نماد آخرین خبر

قند پارسی/ حکایت غرور از مثنوی معنوی

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
قند پارسی/ حکایت غرور از مثنوی معنوی

آخرين خبر/ موشي کوچک مهار شتري را در دست گرفته به جلو مي کشيد و به خود مي باليد که اين منم که شتر را مي کشم. شتر با چالاکي در پي او مي رفت. در اين اثنا شتر به انديشه ي غرور آميز موش پي برد. پيش خود گفت :«فعلا سرخوشي کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردي.»
همين طور که مي رفتند به جوي بزرگي رسيدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جاي ايستاد و تکان نخورد.
 شتر رو به موش کرد و گفت : «براي چه ايستاده اي ؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پيشاهنگ و جلودار مني.»موش گفت : «اين آب خيلي عميق است. من مي ترسم غرق شوم.»
شتر گفت : «ببينم چقدر عمق دارد.» و سپس با سرعت پايش را در آب نهاد و گفت : اين که تا زانوي من است. چرا تو مي ترسي و ايستاده اي ؟!»
موش پاسخ داد : «زانوي من کجا و زانوي تو کجا، اين رودخانه براي تو مورچه و براي من اژدها است. اگر آب تا زانوي توست صد گز از سر من مي گذرد.»

گفت گستاخي نکن بار دگر
تا نسوزد جسم و جانت زين شرر

موش گفت : «توبه کردم، مرا از اين آب عبور بده.» شتر جواب داد : «بيا روي کوهانم بنشين، من صدها هزار چون تو را مي توانم از اين جا بگذرانم.»

 چون پَيَمبَر نيستي، پس رَو به راه
  تا رسي از چاه روزي سوي جاه
 
  هدف: با دانش اندکي که داريد بيهوده به خود غره نشويد چون افراد بسياري هستند که از شما بيشتر مي دانند و غرور و خود بيني آفت دانش اندوزي است.

منبع : مثنوي معنوي

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره