فروغ فرخزاد چگونه درگذشت؟ به همراه مختصری از زندگینامه
روزیاتو/ امروز مصادف است با سالروز مرگ فروغ فرخزاد که بسیاری او را یکی از بهترین شاعران زن تاریخ ایران می دانند، استعدادی قابل توجه در زمینه شاعری و فیلمسازی که آنقدر زنده نماند تا استعدادهایش را همه بشناسند. بعدازظهر دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ بود که فروغ فرخزاد در یک حادثه رانندگی در منطقه دروس، تهران درگذشت و روز بعد روزنامه اطلاعات او را بزرگ ترین شاعره ایران پس از پروین اعتصامی لقب داد.
در گزارش روزنامه اطلاعات در روز ۲۵ بهمن ۱۳۴۵ در مورد علت مرگ فروغ فرخزاد و ماجرای تصادفش چنین نوشت:
حادثه ساعت ۴ و نیم بعدازظهر دیروز [دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۴۵] در خیابان لقمانالدوله ادهم دروس چهارراه مرودشت روی داد. فروغ که رانندگی استیشن شماره ۱۴۱۳ ط ۲۴ را به عهده داشت و به اتفاق رحمان اسدی از دروس رهسپار تهران بود با استیشن شماره ۱۴۲۸ ط ۱۹ متعلق به یک مدرسه خصوصی به رانندگی غلامحسین کامیابی تصادف کرد. شدت تصادف به حدی بود که درِ طرف راننده استیشن فروغ باز شد و فروغ که سرش به شدت به شیشه جلوی استیشن برخورد کرده بود پس از باز شدن در به گوشه خیابان افتاد و سرش به جدول جوی آب خیابان برخورد کرد و بیهوش شد. در این حادثه تنها فروغ مجروح شد که فورا به بیمارستان رضا پهلوی تجریش [شهدای تجریش کنونی] منتقل شد، ولی پیش از رسیدن به بیمارستان جان سپرد.
اتومبیل فروغ پس از برخورد با استیشن مدرسه به علت بیرون افتادن رانندهاش از خیابان منحرف گردید و وارد پیادهرو شد و به ساختمان شماره ۲۲ برخورد کرد و متوقف گردید. جسد فروغ فرخزاد برای تعیین علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. حسین راننده اتومبیل دیگر نیز به دادسرای تهران تسلیم گردید.
از فروغ فرخزاد یک پسر و چندین کتاب شعر و چند فیلم باقی مانده است. از کتابهای فروغ فرخزاده «اسیر»، «دیوار»، «تولدی دیگر»، و «عصیان» را میتوان نام برد. فروغ در استودیوهای مختلف بهخصوص استودیو گلستان در امور مونتاژ فیلم، گفتارنویسی و کارگردانی شرکت میکرد و فیلمی که مستقلا تحت عنوان «خانه سیاه است» تهیه کرد برنده جایزه شد و بر شهرت او افزود. این فیلم از زندگی جذامیها تهیه شده است. فروغ پس از جدا شدن از شوهرش پرویز شاهپور به تنهایی زندگی میکرد. فروغ فرخزاد ۳۲ سال داشت، در هفدهسالگی ازدواج کرد و دارای پسری ۱۴ ساله به نام کامران [کامیار شاپور] است…
پیکر فروغ فرخزاد در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۴۵ در گورستان ظهیرالدوله دربند تهران و در حالی که برف می بارید به خاک سپرده شد.
بیوگرافی فروغ فرخزادفروغ فرخزاد با نام کامل فروغ زمان فرخزاد عراقی از پدری تفرشی به نام محمد فرخزاد و مادری کاشانی به نام توران وزیری تبار در ۸ دی ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران به دنیا آمد. فروغ خود در مورد دوران کودکی اش گفته است:
پدرم ما را از کودکى به آن چه که سختى نام دارد، عادت داد، ما در کمپل هاى سربازى خوابیده و بزرگ شدهایم در حالى که در خانه ما کمپل هاى اعلا و نرم هم یافت مىشد، پدرم ما را با روش خاصى که در تربیت فرزندانش اتخاذ کرده بود پرورش داده. تابستانهای دوران کودکی را به دلیل مسئولیت پدر در اداره ی املاک مازندران در نوشهر می گذراند.
فروغ از همان کودکی بسیار پرشور و پرهیاهو بود و رفتارهایی پسرانه داشت. با این وجود شخصیت پنهان دیگری نیز در کالبد فروغ جریان داشت و آن دختری بسیار حساس و بهانه گیر بود که با کوچکترین تشر یا ناملایمتی ساعت ها گریه می کرد. پدر فروغ عاشق شعر بود و همیشه برای دخترش شعر می خواند و آثار ادبی را تعریف می کرد. استعداد فروغ در نوشتن از همان کودکی هویدا بود به طوری که معلم انشایش باور نمی کرد انشاهایش را خودش نوشته باشد. در کنار تحصیلات معمول، فروغ خیاطی و نقاشی را نیز در هنرستان بانوان کمال الملک آموخت. فروغ خود در مورد دوران کودکی و شکل گیری شخصیت و استعدادهایش می گوید:
هرچه دارم از خودم دارم و هرچه ندارم همه آن چیزهایى است که مىتوانستم داشته باشم، اما کج روىها و خود نشناختنها و بنبستهاى زندگى نگذاشته است که به آنها برسم.
فروغ فرخزاد خیلی زود در سن ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که آن زمان ۳۱ ساله داشت و از بستگان مادری اش بود ازدواج کرده و به اهواز رفت. در سال ۱۳۳۱ و همزمان با انتشار اولین شعر فروغ به نام «اسیر» بود که اولین و تنها فرزندش کامیار به دنیا آمد و پس از آن بود که با شاعران آن دوران مانند لاهوتی، سایه، مشیری و نادرپور دیدار داشت و بر اشعارش افزود. خواهر فروغ مدعی است که پدرش با شعر سرودن دخترش مخالف بوده و او را به خاطر این کار مایه ننگ خانواده می دانسته است. ابراهیم گلستان بعدها این موضوع را تلویحاً تایید کرد و گفت:
من در سال ۱۳۲۳ به قائم شهر رفتم. در آنجا فردی را دیدم که رئیس املاک سلطنتی بود. او کارگران را شلاق می زد تا خانه بسازند. این فرد همان پدر فروغ است. می خواهم بگویم فروغ در خانه چنین مردی بزرگ شد و همین مرد سرانجام فروغ را از خانه بیرون کرد.
سال ۱۳۳۴ بود که اولین نشانه های مشکلات روحی در فروغ بروز کرد و به مدت یک ماه در بیمارستانی روانی بستری شد. سال ۱۳۳۷ بود که شعر «عصیان» توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد و همان سال با ابراهیم گلستان آشنا شد که در ساخت فیلم فعالیت داشت. این دو خیلی زود شیفته هم می شوند و فروغ استعداد خود در زمینه فیلمسازی را در کنار گلستان می آزماید و در فیلمی در مورد خواستگاری در ایران به کارگردانی ابراهیم گلستان بازی می کند. سال ۱۳۴۰ است که فروغ در فیلم «دریا» ساخته گلستان بازی می کند و پس از آن به مدت ۱۲ روز در تبریز مشغول فیلم برداری در جذام خانه تبریز می شود که نتیجه آن فیلم بسیار تکان دهنده و تحسین شده «این خانه سیاه است» بود. گلستان در مورد این فیلم می گوید:
فیلم خانه سیاه است درباره جذامیهاست و شبیه کردن وضعیت آن زمان کشور به جذامخانه منظور او بود این یعنی فروغ میخواست بگوید مردم ایران حال ناخوشی دارند….فروغ بعد از ساخت این فیلم، بچهای را به فرزندی قبول کرد زیرا همسر سابقش فرزندش را از او گرفته بود.
دو سال بعد در فیلم «خشت و آینه» گلستان بازی می کند و چهارمین مجموعه شعرش با عنوان «تولدی دیگر» را در زمستان ۱۳۴۳ چاپ می کند. در همان سال فروغ به ایتالیا، آلمان و فرانسه سفر می کند و همزمان در ساخت چندین فیلم به شوهرش کمک می کند. گفته می شود که فروغ دستکم یکبار پس از سال ۱۳۴۲ دست به خودکشی زد و یک جعبه قرص گاردنال خورد که خدمتکار خانه او را به بیمارستان رسانده و جانش را نجات داد. بعدها ابراهیم گلستان مدعی شد که فروغ فرخزاد دستکم دو بار خودکشی کرده است. فروغ همواره در اشعارش در مورد مرگ می نوشت. گلستان در این باره می گوید:
اگر مرگ نباشد زندگی بیمعنی است زیرا زندگی مانند خورشید است که تا زمانی که در آسمان است، یعنی وجود دارد. فروغ فرخزاد در شعرهایش به مرگ اشاره دارد اما این امر تایید زندگی است و از آنجا میآید که فروغ معتقد بود روزی همه ما میمیریم اما اینگونه نبود که او خود، تقاضای مرگ داشته باشد یا از مرگ هراس داشته باشد.
فروغ دو بار خودکشی کرد و من دلیل هیچ یک از خودکشیهایش را نمیدانم اما به خاطر دارم که روزی رفتم منزلش. فروغ خوابیده بود. متوجه شدم قرص خورده است. او را پیش دکتر بردم و در نهایت نجاتش دادم.
ابراهیم گلستان در مورد آشنایی خود و فروغ چنین گفته است:
فروغ بعد از بیست سال که از نوشتن من گذشته بود، با من آشنا شد. بعد همه کارهای من را خواند. برایم جالب بود که نکاتی را در نوشتههای من متوجه میشد که دیگران اصلاً متوجه آنها نشده بودند. فروغ همواره با آدمهایی برخورد داشت که تفاوتی بین فروغ و دیگر زنان قائل نبودند و میخواستند با او همان رفتاری را داشته باشند که با دیگران، حال آنکه فروغ معتقد به این شیوه از زندگی نبود…فروغ از اخوان ثالث هم تأثیر گرفته بود. من معتقدم اخوان ثالث بعد از نیما بسیار مهم بود اما فروغ از او تقلید نمیکرد بلکه از من و اخوان تأثیرپذیری داشت.
بسیاری افراد فروغ فرخزاد را شاعری افسرده و غمگین می دانند اما گلستان نظر دیگری دارد:
برای فروغ فرخزاد همیشه یک عدم تعادل موسمی پیش میآمد که دلایل مختلفی داشت که شاید به مسائل مالی یا جسمی او مرتبط بود. فروغ شاعر بود اما ژست شاعرانه نمیگرفت مثلاً بینی خودش را عمل کرد فقط به این دلیل که در کودکی، روزی رضاشاه در منزل پدری فروغ به او که آن زمان دختر کوچکی بود، میگوید دختر جان دماغ تو هم مانند من بزرگ است. این موضوع در ذهن فروغ ماند و بعد از آنکه بزرگ شد، دماغ خود را عمل کرد تا مثل رضاشاه نباشد….گروهی با فروغ و بسیاری از شاعران به گونهای رفتار میکنند که گویا از او یک مجسمه درست کردهاند و نمیخواهند باور کنند این شاعر هم زمانی انسانی بوده مانند بقیه و کارهای روزمره خود را داشته است.
ابراهیم گلستان در مورد نامه های عاشقانه فروغ به خودش نیز می گوید:
داستان نامههای فروغ به من بسیار مضحک بود. مدت زمانی بود که فروغ نامهها را از من گرفته بود و همه پیش خودش بود. وقتی هم فوت کرد خواهر کوچکش گلوریا، از آلمان آمد و میخواست نامهها را به من بدهد اما من دوست نداشتم آنها را نگاه دارم. حتی آنها را نخواندم زیرا خواندنش دردناک بود. بعدها خانم فرزانه میلانی در دهه هفتاد نامهها را از من گرفت و من هم کپی آنها را به وی دادم.
گلستان آخرین دیدار خود با فروغ و مرگش در اثر تصادف با خودرو را چنین توصیف می کند:
۵ دقیقه بعد از تصادف فروغ فرخزاد، من بر سر بالین او حاضر شدم و او را به بیمارستان هدایت بردم اما بیمارستان از پذیرش وی به دلیل اینکه بیمه کارگری نداشت و بیمارستان برای کارگران بود، خودداری کرد. ما به بیمارستانی در تجریش رفتیم و فروغ همانجا درگذشت. اینکه میگویند فروغ در جوی آب افتاده و ضربه مغزی شده بود هم اصلاً درست نیست. فروغ زنده بود حتی زمانی که او را به اتاق عمل میبردند.
آثار فروغ فرخزاد
۱۳۳۱ – اسیر، شامل ۴۳ شعر
۱۳۳۵ – دیوار، شامل ۲۵ قطعه شعر
۱۳۳۶ – عصیان، شامل ۱۷ شعر
۱۳۴۱ – تولدی دیگر، شامل ۳۵ شعر
۱۳۴۲ – ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، شامل ۷ شعر
شعری از فروغ فرخزاد
چون سنگها ٬ صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه های وسوسه مغشوش می کنی
دستِ مرا که ساقه سبز نوازش است
با برگهای مرده هماغوش می کنی
گمراه تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می نشانی و مدهوش می کنی
ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستیت که مرا نوش می کنی
تو دره بنفش غروبی که روز را
بر سینه می فشاری و خاموش می کنی
در سایه ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می کنی؟