"مادربزرگ خودت باش!" از عرفان نظر آهاری

آخرين خبر/ هر آدمي در وجودش يک مادربزرگ دارد که به وقت دلتنگي مي تواند به کمکش بيايد. مادربزرگي که سماور را جوش مي کند، چاي دارچين و هل دم مي کند
قوري و قندان ميبدي اش را مي آورد؛ با مرغ هاي آبي آوازخوانش .
کنار استکان کمر باريک و نعلبکي گل گلي، پولکي اصفهان مي گذارد؛ توي پياله تاجيکي.
مي رود نان سنگک مي گيرد و نخود و لوبيا و سبزي پاک مي کند و آش رشته بار مي گذارد.
او بوي نعنا داغ و پياز داغ را با هيچ عطري عوض نمي کند.
از وانتي، سبزي خوردن تازه مي خرد و پاک مي کند و تربچه نقلي و پيازچه ها را گلچين مي کند و از زرشکيِ تربچه ها و سفيديِ پيازها شادي و شور مي چيند.
زيتونِ سوغات لاهيجان و گردوهاي باغ آهار و پنير خانگي هم در پيشدستي سفالينش مي گذارد.
و دل مي دهد به صورتي گل کوکبي که پيازش را خودش کاشته و آن برگ هاي سبز و عنابي بوته زرشک که در گلدان شيشه اي قديمي اش گذاشته است.
هر آدمي مادربزرگي دارد که به وقتش برايش قصه مي گويد، مَتَل و حکايت و خاطره تعريف مي کند؛ شعر و ترانه و لالايي مي خواند.
من چنين مادربزرگي ندارم.
مادربزرگ هايم سالهاست که به رحمت خدا رفته اند؛ براي همين است که خودم مادربزرگ خودم شده ام.
حالا سالهاست که ما، نوه و مادربزرگي هستيم که در يک پيراهن زندگي مي کنيم.
صفايي دارد مادربزرگانه زيستن.
تو هم بلند شو
مادربزرگ خودت باش!
عرفان نظرآهاري