شعر در مدح امام هادی (ع)
تسنيم/ 15 ذيالحجه سالروز ولادت امام علي النقي، است. امام هادي دهمين امام شيعيان و فرزند امام جواد(ع) است. او به مدت 33 سال امامت را به عهده داشت.
در سالروز ولادت امام دهم شيعيان چند نوسروده از شاعران آييني کشورمان منتشر ميشود.
مجيد تال
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمين پنجره را سمت خدا باز کند
تا که يک پرده ، خدا را به من ابراز کند-
جگر شير بياريد که اعجاز کند
دهمين مرتبه امروز، قيامت آمد
علي آخر دنياي امامت آمد
رد پايش همه جا قبله نما ميسازد
خطي از جامعهاش جامعه را ميسازد
خادم خانهاش از خاک، طلا ميسازد
کرمش نيز به شدت به گدا ميسازد
بي سبب نيست اگر عادتش احسان شده است
نوهي ارشد آقاي خراسان شده است
گوشهي صحن عجب حال و هوايي دارم
برسرم سايهي ايوان طلايي دارم
ازسر سفرهي او نان و نوايي دارم
سامراييم و عادت به گدايي دارم
سامرا، کرب و بلايي به نظر ميآيد
اين دو شش گوشه به دنيا چقدر ميآيد
اسماعيل شبرنگ
بي قرارم فقط براي شما
صحن دل مملوّ از هواي شما
السلام عليک يا هادي (ع)
در دل شيعه هست جاي شما
با سلامي که محضرت دادم
ميرسم صحن با صفاي شما
در مسير بهشت خواهم بود
همقدم پشت ردّ پاي شما
نامتان آمد و شب ميلاد
پرکشيدم به سامراي شما
پس بخوان آيه آيه جامعه را
تا بپيچد کمي صداي شما
اي جگرگوشهي امام رضا (ع)
راضيام ميکند رضاي شما
ذکر باب المراد ما هستي
هادي بن جواد ما هستي
اي نوابخش بينواييها
فصل لبخند همصداييها
بين ما فاصله چه بسيار است
خستهام خسته از جداييها
بهترين وقت دل سپردن بود
لحظهي سبز آشناييها
با خدايي و هر که دور از توست
گشته همرنگ بيخداييها
دست ما را بگير و لطفي کن
تا که باشيم از فداييها
هر که همسايه با تو شد آسود
خوش به احوال سامراييها
زائر بيقرارتان نامش
رفته در جمع کربلاييها
سامرا حکم عطر کربلا دارد
آب و خاکي پر از بها دارد
سيده فرشته حسيني
بارها مهر اجابت را از اين وادي گرفتم
هر چه حاجت خواستم از حضرت هادي گرفتم
من درختي خشک بودم در مسير باد غمها
با نسيم گنبدش گل-غنچهي شادي گرفتم
او اجابت ميکند بيآنکه حتي خوانده باشد
نامه هايي را که من از اهل آبادي گرفتم
در سکوت سهمگين سامرا تا پا نهادم
از حصار غصههايم برگ آزادي گرفتم
بيت آخر را نوشتم از نگاهش تا همينجا
حاجتي را باز هم از حضرت هادي گرفتم
محمدعلي بياباني
براي عشق دوباره بهانه پيدا شد
بهانهي غزلي عاشقانه پيدا شد
طنين آمدن کيست اينکه از طربش
قلم به شور رسيد و ترانه پيدا شد
الا که گمشدگان هدايتيد هنوز
پي نشانه نگرديد، خانه پيدا شد
براي مرغ دل چند بام و چند هوا
هم آشيانه و هم آب و دانه پيدا شد
ميان باغچه، ياسي شکفت وقتي که
گل جواد به دست سمانه پيدا شد
رسيد چشمهي کوثر رسيد آب حيات
به مقدم دهمين مصحف خدا صلوات
ببين محمد سوم! علي چارم را
ميان صورت او با نبي تفاهم را
چه صورتي که شراب لبان نوشينش
به نيم جرعهي خود مست ميکند خم را
ببين که پشت در خانهات همه جمعند
ببين گدايي خورشيد و ماه و انجم را
براي مردم ري از تنور احسانت
عطا نما دو سه تا لقمه نان گندم را
نثار اين همه تبريک را ز ما بپذير
حوالهايست اهالي مشهد و قم را
بيا که شب شب شاديست فاطمه تبريک
شب ولادت هاديست فاطمه تبريک
غزل به پاي تو برده خيالهاي مرا
در آسمان تو وا کرده بالهاي مرا
نگاه نغز تو بر بيتهاي پر نقصم
چه خوش به بار رسانده نهالهاي مرا
بگو اگر که خدا نيستي که هستي تو؟
بيا و کفر نبين احتمالهاي مرا
الا که خط به خط جامعه کبيرهي تو
جواب داده تمام سوالهاي مرا
وصال چشم من و خاک پات ناشدنيست
ولي بيا شدني کن محالهاي مرا
من آشناي سراي قديمتان هستم
گداي حضرت عبدالعظيمتان هستم
تمام دغدغهي تو خدا شناختن است
تمام خواهش من هم تو را شناختن است
بدون اذن تو دردي دوا نخواهد شد
که راه اصلي درمان دوا شناختن است
تو آشناي تمام غريبها هستي
وگرنه کار همه آشنا شناختن است
دو دست خالي ما را يقين تو ميبيني
مرام و مشي کريمان گدا شناختن است
اگر که خورده مسيرت شبي به بزم شراب
بدون شک هدفت کربلا شناختن است
چه کربلا که دلم دارد آرزويش را
خدا کند که ببينم دوباره کويش را
محمود شريفي
دلم امشب گداي سامرّاست
از تو غير از تو را نخواهم خواست
يا عليَّ النَّقيّ و يا هادي
حرم تو بهشت قرب خداست
آسمان خاکبوس گنبد تو
کهکشان پيش پاي تو برخاست
«مَهْبِطَ الْوَحْي» و «مَعْدِنَ الرَّحْمَة»
دل دريايي و زلال شماست
ذرّه با يک اشارهات خورشيد
قطره با يک نگاه تو درياست
«مَن عَصاکُم فَقَد عَصَي الله» است
که مطيع شما، مطيع خداست..
«قَد نَشَرتُم شَرايِعَ الاَحکام»
راه غير از شما فريب و خطاست
«قولُکُم صِدق، فِعلُکُم حَقٌّ
اَمرُکُم مُتَّبَع» که حکم قضاست
بسته بر بال هر ملک آمين
نَفَس جاري تو عين دعاست..
مشعل جامعه کبيرۀ تو
به يقين رهگشاي اهل ولاست..
و خدا در طليعۀ خلقت
عرش خود را به نورتان آراست..