چخوف و توصیههایش: نشان بده، نگو!
آخرين خبر/مساله، انتخاب شيوههاي قديمي يا جديدِ نوشتن نيست! نويسنده در هنگام نوشتن به هيچ فرمي فکر نميکند. چرا که کلمات، آزادانه و بدون هيچ قدوبندي از روح او بر روي کاغذ جاري ميشوند. اين را آنتون چخوف ميگويد. پزشک، داستاننويس، طنزنويس و نمايشنامهنويس برجستهي روس! با جملات معروف او حتما آشنا هستيد. اينکه اگر تفنگي روي ديوار باشد بايد حتماً با آن در طول داستان شليک شود يا همين جمله کوتاهي که عنوان اين نوشته هم هست: نشان بده، نگو. چخوف برخلاف رسم رايج دورانش، به کوتاه نوشتن اعتقاد داشت.
چرا مينويسيد؟ براي که مينويسيد؟ هدفتان از نوشتن چيست؟ نه براي پول و نه براي شهرت –نه براي راضي کردن منتقدان و نه حتي براي لذت شخصي؛ آنتون چخوف پاسخ ديگري دارد. او ميگويد شما بايد خود را از تمامي معادلات پاک کنيد و فقط براي خوانندگانتان بنويسيد. نوشتن آنچنان کار مبهمي است که بسياري از نويسندگان بزرگ هم هنوز نميدانند چه چيزي آنها را به سوي اين کار سوق ميدهد. شايد فقط يک تلاش فکري باشد، شايد هم جنبهي متافيزيکي داشته باشد. برخي ديگر هم آن را جرقهاي کوچک در حين بازي با کلمات ميدانند. به نظر ميرسد که تنهايي و درد، دو نيروي محرکهي قوي براي آنتون چخوف بودهاند. از شواهد پيداست، نويسندهي جوان هر قدر در زندگي شخصياش بيشتر احساس شادي و خوشبختي ميکرد، تنهايي و درد بيشتري در نوشتههايش منعکس ميشدند!
همه فکر ميکنند که نوشتن کار آساني است. آنهايي که اينگونه قضاوت ميکنند، نميدانند چه دردي در پشت مراحل نوشتن يک داستان کمين کرده است. اگر شما هم در مورد چگونگي ادامهي مسير دشوار نوشتن با سوالاتي مواجه شدهايد، ادامهي اين مطلب را از دست ندهيد.
بدون تعصب بنويسيد
شما قاضي هستيد؟ در شرح وظايفتان، بندي تحت عنوان قضاوت کردن لحاظ شده است؟ احتمالاً خير! در شهرهاي ما ژاندارمها، پليسها و ديوانسالاران براي همين کار ساخته شدهاند. فراموش نکنيد که کار ما نوشتن، نوشتن و فقط نوشتن است.
تعصب هيچ جايي در کار داستاننويسي ندارد. برعکس، باعث ميشود که شما نتوانيد جريان داستان خود را پيدا و خواننده را با آن همراه نماييد. نويسندگان فقط شاهد هستند. شاهدان فروتني که تعهد دارند اتفاقات را بيکموکاست بازگو کنند. يک نويسنده، فقط يک نويسنده است نه متخصص حل مسائل و مشکلات زندگي!
زيبا و کوتاه
«آن مرد روي چمن نشست!» اين يک جملهي کاملاً قابل درک است. واضح است. خواناست و هيچ ابهامي در آن وجود ندارد. اما حالا اين جملات را بخوانيد: «مرد قد بلند، کمري باريک داشت. ريش و موهايش قرمز بودند. روي چمنهاي سبزي که عابرين پياده لگدمال کرده بودند نشست. بي صدا و ترسيده به اطرافش نگاه کرد.» مغز آدميزاد نميتواند اين جملات را به يکباره درک کند. فراموش نکنيد که هنر بايد به يکباره درک شود!
آنتون چخوف توصيه ميکند که در نوشتن، ميانهرو باشيد. از قيدها و توصيفات استفاده کنيد؛ اما در حد تعادل! نه خساست به خرج بدهيد و نه زيادهروي کنيد. هميشه از خودتان بپرسيد که آيا ميتوان اين مطلب را به شکل سادهتري هم بيان کرد؟
ارزش ويرايش
آنتون چخوف ميگويد: به تجربه دريافتهام که وقتي داستاني نوشته شد، يک نفر بايد از ابتدا تا انتهايش را خط بکشد! نوشتن، پاک کردن، خط کشيدن زير اضافات، بازنويسي و دور انداختن قسمتهاي بيفايده، از اساسيترين مراحل نوشتن يک داستان هستند. البته، درست مثل يک شراب خوب، داستان هم بايد مدتي دستنخورده باقي بماند. کمي که گذشت، با چشماني باز و ديدي روشن، دوباره به سراغ نتيجهي کارتان برويد. اين بهترين و اصوليترين کاري است که ميتوان انجام داد.
ژرف انديشيدن پيرامون ايدهها
اگر قرار است توصيههاي آنتون چخوف را سرمشق راهتان قرار دهيد، بايد شبانهروز کار کنيد. بيوقفه کتاب بخوانيد. ارادهي شما بايد بر هر چيزي فايق آيد! هر ساعت، هر دقيقه براي شما ارزشمند خواهند بود. اگر در خيابان راه ميرويد و به يکباره يک جمله يا يک ايده در ذهنتان شکل گرفت، آن را رها نکنيد. آنقدر ژرف به معنا و مفهومش بينديشيد تا زماني که بتوانيد مثل يک پارچه زير دستتان، سطوح و پستي و بلنديش را لمس و حتي رايحهاش را استشمام کنيد.
نشان بده – نگو
آنتون چخوف ميگويد به من نگو ماه درخشان است. به جاي اين کار، درخشش آن را بر روي شيشههاي شکسته نشان بده. يعني، اگر يکي از شخصيتهاي شما شرور است، لازم نيست اين ماجرا را به خوانندگانتان توضيح بدهيد. رفتار و کردار شخصيتهاي داستانتان را از طريق نحوهي سخن گفتن و تعامل آنان با ديگران برملا کنيد. اين کار بسيار سادهتر از قيد کردن توضيحات روانشناسانهي مربوط به شخصيتهاي داستانتان در پاورقي و پرانتز است.
از اينکه مثل يک احمق به نظر برسيد، نترسيد
آنتون چخوف به نويسندگان جوان توصيه ميکند که سعي کنند در اين بازي، خود واقعي و اصيلشان را نشان دهند. او ميگويد: تا حد ممکن زيرک باشيد. اما از اينکه مثل يک احمق به نظر برسيد هم نترسيد. نترس، جسور و اصيل باشيد. تصورات خود را تا آنجايي که برايتان ممکن است گسترش دهيد. اما به خودتان آزادي و حق نوشتن حتي چيزهاي احمقانه را هم بدهيد.
بخوانيد و سفر کنيد
همانطور که احتمالاً شما هم موافقيد، دانش بدون داشتن قدرت بهکارگيري آن، هيچ ارزش و اهميتي ندارد. شايد اين مهمترين توصيهي آنتون چخوف به نويسندگان جوان باشد. او تاکيد ميکند که يک نويسندهي جوان بايد مطالعه کند – بخواند؛ در ژانرهاي مختلف و از نويسندگان متنوع! تجربهي مکانهاي جديد و متون جديد براي يک نويسندهي جوان از نان شب هم واجبتر است. فقط از مسير کشف با ابزارهايي مثل کتاب و سفر است که ميتوان داستانهاي جديدي براي روايت کردن پيدا کرد.