نماد آخرین خبر

چالش مواجهه با مفهوم گناه در کتاب «سفر به دوزخ»

منبع
ايرنا
بروزرسانی
چالش مواجهه با مفهوم گناه در کتاب «سفر به دوزخ»

ايرنا/ کتاب سفر به دوزخ نوشتۀ شان اسماکر با ترجمۀ مهسا خراساني که به تازگي از سوي نشر خوب به چاپ رسيده تشريح سفري است که مي تواند سفر فردي هرکدام از ما در مواجهه با مفهوم گناه در زندگي‌مان باشد، چه خودمان آن را مرتکب شده باشيم و چه به انجام آن کمک کرده باشيم.

اين کتاب با نام اصلي These Nameless Things در سال ۲۰۲۰ به چاپ رسيده است.

شان اسماکر، نويسنده کتاب در لنکستر پنسيلوانيا زندگي مي‌کند و علاوه بر نوشتن کتاب، داستان‌نويسي هم آموزش مي‌دهد. او همراه همسرش پادکستي با نام داستان‌هاي ميان ما که گفت‌وگوهايي درباره نوشتن و خلاقيت و زندگي خانوادگي است، توليد مي‌کند.

وي نويسندۀ سه رماني است که همگي جوايزي را از آن خود کرده اند؛ روزي که فرشته ها سقوط کردند، دروازه اي به آن جهان و درخش ستاره هاي دوردست. لنکستر همچنين زندگي نامه اي با عنوان وقتي غريبه بوديم به رشته تحرير درآورده است.

مواجهه‌اي با مفهوم گناه وراي داستان زندگي در کوهستان وحشت

در معرفي اين کتاب آمده است:

دن مدتي در کوهستان اسرارآميز اسير بوده و شکنجه مي شد، اما بخت با او يار بود و توانست از آنجا بگريزد. اگرچه آزادي براي او بهاي سنگيني داشت، از دست دادن حافظه. او خاطرات بسيار کمي از حوادث و تجربه ي هولناک کوهستان به ياد دارد. اما يک چيزي را به خوبي مي داند و آن اين است که فرارش به معناي تنها گذاشتن برادرش در آن مکان هولناک بوده است.

«چطور ممکن است اين همه خاطره در حافظه وجود داشته باشد؟ ذهن آنها را کجا جا ميدهد؟ اين مجموعه ي عشق و غصه، ترس و لذت را در کدام کنج و کدام شکاف حافظه مان نگه مي داريم؟ در کدام گوشه ي ذهنمان خاطره ي کسي را نگه مي داريم که مدت ها پيش ملاقاتش کرده ايم؟ خاطرات نااميدي و دروغ ها را کجا پنهان مي کنيم؟»

دن مدت‌هاست که منتظر بازگشت برادرش از کوهستان است، يک شکنجه‌گاه و دوزخ وحشتناک که اميدوار است برادرش از آن‌ جان به در ببرد. او البته در آن محل تنها نيست، چند نفر ديگر هم هستند، آدم‌هايي که گويا به ناچار مانده‌اند و يک روزي تصميم مي‌گيرند که بروند، همان‌طور که قبلي‌ها رفتند و حالا ۹ نفر بيشتر باقي نمانده‌اند.

سفر به دوزخ در نگاه اول داستان چند آدمي است که ميان کوهستان و جنگل زندگي مي‌کنند، بيشتر از زندگي انگار که گير افتاده‌اند و کتاب قدم به قدم با معرفي شخصيت‌ها و طرح موقعيت‌ها ما را با سوال‌هاي زيادي روبه‌رو مي‌کند، سوال‌هايي که براي پيدا کردن جوابشان به سرعت و مشتاقانه از هر فصل سراغ فصل بعدي مي‌رويم تا از داستان اين آدم‌ها، کوهستان وحشتناک، شرق مرموز و نفرات کم ماندگار در اين مکان سردربياوريم. اما همين‌طور که جلو مي‌رويم، گويا جايي در ناخودآگاهمان (درست مثل شخصيت‌هاي کتاب که با جرقه‌هايي گذشته خود را به ياد مي‌آورند) مفاهيم آشنايي در ذهنمان روشن مي‌شود، استعاره‌هايي که نشان مي‌دهد ماجرا فقط داستان زندگي چند آدم نيست، بلکه کل جريان زندگي و مفهوم گناه است.

سفر به دوزخ مي‌تواند سفر فردي هرکدام از ما در مواجهه با مفهوم گناه در زندگي‌مان باشد، چه خودمان آن را مرتکب شده باشيم، چه به انجام آن کمک کرده باشيم. و اگر در معرض هر گناهي، آدم‌هاي بي‌گناهي وجود داشته باشند (که دارند) و ظلمي که به آن‌ها شده، لاجرم هرکدام از ما مي‌توانيم در برابر اين پرسش قرار بگيريم که چه برخوردي با گناهکار خواهيم کرد؟ با اين حساب سفر به دوزخ شايد بيشتر ماندن در برزخ باشد يا به تعبير خود نويسنده داستاني براي کساني که در جهنم شخصي‌شان اسير شده‌اند، تا زماني که راهي براي خلاصي از آن پيدا کنند.

در کتاب نشانه‌هايي از کتاب دوزخ دانته نيز به چشم مي‌خورد و نويسنده هم در يادداشتي گفته است که شيفتگي‌اش نسبت به اين کتاب دانته باعث نوشتن داستان کتاب شده، داستاني که ۷سال در ذهنش پرورش داده است.

سفر به دوزخ پس از يک قسمت کوتاه با عنوان «سرآغاز:اعتراف» در دو بخش (هرکدام ۱۵ قسمت) تنظيم شده است.

در قسمتي از اين کتاب با عنوان «گذر» آمده است:

همان طور که پايين مي رفتيم مه مدام غليظ تر و مسير مدام باريک تر مي شد. در بعضي قسمت ها نوک انگشتان پايم به لبه پرتگاه مي رسيد و فقط براي پاشنه هايم جاي کافي وجود داشت. هردو پشتمان را به سطح صخره ها چسبانده بوديم. نمي دانستم چقدر ديگر مي توانيم به پيشروي ادامه دهيم. مدام به فضاي مه آلودپيش رويم نگاه مي کردم به اين اميد که دوباره کمي بر پهناي جاده افزوده شود و به اندازه طبيعي برگردد اما نهايتا تا سه متر جلوتر را مي توانستم ببينم.

دائم عقب را نگاه مي کردم و از لوچيا مي پرسيدم: «تو خوبي؟» اميدوار بودم او به اندازۀ هردويمان شهامت داشته باشد. او هم سر تکان مي داد يعني فقط سرش را کمي خم مي کرد به جلو. گاهي هم نگاهم مي کرد و با چشم هاي مهربانش  بخند مي زد.

لبخند. دوباره همان احساس در وجودم شکل گرفت: اميد (ص.۲۲۳).

کتاب سفر به دوزخ نوشتۀ شان اسماکر با ترجمۀ مهسا خراساني در ۳۲۸ صفحه و شمارگان ۵۰۰ نسخه به تازگي از سوي نشر خوب به چاپ رسيده است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره