نماد آخرین خبر

دیوید میچل: جهان هنوز تصور می‌کند افراد اوتیستیک احساس ندارند

منبع
خبرگزاري کتاب ايران
بروزرسانی
دیوید میچل: جهان هنوز تصور می‌کند افراد اوتیستیک احساس ندارند

خبرگزاري کتاب ايران/ديويد ميچل، نويسنده بريتانيايي که تا کنون دو بار نامزد دريافت جايزه بوکر شده درباره نجات‌بخش‌بودن ترجمه «دليل پريدنم» به انگليسي براي پسر مبتلا به اوتيسم غيرکلامي‌اش مي‌گويد.
 
به نقل از گاردين - ديويد ميچل ۵۲ ساله در ساوث‌پورت انگليس متولد و در مالوِرن بزرگ شد. او حالا در نزديکي شهر کُرک در ايرلند زندگي مي‌کند و تا به امروز ۹ رمان منتشر کرده که اولين آنها، «شبح‌-نوشته» را در ۳۰ سالگي روانه بازار کرد. ميچل تا کنون دو بار براي «روياي شماره ۹» و «اطلس ابر» در ميان فيناليست‌هاي جايزه من‌بوکر قرار گرفته است. او همچنين اپرانامه و نمايش‌نامه نوشته است. ميچل «دليل پريدنم»، خاطرات نوجوان اوتيستيک، را به همراه همسرش، کيکو يوشيدا، از ژاپني به انگليسي ترجمه کرد. اين کتاب را نائوکي هيگاشيدا در ۱۳ سالگي نوشت که در سطح بين‌المللي بسيار پرفروش شد و حالا به مستندي برنده جايزه با حضور ميچل تبديل شده است.
 
تجربه شما از خواندن «دليل پريدنم» براي اولين بار چه بود؟
تقريبا همان زمان بود که پزشکان تشخيص دادند پسرم مبتلا به اوتيسم است. ما هيچ ايده‌اي از اينکه چه اتفاقي دارد در سرش مي‌افتد يا اينکه چطور مي‌توانيم کمکش کنيم نداشتيم. شبيه اين بود که پسرمان را از دست داده‌ايم. همسرم اين کتاب را از ژاپن سفارش داد. روي صندلي آشپزخانه مي‌نشست و مي‌خواند و براي من ترجمه مي‌کرد. بين نائوکي و پسر ما اشتراکات حيرت‌آوري وجود داشت، به علاوه توضيحات بسيار قانع‌کننده‌اي براي آن رفتارها. بچه چهار-ساله ما بارها و بارها سرش را به کف آشپزخانه مي‌کوبيد و ما هيچ دليلي براي اين کار پيدا نمي‌کرديم. اين کتاب در ميانه اين شرايط به دستمان رسيد و خدا مي‌داند که چقدر نجات‌بخش بود.

 
چطور به شما کمک کرد؟
در سطح کاربردي و همچنين در سطح وجودي‌تر کمک‌کننده بود. مثل گواهي بود که نشان مي‌داد پسرمان را از دست نداده‌ايم. او هنوز با ما بود اما اين مانع ارتباطي بزرگ وجود داشت. با اين حال دانستن اينکه او در آن‌سو وجود دارد، و فکرکردن به اينکه آنجا هست يا نه، دو مساله بسيار متفاوت است. اين کتاب واقعا ما را دلگرم کرد.
 
اين کتاب کليشه‌هاي مربوط به اوتيسم را به چالش مي‌کشد. آيا اين موضوع برايتان مهم بود؟
اين کتاب با موجوديت صرف خود، برخي از افسانه‌هاي مخرب، آسيب‌زا و نااميدکننده را از اعتبار ساقط مي‌کند. اگر افراد اوتيستيک هوش عاطفي ندارند، پس اين کتاب چطور نوشته شده؟ اين کتاب تصورات غلط پيرامون اين موضوع را با منطق رد نمي‌کند، بلکه خود به تنهايي ابطال‌کننده است. و عملا اين به ما کمک کرد چيزهايي مثل فروپاشي، گريه‌هاي ناگهاني و تسلي‌ناپذير يا شليک‌ خوشحالي و خنده‌ پسرمان را درک کنيم.
 
ارزشمندترين درسي که اين کتاب به شما داد چه بود؟
که هوش اين افراد را در نظر بگيريم. درک کامل‌شان را در نظر بگيريم و مطابق با آن عمل کنيم. با فرد اوتيستيک مثل بچه‌ها حرف نزنيم، کلماتمان را با او تنظيم نکنيم. به او اجازه دهيم از زندان کودکي خارج شود و شرايط يک انسان کامل را داشته باشد که اغلب آن را رد مي‌کند. با اين کار هيچ آسيبي به او نمي‌زنيد و اتفاقات خوبي مي‌تواند بيفتد.
 
هنگام خواندن «دليل پريدنم» چه احساساتي را از سر گذرانديد؟
اگر بخواهم صادق باشم، واکنش اوليه‌ام احساس گناه بود. بدون اينکه بخواهم، پسرم را ديوانه فرض مي‌کردم. تمام افسانه‌ها را باور کرده بودم و همه درها رو به آينده‌اش را بسته مي‌ديدم. وقتي کتاب نائوکي را خواندم مي‌خواستم بگويم: «خيلي متاسفم، نمي‌دانستم.» کتاب با داستان کوتاه نائوکي، «من همين‌جا هستم» به پايان مي‌رسد. شايد مسخره باشد، در روند ترجمه هفت بار آن را مرور کردم و هر بار گريستم. بار عاطفي زيادي دارد و هرگز قدرتش را از دست نمي‌دهد. هنوز هم احساساتي‌ام مي‌کند.
 
شما و همسرتان اين کتاب را با هم ترجمه کرديد. چرا مصمم به انجام اين کار شديد؟
اين کتاب به ما ياد داد که چطور با بچه‌هاي اوتيستيک غيرکلامي ارتباط برقرار کنيم، اما آنهايي که با پسرمان کار مي‌کنند چه؟ براي همين ترجمه‌اش کرديم، به آنها داديم و گفتيم لطفا فقط بخوانيدش. وقتي نماينده و ويراستارم موضوع را شنيدند، از آنها خواستم چندهزار نسخه را به عنوان لطف شخصي چاپ کنند تا آدم‌هايي در موقعيت مشابه ما که به زبان ژاپني صحبت نمي‌کنند بتوانند به آن دسترسي پيدا کنند؛ اما کتاب اوج گرفت و بسيار موفق شد.
 
تا به حال با نائوکي هيگاشيدا ملاقات کرده‌ايد؟ از صحبت درباره اينکه واقعا چرا اين کتاب را نوشت، چه چيزي دستگيرتان شد؟
بله، وقتي به جشنواره‌ توکيو رفتم او را ديدم. آن سوي ميز نشستم و به ژاپني با او حرف زدم و او با اشاره به حروف روي چارت الفبا جوابم را مي‌داد. با خودم فکر مي‌کردم اين واقعا اوست و اين شگفت‌آور است. مي‌ديدم که براي ساختن آن جملات چه تلاش و اراده‌ي شديدي را متحمل مي‌شود. مي‌خواستم به او بگويم: «رفيق، کمک به انتشار پيامت کمترين کاري است که مي‌توانم انجام بدهم.»

نسخه سينمايي‌اش چطور شکل گرفت؟
تهيه‌کنندگان کتاب را انتخاب کردند و من درگير سِمت مشاوره شدم. آنها به کُرک آمدند و درباره چگونگي پيشبرد کار بحث کرديم. نائوکي نمي‌خواست در اين ماجرا شرکت کند يا اين فيلم داستان زندگي‌اش باشد؛ که البته اگر مي‌شد، فيلم به مسير جذابي سوق پيدا مي‌کرد. در نهايت فيلم به تصويري جهاني از اوتيسم غيرکلامي تبديل شد.
 
نظر نائوکي نسبت به فيلم چيست؟
او ايميل زيبايي برايمان فرستاد و گفت ديدن بِرند اوتيسم غيرکلامي‌اش در بسترهاي مختلف بين‌المللي براي اولين بار به او حس يک جامعه جهاني را مي‌دهد. اين مساله‌اي انساني است و شايد اولين گام به‌سوي به‌وجودآوردن عصر جديدي از پذيرش تنوع‌هاي عصبي باشد.
 
شما در نوشتن چهارمين فيلم‌نامه «ماتريکس» مشارکت داشتيد. چه مي‌توانيد به ما بگوييد؟
در مورد طرح داستان نمي‌توانم چيزي بگويم، وگرنه وکلاي ترسناک مي‌آيند و دستگيرم مي‌کنند. لانا واچفسکي (کارگردان)، الکساندر هِمون (نويسنده) و من آن را چند کريسمس قبل در هتل اينچيدوني نوشتيم. اين فيلم تحت پروتکل‌هاي بهداشتي ناشي از کوويد-۱۹ و بيشتر در برلين فيلم‌برداري شد و اکنون در مرحله پس از توليد است. بي‌صبرانه منتظر ديدنش هستم.
 
آخرين کتاب فوق‌العاده‌اي که خوانديد چه بود؟
«کلارا و خورشيد» کازوئو ايشي‌گورو. براي يک نويسنده ميانسال ديدن اينکه او با هر کتاب بهتر مي‌شود دلگرم‌کننده است. اگر او مي‌تواند اين کار را بکند، پس براي همه ما هم اين اميد وجود دارد.
 
آيا رمان ديگري در دست چاپ داريد؟
در واقع مجموعه داستان کوتاه است. از ۲۰ سال پيش داستان‌هايي دارم که دوست داشتم خانه‌اي دائمي برايشان پيدا کنم. فکر کردم مي‌توانم دستي به سر و رويشان بکشم و چندتايي هم به آن اضافه کنم. اما مسلما اين روش جواب نداد. به‌طور مبسوطي بازنويسي‌شان کردم و حالا اساسا داستان‌هاي جديدي هستند. حالا پيچک‌هايشان شروع به رشد کرده و ممکن است رمان عجيب و غريبي را شکل دهند.
 
از چه چيزهاي فرهنگي ديگري لذت مي‌بريد؟
عمدتا خواندن. تا به حال با اين موضوع مواجه نشده بودم، اما بين برگزيت و پايان دوران رياست جمهوري ترامپ، ديگر چيزي نمي‌خواندم. خبرها حاوي چنان اتفاقات وحشتناکي بودند که به نتفليکس پناه بردم و حدودا پنج سال خواندن را فراموش کردم. اما در طول قرنطينه دوباره به علاقه اصلي‌ام برگشتم و حتي بالاخره «اوليس» را خواندم. تمام طول زندگي‌ام وقتي حرف از اوليس مي‌شد، سکوت مي‌کردم؛ اما ديگر نيازي به اين کار نيست.
 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره