نگاهی به «روزگار سخت»، رمان ماریو بارگاس یوسا دست خونین دیکتاتور در آستینِ کودتا
اعتماد/ یوسا در رمان روزگار سخت، آن زبان سخت و آهنین و درعینحال همچون حریرش را دوباره به کار میگیرد و از منظری مرتفع به تاریخ سیاسی معاصر امریکای جنوبی مینگرد. در واقع وقایع تاریخ در دستان او شنهای ساحلی است که قلعه شنی خود را با آن میسازد. منظور آنکه تاریخ در این داستان به شیوهای نوشته شده که جز رمانی جذاب نمیخوانیم. کتاب به سیودو بخش تقسیم میشود. به همراه بخشهایی به عنوان قبل و بعد. روایت در عین سیالی و روانی، در هر فصل منقطع و بریده و موزاییکی عمل میکند. میخروشد و تصویری زنده نشان میدهد؛ رها میکند و بعد تصویری دیگر. اصلاحات، تاریخها و اسامی همه یکباره به روایت هجوم میآورند. چیزی که میتواند هر رمانی را به قصهای صرفا تاریخی- سیاسی بدل کند اما یوسا با انبوهی از تجربه و پشتوانه سالهای مدید نویسندگیاش، به این همه اتفاق و نام، تنها به چشم مصالحی مینگرد برای ورود به دنیایی که میخواهد نشان بدهد. پازلهایی که به هم وصل میشوند و شکلی یکپارچه میسازند. از اینرو «روزگار سخت» توصیف وضعیت کشورهای امریکای جنوبی است از نگاه یوسا. پاسخی به این سوال که این کشورها چگونه به فنا رفتند. با نشاندادن تصویری که سر نخ را در اولین بخش کتاب، «قبل» از ایالات متحده پی میگیرد. از پول، تجارت و مصرفگرایی امریکایی. جهان سرمایهداری بلعندهای که ریخت کشورهای امریکای جنوبی را دگرگون کرده و از شکل انداخته است. سال ۱۹۵۴میلادی در «گواتمالا» کودتایی رخ میدهد و دولت «خاکوبو آربنس» سرنگون میشود. ماجرایی که بهخودیخود میتواند برای خواننده ایرانی جذاب باشد. آخر درست یک سال پیش از آن، یعنی ۱۳۳۲هجری شمسی، دولت مصدق با کودتایی که ایالات متحده در آن دخیل بود، سرنگون شد. کودتایی که چه بسا میتواند مادر کودتاها در کشورهای کوچک امریکای مرکزی باشد. کودتاهایی با انگیزه چپاول ثروتی که حاصلش برای مردم آن کشورها جز نکبت نبوده است.
«با خود فکر کرد: باید یک پیک بزنم.» این شروعی است برای پرداختن به زندگی «خاکوبو آربنس گوسمان»، رییسجمهور گواتمالا. این نوشیدن و لیوان را در دستگرفتن، این تردید، همراه با صدای زندهباد مردمی که از پس دیوار و پنجرههای کاخ ریاستجمهوری به گوش میرسد تا به انتهای فصل سوم امتداد دارد (زندهبادهایی که مصدق هم چند روز قبل از کودتا میشنید) از اینرو رمان «روزگار سخت» در انسجامی پیچیده و چندوجهی، تیز و برنده و تاثیرگذار پیش میرود. یوسا نخ تردید را میگیرد و پیش میرود. لیوان مشروبی که رییسجمهور سابقا الکلی، مردد خوردن و نخوردن آن است. تمهیدی که دریچهای میشود تا با آن احوال و رفتار سیاسی او را بهتر بشناسیم. نویسنده شیوههای متعددی را پیش میگیرد تا آن منظر کلی و جامع را نشان بدهد که حاصل سیاستها و نکبتهای آمده بر سر کشورهای امریکای لاتین است. به این ترتیب که از نقطهای کوچک شروع میکند، جزییاتی از زندگی کسی را میگیرد و آن را بست میدهد تا آنجا که روند تاریخ کشوری یا کل منطقه را بتواند نشان دهد. بخشی از شیوه تاریخنگری او، بررسی روانشناسانه فرد دیکتاتور است. موضوعی که در دیگر آثارش هم دیده میشود. راوی آهسته و قاطع به عمق ناچیزی و حقارت دیکتاتورهای منطقه وارد میشود. موضوعی که در خود نشانی از روندی با این مضمون دارد که ما چگونه ما شدیم. ردی از دستانی تباهکننده که به هم میرسند و گره میخورند و گلوی ملتی را میفشارند. حالا میدانیم این ناکامی و عقبماندگی و مرگ است که جوامع امریکای لاتین را در بر گرفته. البته زیر سایه حکومتی سرمایهدار و دموکراتیک. ایالات متحده کشورهای منطقه را با حکمرانی یک دیکتاتور و وضعیتی عقبمانده خوشتر میدارد. سفرهای گشوده برای چپاول در دوره جنگ سرد که تحت عنوان مقابله با نفوذ کمونیسم و ورود جماهیر شوروی در این منطقه پهنشده است. این چشم طمع همان نکبتی است که به ایران هم وارد شد. انگار چشمان این نظام سرمایهداری غولپیکر چیزی دیگر جز پول و منابع و منفعت نمیبیند. خواه نفت ایران باشد، خواه موز گواتمالا.
یوسا از حامیان رییسجمهور آربنس است. رییسجمهوری که تلاش دارد اصلاحات ارضی را به اجرا بگذارد و کشور را از وضعیت فئودالی خارج کند؛ اما تلاشهایش بینتیجه میماند. با آنکه هیچگاه روی خوشی به کمونیسم نشان نمیدهد و الگویش برای حکومت، شکلی از دموکراسی سرمایهداری است. چیزی شبیه حاکمیت ایالات متحده. با وجود این، مطبوعات حمله سنگینی به او میکنند. کتاب به خوبی به ما نشان میدهد که پشت این روند و تخریب، شرکت «یونایتد فورت» از شرکتهای تولید و صادرات موز است که گسترش و حیاتش به چپاول کشتزارهای موز گواتمالا بستگی دارد. شرکتی که حتی سازمان سیا را وادار به دخالت در تحولات و جریانات سیاسی و کمک به اقدام نظامی علیه کشور گواتمالا کرده بود. به این ترتیب، جریان امور کمکم از دست رییسجمهور خارج میشود. کشاورزانِ فقیر، حالا سودای زمیندارشدن در سر دارند و میخواهند که همه تحولات یکشبه اجرا شود. این آغازی بر سقوط است. روزنامههای امریکایی به رییسجمهور آربنس تاختند و او را ستون پنجم کمونیست شوروی نامیدند. او گیج شده بود و نمیدانست از کجا دارد ضربه میخورد. توقع داشت دموکراسی امریکایی از تحولاتی که به ترقی و توسعه گواتمالا بینجامد، حمایت کند. پس چگونه است که بر او میتازند؟ توطئه آنچنان خزنده و نرم و غافلگیرکننده وارد میشود که آمدنش را نمیفهمی. این حالت و وضعیت را یوسا با ترکیب بههمریخته فصلها بهخوبی نشان میدهد.
حوادث در کشورهای منطقه به سرعت و پیچیده و درهم اتفاق میافتد.
دولت آربنس سقوط میکند و «کاستیلو آرماس» قدرت را به دست میگیرد. به بهانه پاکسازی کشور از کمونیستها دستگیری و کشتار آغاز میشود. کشوری که داشت به سمت توسعهای پایدار گام برمیداشت، ناگهان به عقبگردی سریع روی آورد. در این بخش وقایع را از چشم دکتر «گارسیا آردیلس» مینگریم. با چشمانی گیج و مات و وحشتزده. همسرش ماریا که ازدواجش با او حاصل رفتاری رذیلانه و کودکآزارانه بود، حالا او را ترک کرده و معشوقه رییس دولت جدید است. دکتر آردیلس با احساسی دوگانه و ناباورانه به کارلوس آرماس و استقبال مردم امریکا از او نگاه میکند. آخر چگونه مردم و مطبوعات و دانشگاهها میتوانند او را ناجی امریکای مرکزی بدانند؟ چگونه کشوری دموکراتیک اینگونه از کودتا و سرنگونی دولت قانونیاش حمایت میکند؟ چطور این به گفته خودشان همسایه خوب، ایالات متحده، میتواند این همه نکبت را به گواتمالا هدیه کند؟ سوالی که بیپاسخ میماند. در واقع او نمیداند که نظام سرمایه میتواند در قلب و ذهن مردم نفوذ کند و اختیارشان را در دست بگیرد.
«روزگار سخت» در روایتی نفسگیر که دیگر جزیی از شاخصههای نویسندگی یوسا به حساب میآید، به چگونگی ترور «کاستیلو آرماس» میپردازد. بازی قدرت مثل فرفره میچرخد و در پیاش اتفاقات رقم میخورد. دولتی از پی دولتی دیگر ظاهر میشود. فضای سیاسی، درست مثل زلزلههایی بیشمار که این کشور کوچک را میلرزاند، مرتبا تغییر میکند. بخش زیادی از داستان به زندگی ماریا اختصاص دارد. از ازدواجی اجباری در 15 سالگی تا معشوقه رییسجمهوری مقتول شدن و بعد فرارش به دومنیکو. کتاب میان سرنوشت گواتمالا و ماریا رابطهای پدید میآورد. گویی که او در این رمان به نمادی از کشورش تبدیل شده. کسی که میان مردان مختلفِ در قدرت، دست به دست میشود. با وجودی که میجنگد و مقاومت میکند و هیچگاه از تلاش دست برنمیدارد. ماریا کور عمل میکند و حامی دیکتاتورها میشود اما او زنی مقتدر و جنگنده است. انگار ملتش هم با وقایع همینگونه روبهرو میشوند؛ با رفتارها و انتخابهای اشتباه. ملتی مقاوم، خستگیناپذیر، زخمخورده و آسیبپذیر. با این همه «روزگار سخت» داستان ملتها نیست. سرگذشت آدمهایی است که در بازی قدرت، سرنوشت ملتها را تعیین میکنند و در پی آن سرنوشت خودشان نیز رقم میخورد. یوسا در بخش پایانی کتاب، دیداری با ماریا دارد. پیرزنی حدودا هشتادساله که در خانهای عجیب زندگی میکند. خانهای پوشیده شده با درختان و چمن و گلهایی مصنوعی. انگار که ماریا تمام زندگیاش را در دروغی پیچیده باشد. اگر او را آنگونه که کتاب نشان میدهد، نمادی از مردم گواتمالا در نظر بگیریم، پنداری مردم کشوری با دروغ و تصنع عجین شده باشند. یوسا با پسوپیش کردن روایت در فصلهای مختلف، اول شکل پایانی و فرجام را نشان میدهد و سپس در فصلی دیگر به جزییات ماجرا وارد میشود. او از ما میخواهد سرشت دیوانهواری را تماشا کنیم که قدرت از انسانها میسازد. او میخواهد سرنوشتی را نشانمان بدهد تا ببینیم عاقبت به کجا کشیده شد. نویسنده میخواهد ما به تماشای شکنجهگرانی بنشینیم که به طریقی وحشیانه کشته میشوند. ببینیم آنها که چنین فرجام دردناکی را برای ملتشان رقم میزنند، چگونه این فرجام دامن خودشان را هم میگیرد. در این کتاب، مرگ در پی مرگ میآید و رییسجمهوری از پی رییسجمهوری دیگر. کودتا پشت کودتا. در کشورهایی که هرچه میگذرد، بیشتر در نابودی، خشونت، وحشت و فقر فرو میروند. در این رمان، ماریو بارگاس یوسا، گواتمالا را کانونی میداند برای تحولات دیگر کشورهای منطقه. اگر حکومتی مردمی در آنجا اینگونه با کودتا و یورشِ تحت حمایت ایالات متحده سرنگون نمیشد و در پی آن بیثباتی و کشتار اتفاق نمیافتاد، شاید سرنوشت کشورهایی مثل کوبا هم به گونهای دیگر رقم میخورد و دیگر این دیکتاتوری کمونیستی عقبمانده در آنجا به وجود نمیآمد. رمان به حوادث بعد از سقوط دیکتاتور دومنیکو هم میپردازد. یوسا پیش از این وقایع مربوط به ترور «رافائل تروخیو» را در رمان «سور بز» روایت کرده است. در این کتاب هم که از مشهورترین آثار یوسا محسوب میشود، ترور تروخیو با روایتی نفسگیر نوشته شده. رمانی نوشته شده در زیر دست نویسندهای که مهارتش را در نشاندادن و پرداختن به کنه رفتار و کارهای دیکتاتورها به اثبات رسانده و به خوبی نشان داده است. با چشمی که او نگاه میکند، فساد، تباهی، حرص و قساوت چنان در عمق وجود دیکتاتور ریشه میدواند که دیگر در انجام هیچ جنایتی تردید نمیکند. این در حالی است که او سعی دارد تصویری واقعی و ملموس از ماجرا و ماوقع رخدادها ترسیم کند. تصویری که از دیکتاتورها چهرهای انسانی میسازد. چهرهای با تمامی ترسها و دغدغههاشان. انسانهایی که در پس آن نقاب مخوف، روحیهای وحشتزده، متزلزل و ناپایدار دارند.
پانوشت:رمان «روزگار سخت» را نشر برج با ترجمه سعید متین منتشر کرده است.