خرجي ندارم ولي او خانواده بزرگي را اداره مي کند. 
بنابراين شب که شد يک کيسه پر از گندم را برداشت و مخفيانه به انبار برادر برد و روي محصول او ريخت.
در همين حال برادري که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:‌ درست نيست که ما همه چيز را نصف کنيم. من سر و سامان گرفته ام ولي او هنوز ازدواج نکرده و بايد آينده اش تأمين شود. بنابراين شب که شد يک کيسه پر از گندم را برداشت و مخفيانه به انبار برادر برد و روي محصول او ريخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحير بودند که چرا ذخيره گندمشان هميشه با هم مساوي است! 
تا آن که در يک شب تاريک دو برادر در راه انبارها به هم برخوردند. مدتي به هم خيره شدند و بعد بي آنکه سخني بر لب بياورند کيسه هايشان را زمين گذاشتند و يکديگر را در آغوش گرفتند و در آغوش هم گريستند.

خوبي هيچوقت در دنيا وآخرت از بين نمي رود. از "خوب" به "بد"رفتن، به فاصله ي لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت! 
ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ، ﺯ ﺭﻭي ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ
ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩي، يکي ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮ ﺑﺎﺩي
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩي، ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ، ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ
ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ، ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايينﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮي ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره