سرگذشت غریب یک آدم عجیب
وینش/ اگر مسیرتان به محله فردوسی افتاد و هوس کردید توی لاله زار قدمی بزنید، حواستان باشد آنجا یک روح سرگردان پرسه میزند که زندگی عجیبی داشته. احتمالاً همان اطراف است. با کت و شلوار تروتمیز و موهایی که تازه از کچلی برگشته و مثل همه تازه از کچلی برگشتهها، صاف و مرتب است و سیگاری که با ظرافت دستش گرفته و دود میکند. راستش تا همین چند ماه پیش خبری از این روح سرگردان نبود. تا «کریم نیکونظر» که چند سالی است به زندگی آدمها و آلبومهای خانوادگیِ خاکگرفته علاقهمند شده رفت پی زنده کردنِ اسم یکی از عجیبترین آدمهای تاریخ سینمای ایران: «اوانس اوهانیان» یا آنطور که خود اوانس دوست داشت به ملت قالب کند: «پرفسور رضا مژده.»
همهی قصه این است: اگر مسیرتان به محله فردوسی افتاد و هوس کردید توی لاله زار قدمی بزنید، حواستان باشد آنجا یک روح سرگردان پرسه میزند که زندگی عجیبی داشته. احتمالاً همان اطراف است. با کت و شلوار تروتمیز و موهایی که تازه از کچلی برگشته و مثل همه تازه از کچلی برگشتهها، صاف و مرتب است و سیگاری که با ظرافت دستش گرفته و دود میکند. این آقا، همان روحی است که شصت سالی است همان حوالی میپلکد.
راستش تا همین چند ماه پیش خبری از این روح سرگردان نبود. تا «کریم نیکونظر» که چند سالی است به زندگی آدمها و آلبومهای خانوادگیِ خاکگرفته علاقهمند شده و توی پادکست و مجله و کتاب دنبال احضار روح است، رفت پی زنده کردنِ اسم یکی از عجیبترین آدمهای تاریخ سینمای ایران: «اوانس اوهانیان» یا آنطور که خود اوانس دوست داشت به ملت قالب کند: «پرفسور رضا مژده.»
«آدم ما در بالیوود» ناداستان جذابی است درباره زندگی «اوانس اوهانیان» یکی از اولین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران که نخستین فیلم صامت سینمای ما را داخل کشور تولید کرد، نوشته «کریم نیکونظر» روزنامهنگار سینمایی و حالا، محقق تاریخ آدمها. کتاب با ورود اوهانیان به کشور شروع میشود و بعد میپردازد به حدود سی چهل سال زندگی و کار این آدم در ایران و هندوستان و جاهای دیگر و در آخر مرگ او.
سوال: آیا «اوانس اوهانیان» آنقدر آدم مهمی است که باید صدوخردهای صفحه کتاب درباره زندگیاش چاپ شود و ما بین این همه کتاب، آن را دستمان بگیریم؟
پاسخ: بله آدم مهمی است. خیلی آدم مهمی است.
اهمیت اوهانیان، اتفاقاً نه فقط از آن جهت است که او اولین فیلم سینمای مملکت را ساخته و نه به خاطر آن که توی کتابهای سینمای ایران، همینطوری نوشتهاند که «اوانس اوهانیان» نخستین فیلم صامت سینمای ایران به نام «آبی و رابی» را تولید کرده. اهمیتِ اوهانیان دقیقاً در کارهایی است که نکرد یا نتوانست بکند و یا اصلاً توهم انجام دادنش را داشت. به این لیست نگاه کنید: تاسیس مدرسه بازیگری (به قول خودش آرتیستی)، تلاش برای آموزش بازیگران خانم، ساختن فیلم در خارج کشور، ساختن هواپیما و بشقاب پرنده و موشک انداز و درمان کچلی آقایان و خانمها و حل مشکل معده و سرطان و صرع و بواسیر.
اگر «آدم ما در بالیوود» را بخوانید خودتان میتوانید به این لیست موارد جذاب دیگری هم اضافه کنید. طبیعی است، دانستن زندگی چنین آدمی که از ساخت هواپیما و ساختن فیلم با راچ کاپور تا درمان کلههای کچل و کشیدن نقشه معماری شهرها برای آینده بشریت، چیزهایی در کیفش داشته باشد، یا ادعا کند که دارد، به شدت جذاب و مهم است چون همه اینها بخشی از درونیات ما است، اگرچه در مدرسه همهاش نیست و نابود میشود. بگذریم.
شروع کتاب قشنگ و جذاب است. نویسنده، یک اتفاق عجیب در دهه پنجاه تهران را (مشاهده چند شی نورانی در آسمان) خیلی خوب وصل میکند به خبری که سی چهل سال قبلترش در تهران پیچید (آدمی میخواهد بشقاب پرنده بسازد) و بعد برمیگردد به خالق این خبر یعنی «اوانس اوهانیان». بازهم عقبتر میرویم و آنجایی قصه اصلی شروع میشود که اوهانیان با دخترش وارد تهران شده است. اینکه او قبل از آن تاریخ، کجا بوده و چه کرده و اصلاً کجا متولد شده، در حد حدس و گمان است. حرفهای خودش هم در همه سالهای زندگیاش، شاید عامدانه، ضد و نقیض بود.
این ویژگی، که چیزهایی از زندگی این آدم یا گُم است یا متناقض تعریف میشود، یکی از چیزهایی است که «کریم نیکونظر» برای جذابتر شدن کتابش، با آنها خوب بازی کرده. محل تولدش، نوع آمدنش به ایران، رفتن به هند و آشنایی با زرتشتیان آنجا، ادعای یادگرفتن طب از مرتاضهای هندی، بازگشت دوباره به ایران، ساختن هواپیما و موشک انداز، ارتباط با آمریکاییها و دربار پهلوی، نامههایی که به دیگران نوشت و جوابهایی که بقیه دادند، اجرای اُپرا و از همه مهمتر، نحوه و دلیل مرگاش، همه در ابهام تعریف میشود.
کارِ خوب نیکونظر اینجاست: مرعوب سوژه خود نمیشود. میگوید که اوهانیان ادعا کرده مثلاً فلان مدرک را به صورت افتخاری کسب کرده یا اپرا اجرا کرده یا آمریکاییها التماس میکنند که سلاحهای تولیدیاش را بخرند، اما سندی وجود ندارد. به نظرم این کار، ناداستان خوبِ «آدم ما در بالیوود» را از غلتیدن در داستان و قصه نجات داده است. با این حال، نیکونظر یک زرنگی هم همان اول کتاب رو میکند: «همه این داستان کمابیش واقعی است… زندگی آدم ماجراجو پر از اتفاقاتی است که هیچکس باورشان نمیکند.» دلیل اینکه این جملات باید اول یک نانفیکشن بیاید، این است که نویسنده خودش میداند سوژه چقدر تخیلی و عجیب و غریب است. پس اگر کلمات را به حال خودش رها کنیم، مخاطب یک جایی خندهاش میگیرد و موضوع را کن لم یکن تلقی میکند! در حقیقت نوشتن از وضعیت پاندولی حقیقت و تخیل، که ناشی از زندگی عجیب اوانس اوهانیان است، نویسندهای میخواهد که مخاطب را لبه تیغ نگه دارد. به نظرم نیکونظر خوب توانسته این کار را انجام دهد.
«آدم ما در بالیوود» یک وجه دیگر هم دارد که ربطی به سوژه اصلی موضوع ندارد. اساساً تعریف کردن داستان یک آدم، بی توجه به زمانهاش، کاری نصفه و نیمه است. از طرف دیگر «کریم نیکونظر» آدمی سینمایی است. مجموع اینها باعث شده که کتاب علاوه بر داستان زندگی اوهانیان، اشاراتی دقیق هم داشته باشد به تاریخ سینمای ایران. مثلا آبی و رابی، دختر لر و یا حاجی آقا آکتور سینما چطور و توسط چه کسانی ساخته شد، چه مشکلاتی داشتند، چرا زمان پهلوی اول مدتی فیلمبرداری و عکاسی در تهران ممنوع بود، زرتشتیان هند دقیقاً چه کسانی بودند و تاریخشان چه بود، تجربه آندره مالرو از سینما رفتن در تهران چطور بود و مطالبی اینچنینی. حضور این محتوا در کتاب البته گاهی ذهن را پراکنده و خسته میکند. در حقیقت مخاطب میپرسد تاریخچه زرتشتیان هند را چرا من باید این وسط بخوانم. گمان میکنم، حضور این مطالب در کتاب، البته میتوانست کمتر باشد.
پایان کتاب، درست مثل شروعش، جذاب است. اینجاست که ذهن سینمایی نویسنده دیگر کار خودش را انجام میدهد. وقتی سه روایت از مرگ اوهانیان را میخوانیم و در حقیقت پرده زندگیاش بسته میشود، ناداستان ما اتفاقاً به پایان نمیرسد. از این به بعد، نویسنده به این میپردازد که اصلاً جرقه کار از کجا شروع شده و منبع بخشی از دادههای کتاب کجاست. به همین بهانه میرود سراغ زندگی پسر بزرگ اوهانیان و کمی درباره او حرف میزند. حتماً سینمای تاریخمحور درباره آدمها را دیدهاید. وسط تیتراژ آخر، فیلمساز، آدمهای واقعی که فیلم بر اساس زندگیشان ساخته شده را – چه به صورت عکس و چه فیلم – نشان میدهد. همین کار را به شکل دیگری نیکونظر انجام داده. وقتی اوهانیان میمیرد، وسط جایی که فکر میکنیم کتاب را باید ببندیم و به این ملغمهی واقعیت و خیال که اوهانیان در آن زندگی کرد فکر کنیم، نیکونظر بازی را به سمت واقعیت میبرد (دقیقاً همان کاری که اول کتاب کرد) و درباره نحوه آشنایی با اُرُد، پسر و اشرف، همسر اوهانیان را توضیح میدهد.
«آدم ما در بالیوود» کتاب جذابی است چون «کریم نیکونظر» خوب توانسته زندگی غریب و پر رمز و راز اوهانیان را به مخاطب معرفی کند. زندگی آدمی که شخصیت جذابی داشته، میخواسته بشقاب پرنده بسازد، کچلها را درمان میکرده، عاشق فیلمسازی بوده و هزاربار تلاش کرده فیلم بسازد که فقط یکیشان موفقیتآمیز بوده، مرگش پر از ابهام است و خُب، روحاش هم همین حالا اطراف سینما مایاک –آنجایی که ملت هجوم بردند فیلمش را ببینند و او کیف میکرد– پرسه میزند، از سیگارش کام میگیرد و به فکر نقشههای جدیدش است.