ادبیات قربانی ساختار کتابهای درسی شده است
تسنيم/يکي از ضعفهاي ما در کتابهاي درسي، انتخاب متنهاي نامناسب است که اين مسأله عملاً همان فرصت محدودي که ميشد براي آموزش ادبيات معاصر پيش بيايد را از بين برده است.
هشتمين نشست مجازي از مجموعه برنامه سخن؛ جستاري در ادبيات و شعر پارسي با موضوع "آموزش ادبيات معاصر" روز سهشنبه 23 شهريور در صفحه اينستاگرام خانه هنرمندان ايران برگزار شد.
در اين برنامه رامک راميار، پژوهشگر ادبيات فارسي به گفتوگو با دکتر زينب افضلي، مدير موسسه سخن تازه دنياي تازه و دکتر آزاده شريفي، دبير زبان و ادبيات فارسي پرداخت.
ادبيات زنده يا ادبيات زندگان؟!
در ابتداي اين نشست زينب افضلي درباره تعريف ادبيات معاصر عنوان کرد: وقتي که ما نظرات مختلف را درباره چيستي ادبيات معاصر ميخوانيم، چون معاصر نشاندهنده يک دوره زماني است، بيشترين چيزي که جلب توجه ميکند اين است که هر کدام از بزرگواراني که در اين زمينه نظر دادند، چه بازه زماني را در نظر گرفتهاند؟! 100 سال اخير؟ 75 سال اخير؟ و... بر اين اساس طبيعتاً آنچه که شامل و مشمول اين حيطه ميدانند متفاوت ميشود. به نظرم در اين دورههاي زماني که به عنوان ادبيات معاصر در نظر ميگيريم، يک بخشي داريم که بايد در اولويت قرار بگيرد. وقتي کلمه معاصر را ميآوريم، با چند تعبير از آن ياد ميکنند و يکي از آنها هم "ادبيات هم عمر ما" است. يعني آن ادبياتي که در طول عمر ما در اين لحظهاي که زنده هستيم، خلق ميشود و پديدآورندگانش زنده هستند و ميتوان از آن به "ادبيات زنده" يا "ادبيات زندگان" ياد کرد.
وي افزود: زماني که به ادبيات معاصر ميپردازيم، معمولا قلههاي رفيع را در نظر ميگيريم و ديگر توجه نداريم که آيا اين بزرگواران، استادان و مشاهير همچنان ميتوانند براي کساني که دانشجو و شاگرد اين کلاسها هستند، اثر جديدي خلق کنند يا خير. يعني آيا مخاطبان اين کلاسها و کساني که در آن شرکت ميکنند، ميتوانند از ثمره علم و فضل و هنر اين شاهکارهاي ادبي همچنان بهرهمند شوند؟ به نظرم آنچه در اولويت است اين است که ما به اديبان، نويسندگان، شاعران، تحليلگران و منتقداني که هم اکنون و هم چنان در حال خلق ادبي هستند و زنده هستند، توجه داشته باشيم. تعريف من از ادبيات معاصر اين است: ادبيات زنده يا ادبيات زندگان.
رامک راميار با اشاره به تعريفي که افضلي درباره ادبيات معاصر ارائه کرد، پرسيد که آيا اين ادبيات معاصر بايد در دانشگاه تدريس شود يا بايد صبر کنيم که جوايزي بگيرند و زمان بگذرد و ببينيم اقبال عمومي چگونه است.
مدير موسسه سخن تازه دنياي تازه عنوان کرد: نظر و بناي زندگي من بر آزادي انتخاب است. يعني همه حق دارند آنچه که دوست دارند را انجام دهند، به آن برسند و عمرشان را صرف آن کار کنند. اگر کسي آثار هزار سال پيش را دوست دارد، آفرين به او. دوست دارد برايش زحمت بکشد، آن را بشناسد و برايش عمر صرف کند، آفرين به او. آثار 500 سال پيش را دوست دارد، باز هم آفرين بر او. آثار مربوط به صد سال پيش؟ باز هم انتخاب با خودش است. اما کسي که دلش ميخواهد آثاري که يک سال، دو سال يا 6 ماه پيش منتشر شدند را بخواند، از منظر فني و ادبي تحليل کند و با جمعي از استادان و پژوهشگران و شاگردان ادبيات درباره آن به شکل جدي گفتگو کند، کجا بايد برود؟ دانشگاه براي اين افراد چه ميکند؟
وي افزود: من خودم همچنان مثنوي ميخوانم و مثنوي درس ميدهم. ما دورهاي را شروع کرديم که مثنوي را به کودکان درس ميدهيم که خيلي خوب جواب ميگيريم و ميبينيم که چقدر مشتاق هستند. اين نشان ميدهد که با اينکه يک ادبيات غني و قوي براي چند سال پيش است، الان حتي براي سنين پايين ميتواند جذاب باشد. آن به جاي خودش است اما من تا آن مدتي که در دانشگاه شهيد چمران بودم، چه در رشته ادبيات فارسي و چه در کلاس فارسي عمومي با جواناني مواجه بودم و اين تجربه را به دست آوردم که خواسته بخشي از جامعه و به ويژه جوانان جامعه در دانشگاه ناديده گرفته ميشود.
وي ادامه داد: اگر زماني که ما وارد دوره ليسانس شديم را يادمان بيايد، خواستهمان از دانشگاه و رشته ادبيات فارسي چه بود؟ شعرمعروفي هست که ميگويد "شاعري وارد دانشکده شد/ ذوق خود را به نگهباني داد" اتفاقي است که براي ما افتاده است. من ادعاي خلق ادبي نداشتم ولي دوستاني که مهمان شما هم بودند و توانايي خلق ادبي داشتند، بيشتر رنج کشيدند. وقتي با درسهايي مواجه ميشدند که بايد حفظ ميکردند و درسهايي درباره مشاهير ادبيات فارسي بود که بسيار عالي است. اما اين که کجا قرار بود استفاده شود، يک صحبت است و بعد آنچه که در جامعه جريان داشت، کجا قرار بود ديده شود و به بوته نقد گذاشته شود؟ ما نويسندگان جواني داريم که آثارشان پر فروش است. در اين بحث گراني قيمتها که افراد خيلي اولويت بندي ميکنند که چه چيز بخرند و چه چيز را نميتوانند بخرند، هنوز عدهاي هستند که بودجه بندي ميکنند و رمان و کتاب شعر ميخرند.
دانشگاهها و رشتههاي ادبيات دانشگاهي چطور اين افراد را نديده ميگيرد؟ چه آنهايي که پديد ميآورند و چه آنهايي که به اين ادبيات روز رغبت دارند، نياز دارند که اين ادبيات ديده شود و مورد بررسي دانشگاهي قرار بگيرد.
ساعاتي از تحصيل دانشجويان، صرف آشنايي با ادبيات روز شود
در بخش ديگري از اين نشست رامک راميار با اشاره به منظري که دکتر زينب افضلي درباره ادبيات معاصر گشود، پرسيد که اولين قدم براي اينکه اين ادبيات مغفول وارد دانشگاه شود چيست؟
افضلي در پاسخ به اين سوال اظهار کرد: اولين قدم سختترين است. رويکرد من اين است که جا بياندازيم که اين بايد در دانشگاه خوانده شود. يعني ساعاتي از تحصيل دانشجويان ادبيات، بايد صرف آشنايي با ادبيات زنده و روز شود و آن ابزارهاي تحليل متن ادبي و بررسي اثرگذاري شگردهاي متن ادبي روي متنهاي تازه جامعه هم بتوانند پياده کنند. اولين گام به نظرم اين است که دانشجويان ادبيات اين را از استادانشان بخواهند و مطالبه کنند.
وي در بخش ديگري يادآور شد: مخاطب براي پديدآورنده ادبي مهم است و آن مخاطب من و شما هستيم. من و شما هم بايد به آن پديد آورنده هم عمر خودمان اهميت بدهيم، از او حمايت کنيم، کارش را بخوانيم و قابل تحقيق و بررسي بدانيم.
فضا براي شعر معاصر کم شده است
در ادامه اين نشست دکتر آزاده شريفي درباره آموزش زبان و ادبيات فارسي در مدارس بيان کرد: دو اتفاق ناگوار در اين دوره افتاده است که اولي بيشتر مختص رشته انساني است که کتابهاي تخصصي علوم انساني يعني کتابهاي تاريخ ادبيات، آرايههاي ادبي و کتابهاي زبان فارسي در کل دورهها حذف شده است. يعني به جاي همه آنچه که در دوره دبيرستان داشتهايم، الان بچهها تقريباً از پايه هفتم تا دوازدهم يک کتاب فارسي دارند که معمولاً 18 درس است و يک کتاب نگارش دارند که هيچ وقت به صورت جدي تدريس نميشود. بچههاي دهم، يازدهم و دوازدهم انساني هم کتاب علوم و فنون ادبي دارند که در واقع تاريخ ادبيات، آرايههاي ادبي و عروض را در يک کتاب بسيار فشرده و بد ساختاري ميخوانند.
وي افزود: اتفاق اصلي اين است که فضا براي شعر معاصر کم شده است. يعني به جاي آن همه کتاب، يک کتاب فارسي با 18 درس است و هر کتاب هم 2 درس آزاد دارد. در واقع 16 درس در هر کتاب است، به جاي کتابهاي قديم که 27-28 درس داشتند. عمومي و اختصاصي هم يکي شده است. اتفاق بدتري هم که افتاده، اين است که به نظرم اگر بخواهيم ريشه مشکلات کتابهاي درسي فارسي را بگوييم بايد به اين توجه کنيم که گروه مولفان اصرار داشتند که ساختار همه کتابها يکي باشد. يعني مثلاً فصل دوم همه کتابها ادبيات تعليمي باشد، در همه کتابها فصل ادبيات حماسي باشد و... اين خودش هم فضا را گرفته و هم امکان تنوع را از بين برده است. يک سري خطاهاي ديگري نيز اين ميان اتفاق افتاده است. مثلاً چون قرار بوده است که به ژانربندي وفادار باشيم، شعر "خوان هشتم" از اخوان ثالث، نه به عنوان نمونه ادبيات معاصر بلکه به عنوان نمونه ادبيات حماسي در فصل ادبيات حماسي دوازدهم آمده است، تاريخ بيهقي را ما به عنوان تاريخ ميشناسيم ولي در کتاب يازدهم به عنوان ادبيات تعليمي آمده است. ادبيات مشروطه خودش يک سرفصل جدا است ولي به عنوان ادبيات پايداري آمده است، ما ادبيات پايداري را براي انقلاب و جنگ به کار ميبرديم ولي در کتاب دوازدهم در فصل ادبيات پايداري سه شعر مشروطه گذاشتند. يعني چنين اشتباهاتي که هست هيچ، يکسري فضاها هم محدود شده است.
شريفي اظهار کرد: قديم در کتاب دوم دبيرستان يک فصل ادبيات معاصر و يک فصل داستان معاصر بود که چند داستان خوب مانند "گيله مرد" از بزرگ علوي، قسمتهايي از" سووشون" بود، يک فصل هم داستان معاصر بود که در پايههاي ديگر نبود و نمونههاي کمتري بود. الان تقريبا ميتوان گفت که نه تنها ادبيات معاصر، حتي ادبيات قديم هم قرباني ساختار کتابها شده است. يعني مولفين اصرار داشتند از کتابي که 9 فصل است، حتماً يک فصل ادبيات جهان باشد. يعني شعر ترجمه در کتابهاي درسي هست ولي شعر معاصر نيست. به نظرم تمام مشکلات از اين مسئله شروع مي شود. شما اگر به مولف هم بگوييد، استدلالش اين است که ما جايي نداشتيم که بخواهيم ادبيات معاصر بياوريم. در همان فضاي محدود هر پايه 18 درس هم سهمي که به ادبيات معاصر داده شده، قابل قبول نيست.
انتخابهاي غلط فرصت محدود آموزش ادبيات معاصر را از بين برده است
اين دبير زبان و ادبيات فارسي درباره آنچه در کتابهاي فارسي است، عنوان کرد: ما در همان فرصت محدودي که داشتيم، آمديم حجم را کم کرديم. از کتابي که 26-27 درس داشته، به 16 درس رسيديم. يعني به طور متوسط 10 درصد از هر پايه کم کرديم. البته يک توضيح معلمانه که بخواهم بدهم اين است که عملاً يکسري از متنها حذف نشده است، به جاي آنکه عنوان درس داشته باشد، روان خواني يا شعر حفظي شده و چون در کنکور و امتحانات ديگر از آن سوال ميآيد، عملاً معلم بايد آنها را تدريس کند. ولي از آن طرف اسمش اين است که تعداد درسها کم شده است و معلم وقت بيشتري دارد.
وي در پايان خاطرنشان کرد: اما در همين فرصت محدودي که داشتيم، مثلا در همين 3 کتاب و هرکدام 16 درس، چه انتخابهايي از ادبيات معاصر صورت گرفته است؟ ميتوانم بگويم که حتي يک انتخاب درست در کتابهاي درسي نيست که من بتوانم بگويم درست انتخاب شده است. اين درست انتخاب شدن يعني اينکه اثر، اثر درجه يکي باشد. مولف ميداند که شعر نيما غثّ و سمين دارد. وقتي ميگوييم داستان معاصر، جمالزاده و هدايت و... داستان معاصر هستند. طبعاً براي متني که براي کتاب درسي انتخاب ميشود، توقع اين است که از سرلشکرهاي ادبيات معاصر باشد، نميگويم که همه طيفها و همه سليقهها را در بر بگيرد و نکته ديگري که خيلي مهم است و در آن ضعف داريم اين است که متن خصيصهنمايي باشد. من نميخواهم 2 واحد درسي يا مثلاً يک کتاب کامل را اختصاص بدهم، من ميخواهم به دانش آموزم - که تعريف خيلي عام دارد و ممکن است دانش آموز رشته رياضي و تجربي باشد- بفهمانم چرا ميگويم "نيما" پدر شعر نو است يا شعر معاصر يعني چه. طبعاً بايد شعري را انتخاب کنم که هم خصايص شعر نو را داشت باشد و هم از خلال آن يک تعريفي از نيما بدهم و چهره نسبتا قابل قبولي از نيما ترسيم کنم. اين انتخابهاي غلط همان فرصت محدودي که ميشد براي آموزش ادبيات معاصر پيش بيايد، از بين برده است.