نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

اشعار زیبای کوتاه و بلند عید قربان از شاعران معروف

منبع
نمناک
بروزرسانی
اشعار زیبای کوتاه و بلند عید قربان از شاعران معروف

نمناک/ عيد قربان مصادف با دهم ذي الحجه و يکي از اعياد بزرگ مسلمانان است. در اين روز ابراهيم ( ع ) در امتحان بزرگ الهي پيروز و سربلند شد و از اسماعيل جان گذشت تا خداوند فرزندش را بر او بخشيد. به مناسبت فرا رسيدن عيد قربان و ضمن تبريک اين عيد بزرگ به همه مسلمين جهان مجموعه اي زيبا از اشعار عيد قربان را براي شما عزيزان نمناکي آماده کرده ايم.

عيد قربان زنده دارد ياد قربان گشتگان را
پاسداران و اسيران و به خون آغشتگان را
خيز و در اين عيدقربان سوي قربانگاه رو کن
معني بيت و حرم را در شهادت جست و جو کن
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
ذبح منا کنيم ما تا ببريم از او لقا
نيست براي عاشقان، بهتر از اين تجارتي
فيض کاشاني

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
آن عيد قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت مي کنند
مولوي

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
در مناي قرب ياران، جان اگر قربان کنند
جز به تيغ مِهر او در پيش او بِسمل مباش
سنايي غزنوي

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
خويش را قربان نماييم از پي قربان عيد
کان قصاب عاشقان بس خوب و زيبا مي کشد
مولوي

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
خواهي که تو را کعبه کند استقبال
مايي و مني را به منا قربان کن
مولوي

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
عيد قربان گرچه آيين خليل آزر است
ملت اسلام را امروز زيب و زيور است

حبّذا عيدي که سرخ از خون قرباني او
گونه اسلام و روي ملت پيغمبر است

حبّذا روزي که ابراهيم را در کوي دوست
ذبح اسماعيل از يک گوسفند آسان‎تر است

حاجيان از جان چنان بوسند آن سنگ سياه
خانه حق را که گويي خال روي دلبر است

سالي ار يک حج بود مر حاجيان را در حجاز
در خراسان خلق را هر روزه حجّ اکبر است

خانه حق را اگر خواهي بپو راه حجاز
ور بخواهي صاحب آن خانه در اين کشور است

اندرين عيدي که ملت را همه فرّ و بها
از نو آيين سنّت پاک خليل آزر است

سعي تو مشکور باد و حجّ تو مبرور باد
در حريمي کز شرافت کعبه را تاج سر است

شاعر :آقاي صبوري
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_

عيد است و زمان دوب ايمان شدن است
در راه خدا زبيح و قربان شدن است
از صحن و حريم کربلا تا به منا
جان شيفته فداي جانان شدن است

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
ندا آمد که، ابراهيم، بشتاب
رسيده فرصت تعبير آن خواب

به شوق جذبه عشق خداوند
برآ، از آب و رنگ مهر فرزند

اگر اين شعله در پا تا سرت هست
کنون، يک امتحان ديگرت هست

مهيا شو طناب و تيغ بردار
رسالت را به دست عشق بسپار

صدا کن حلق اسماعيل خود را
به قربانگه ببر هابيل خود را

مناي دوست قرباني پسندد
تو را آن سان که مي داني، پسندد

خليل ما! رضاي ما در اين است
عبوديت به تسليم و يقين است

ببين بر قد و بالاي جوانت
مگر، نيکو برآيد امتحانت

نفس در سينه افتاد از شماره
ملائک اشک ريزان در نظاره

پدر مي بُرد فرزندش به مقتل
که امر دوست را سازد مسجّل

پدر آميزه اي از اشک و لبخند
پسر تسليم فرمان خداوند

منا بود و ذبيح و شوق تسليم
ندا پيچيد در جانِ براهيم

خليلا عيد قربانت مبارک
قبول امر و فرمانت مبارک

پذيرفتيم اين قرباني ات را
پسنديديم سرگرداني ات را

بر اين ذبح عظيمت آفرين باد
شکوه عشق و تسليمت چنين باد

خليل الله اي معناي توحيد
کنون تيغت گلوي نفس بُبريد

کنار خيمه هاجر در تب و تاب
که يا رب اين دل شوريده درياب

گلم اينک به دست باغبان است
مرا اين فصل سبز امتحان است

اگرچه مادري درد آشنايم
خداوندا به تقديرت رضايم

اگرچه مي تپد در سينه ام دل
اگرچه امتحانم هست مشکل

خداوندا دلم آرام گردان
مده صبر مرا در دست شيطان

خداي عشق مزد عاشقي داد
براي دوست قرباني فرستاد

موحّد جز خدا در جان نبيند
در اين آيينه جز جانان نبيند

شاعر:موحد

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
در وصف تو اي گل مرا جاني است
يادم امد گذر از نفس نشاني هست

به وقت سرور و مستي ات، سالها
در عيد سعيد قربان شادماني هست
_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_

عيد قربان است يـا عيـد عنايـات خداست
عيد عشق و عيـد ايثار و مناجات و دعاست

ذات حق با ميهمـانانش گرفتـه جشن عيـد
مرکـز ايـن جشـن نورانـي بيابـان منـاست

هر کجا رو آوريم و هـر طرف چشم افکنيم
خيمـۀ حجـاج بيـت الله پيش چشـم ماست

نـور از هر خيمـه مي تابـد بـه بـام آسمـان
خيمه ها بيت الله و اشک و مناجات و دعاست

حاجيـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر يک کشتن ديو هوس، گرگ هواست

اي خوش آن حاجي که در آن سرزمين کرده وقوف
خوش تر آن حاجي که جاي او در آغوش خداست

جان من قربان آن حاجي کـه زيـر خيمه ها
چشم او گريان به يـاد خيمه هاي کربلاست

پيش تر از ديد چشمم خيمه مي آيد به چشم
اي منا پاسخ بده، پس خيمۀ مهدي کجاست؟

حاجيان در هر نفس دارند از هم اين سؤال
پس کدامين خيمه گاه مهدي موعود ماست

اين صداي گريۀ مهدي است مي آيد به گوش؛
يا صـداي نالۀ « العفـو» ختم الانبيـاست؟

نالـۀ جانسـوز «يــااللهِ» ختـم المـرسلين؛
يا صـداي گريـۀ شوق علي مرتضـاست؟

يا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمين؛
يـا نـواي آسمـان سـوز قتيل نينـواست؟

يکطرف آمـاده ابـراهيم، بـر ذبـح پسـر
يکطرف تسليم، اسماعيل از بهـر فداست

جان من قربـان آن حاجي که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست

جان من قربان آن حاجي که ذبح حجّ او
طفل شيـر و نوجوان و پيرمرد پارساست

حاجيان سر مي تراشند و عـزيز فـاطمه
در مناي دوست مي بينم سرش از تن جداست

جان من قربان آن حاجي که در صحراي خون
هـم قتيـل الاشقيـا و هـم ذبيـحٌ بالقفـاست

جان من قربان آن حاجي که بعد از بذل جان
سر به نوک نـي، تنش پامـال سمّ اسبهاست

جان من قربان آن حاجي که در اين حجّ خون
ـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست

گريه کن «ميثم» بر آن حاجي که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تيغ، گه تيرِ جفاست

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره