نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

داستان شب/ «آنی شرلی در گرین گیبلز»_ قسمت نهم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان شب/ «آنی شرلی در گرین گیبلز»_ قسمت نهم

آخرین خبر/ روزهای آخر تابستان را با داستان خاطره انگیز آنشرلی همراه ما باشید.
آن‌شرلی دخترکی کک‌مکی است که موهای سرخی دارد و در یتیمخانه بزرگ شده است. او باهوش است، قوه‌ی تخیل بی حدومرزی دارد و با امید و پشتکار و مهربانی‌های ساده‌اش ، سعی می‌کند زندگی جدیدی را آغاز کند. هر چند برای ورود به این دنیای تازه باید سختی‌های بسیاری را پشت سر بگذارد، ولی آینده در نظرش آن‌قدر زیبا و امید بخش است که برای رسیدن به آن ، با هر مشکلی کنار می‌آید و با هر شرایطی سازگار می‌شود. مجموعه‌ی آنی شرلی شامل 8کتاب با نام‌های آنی شرلی در گرین گیبلز، آنی شرلی در اونلی، آنی شرلی در جزیره، آنی شرلی در ویندی پاپلرز، آنی شرلی در خانه‌ی رویاها، آنی شرلی در اینگل ساید ، دره‌ی رنگین کمان و ریلا در اینگل ساید می‌باشد. کارتون آن یکی از جذاب ترین انیمیشن های دوران کودکی است.
 رمان آنی شرلی در گرین گیبلز اثر ال ام مونتگمری

فصل 5
داستان آنی
آنی به آرامی گفت : می دانید ، تصمیم گرفته ام از این سواری لذت ببرم. تجربه به من نشان داده که اگر بخواهم ، می توانم از همه چیز لذت ببرم . البته باید مصمم باشم و به خیلی چیزها اهمیت ندهم . در طول راه نمی خواهم فکر کنم که دارم به یتیم خانه برمی گردم .فقط می خواهم به سواری فکر کنم .آه !نگاه کنید ،آن گل رز جنگلی ،غنچه داده به نظر شما قشنگ نیست ؟ او باید خیلی خوشحال باشد که یک گل رز است . کاش رز ها هم می توانستند حرف بزنند .
مطمئنم که در این صورت حرف های قشنگی برای گفتن داشتند . به نظر شما رنگ صورتی چشم نواز ترین رنگ دنیا نیست ؟ من عاشق این رنگم اما ،اما هرگز نمی توانم لباس صورتی بپوشم . مو قرمز ها نمی توانند صورتی بپوشند، حتی تصورش هم سخت است . شما کسی را نمی شناسید که در کودکی موهایش قرمز بوده ، ولی بعد ها رنگ موهایش تغییر کرده باشد ؟

ماریلا بی رحمانه پاسخ داد : نه هرگز چنین کسی را ندیده ام و فکر نمی کنم در مورد تو هم چنین اتفاقی بیوفتد .
آنی آهی کشید و گفت : خوب یک امید دیگر هم برباد رفت ، درواقع زندگی من گورستان امیدهای برباد رفته است. من قبلا این جمله را توی یک کتاب خواندم و هروقت احساس ناامیدی کنم برای آرام کردن خودم ، آن جمله را تکرار می کنم .
ماریلا گفت : به نظر من این جمله اصلا آرامش بخش نیست .
- چرا ،کلمات این جمله خیلی قشنگ و رویایی اند و من با گفتن آنها خودم را در نقش قهرمان یک داستان تصور می کنم . من عاشق چیزهای رویایی ام و گورستان امید های برباد رفته ، رویایی ترین چیزی است که می شود تصور کرد ، این طور نیست؟ از اینکه می توانم چنین رویایی را تصور کنم ،خوشحالم . ما امروز از دریاچه ی آب های درخشان رد می شویم ؟
- اگر منظورت از دریاچه ی آب های درخشان آبگیر بری است ، ما از آنجا رد نمی شویم ما باید از جاده ی ساحلی برویم. 

آنی گفت : جاده ی ساحلی اسم قشنگی است . خودش هم به قشنگی اسمش است .به محض اینکه شما گفتید جاده ی ساحلی ، من آن را مثل یک عکس در ذهنم دیدم . وایت سندز هم اسم قشنگی است . اما نه به زیبایی اونلی . اونلی واقعا یک اسم دوست داشتنی است . آدم یاد نوعی موسیقی می افتد . تا وایت سندز چقدر راه است ؟
- هشت کیلومتر و چون قرار است تو مدام حرف بزنی ، بهتر است حرف هایی بزنی که به درد بخورند ،بنابراین هر چیزی که درباره ی خودت می دانی بگو .

آنی با اشتیاق گفت : آه چیزهایی که من راجع به خودم می دانم ،ارزش گفتن ندارند . اگر اجازه بدهید چیزهایی را که راجع به خودم خیال می کنم ،بگویم . حرف های جالبتری برای گفتن خواهم داشت .
- نه خیالات تو به درد من نمی خورد . فقط بچسب به واقعیت ها از اول شروع کن . کجا به دنیا آمده ای و چند سال داری ؟
آنی آهی کشید و قبول کرد به واقعیت بچسبد و گفت : ماه مارس 11ساله شدم و در بولینگ برک در نووااسکوشا به دنیا آمده ام . پدرم والتر شرلی معلم یک دبیرستان در بولینگ بروک بود . اسم مادرم هم برتا شرلی بود . به نظر شما والتر و برتا اسم های قشنگی نیستند ؟ خیلی خوشحالم که پدر و مادرم اسم های قشنگی داشتند. واقعا زشت است که اسم پدر آدم مثلا ژددیاه باشد ، این طور نیست ؟
ماریلا که احساس می کرد باید از آن بحث نتیجه ای اخلاقی بگیرد ، گفت : اسم ها هیچ اهمیتی ندارند ،مهم این است که هرکس مراقب رفتارش باشد .
آنی متفکرانه گفت : خوب ، نمی دانم . یک بار هم در کتابی خواندم یک گل رز ، هر اسم دیگری هم داشته باشد ، باز همان عطر و بو را می دهد ، اما هرگز نتوانستم آن را باور کنم . من باور نمی کنم اگر به گل رز بگوییم بوته ی خار یا کلم قرمز ، باز هم به همان قشنگی باقی بماند . حدس می زنم پدرم حتی با اسم ژددیاه هم مرد خوبی می شد ،اما مطمئنم که مشکلاتی هم پیش می آمد . خوب ، مادرم هم معلم دبیرستان بود ، ولی بعد از ازدواج با پدرم کارش را کنار گذاشت ، چون شوهر داری به اندازه ی کافی پر مسئولیت است .

قسمت قبل:

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar