داستان زندگی «صیاد شیرازی» روی میز فرمانده ارتش ایتالیا
خراسان/ گفت و گوی خراسان با محسن مومنی شریف،نویسنده کتاب«در کمین گل سرخ» که به تقریظ رهبر انقلاب،مزین و نیز، رهسپار کشورهای مختلف شده است
صحبت از گل سرخی است که پرپر میشود و به جای اینکه از بین برود، عطر خوشش بیش از پیش در مشام انسانهای آزاده میپیچد. «در کمین گل سرخ» نام کتابی با موضوع زندگی پرفراز و نشیب شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در مقاطع مختلف است؛ از کودکی و دوران دانشگاه گرفته تا دوران انقلاب، جنگ تحمیلی و شهادت. محسن مؤمنی شریف، نویسنده این کتاب روایت زندگی شهید صیاد شیرازی را با تعلیق آغاز میکند؛ از آنجا که یک سرهنگ حکم بازداشت او را صادر میکند و نمیداند چند روز بعد صیاد شیرازی جانش را نجات خواهد داد. رهبر انقلاب کتاب «در کمین گل سرخ» را به تقریظ خود مزین کردند و در تحسین آن نوشتند: «این نمونه جالب و بیسابقهای است از گزارش جنگ، در ضمن داستان شیرین زندگی یکی از شخصیتهای آن. آن را یکسره مطالعه کردم. زیبا و هنرمندانه نوشته شدهاست. با بسیاری از حوادث آن کاملاً آشنایم. البته بسیاری دیگر از حوادث آن دوران و نیز مطالب بسیاری از آنچه مربوط به این شهید عزیز است، ناگفته مانده است و این طبیعی است. البته برجستگیهای شخصیت شهید صیاد شیرازی را در نوشته و کتاب به درستی نمیتوان نشان داد. او حقاً نمونهای از یک ارتشی مؤمن و شجاع و فداکار بود. رحمت خدا بر او». با محسن مؤمنی شریف، نویسنده «در کمین گل سرخ» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که به سراغ موضوع شهادت شهید صیاد شیرازی برای نوشتن کتاب رفتید؟
فردای شهادت سپهبد صیاد شیرازی، احمد دهقان متنی حاصل چندین جلسه مصاحبه با شهید به من داد. این متن شامل خاطرههای او از ابتدای انقلاب تا عملیات والفجر یک بود. احمد دهقان از آن مصاحبهها کتاب «ناگفتههای جنگ» را نوشت و من هم کتابی برای نوجوانان بازنویسی کردم. بعد از آن تصمیم به نگارش زندگینامه شهید گرفتم و گمان میکردم نوشتنش کمتر از ششماه زمان ببرد. اما این کار سه سال به طول انجامید. من شهید صیاد شیرازی را هم در میدان جنگ دیده بودم و هم بعد از جنگ در بعضی از جلسههای حوزه هنری.
«در کمین گل سرخ» به چند زبان ترجمه شده. آیا بازخوردهایی از مخاطبان غیرفارسیزبان داشتهاید؟
«در کمین گل سرخ» تا امروز به هشت زبان ترجمه شده است که البته تا سال گذشته تنها به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر شده بود. ظاهراً توجه مخاطبان موجب شد مرکز زبانهای خارجی ارتش تصمیم به ترجمه آن به زبانهای دیگر هم بگیرد. در مراسم رونمایی از آن ترجمه ها که در سوم خرداد سال گذشته برگزار شد، نامهای خوانده شد از فرمانده نیروهای مسلح ایتالیا که نسخه انگلیسی «در کمین گل سرخ» را خوانده بود و به گمانم خطاب به فرمانده ارتش خودمان نوشته بود که با مطالعه این کتاب با جنگ ایران و عراق آشنا شدم. این حرف پر بیراهی نیست. من کوشیدهام در قالب زندگی یکی از قهرمانان جنگ، گزارش کوتاهی هم از تاریخ جنگ بدهم.
به نظر شما باید به کدام ظرفیتهای دفاع مقدس برای تولید آثار ادبی بیشتر پرداخته شود؟
بعد از این همه سال که از جنگ میگذرد، هنوز سرزمین ادبیات دفاع مقدس بکر است و هرچه در آن بکاریم محصول میدهد؛ به شرط آشنایی لازم با مقوله و تاریخ آن و نیز مقداری ذوق. کسانیکه صادقانه از آن روزها بنویسند مورد محبت مردم هستند، این را باید قدر بدانیم. این روزها که با هم صحبت میکنیم، مادر ارجمند یکی از شهدای ما، در بیمارستان است و مردم دعاگوی اویند. از شهادت فرزند سرکار خانم کونیکو یامامورا، مادر ژاپنی شهید محمد بابایی، حدود چهل سال میگذرد. در حالیکه حدود چهار، پنج سال پیش بود که برادران عزیزم، حمید حسام و مسعود امیرخانی ایشان را پیدا کردند و توانستند اعتمادشان را جلب کنند و خاطراتشان را بگیرند و در نتیجه کتاب بسیار خواندنی و ماندگار «مهاجر سرزمین آفتاب» متولد شود. خدا میداند از این دست سوژهها چقدر دیگر هست که از آن بی اطلاعیم و تنها خدا میداند چه مقدار از اینها را از دست دادهایم و تاریخ ادبیات این کشور از آن محروم شده است. لذا اینکه رهبر معظم انقلاب میفرمایند جا دارد کار در حوزه دفاع مقدس صد برابر شود، فرمایشی است بر مبنای حساب و کتاب.
از این که رهبر انقلاب بر کتاب شما تقریظ نوشتند، چه حسی داشتید؟
اردیبهشت سال 83 در غرفه انتشارات سوره مهر در نمایشگاه کتاب تهران بودم. آن روز رهبر معظم انقلاب برای بازدید آمده بودند و ازقضا به غرفه ما هم سر زدند. البته من دور ایستاده بودم و دیدم که ایشان همانطور که داشتند با فاصله به قفسهها نگاه میکردند، ناگهان انگار که چشمشان به چیزی تازه افتاده باشد، پیش رفتند و کتاب «در کمین گل سرخ» را برداشتند و لحظاتی تورق کردند و بعد برگرداندند سر جایش و مشغول بازدید شدند. آن روز همینقدر که ایشان این کتاب را به دست گرفتند و نگاهی به آن انداختند، بسیار خوشحال بودم. هرچند میدانستم علت آن توجه، بیش از هرچیز، تصویر خندان شهید صیاد روی جلد کتاب بوده تا مثلاً هنر من! تا اینکه بعدها فهمیدم ایشان همان ایام این کتاب را مطالعه کردهاند و به شهادت یادداشت شریفشان، بدون وقفه هم خواندهاند. پاییز 84 بود که بنده به اتفاق تنی چند از نویسندگان به مناسبتی خدمتشان بودیم. ایشان وقتی فهمیدند من، نویسنده کتاب زندگی شهید صیاد شیرازی هستم، ابراز محبت کردند و فرمودند: «بنده این کتاب را خواندهام و خیلی شیرین نوشتهاید». در پایان همان جلسه از یکی از آقازاده های معظمله شنیدم که یادداشتی هم بر آن مرقوم داشتهاند، اما از محتوای یادداشت تا 14 سال بعد که از آن رونمایی شد، بیاطلاع بودم. 27 فروردین 98 برای من روز بزرگی بود.
از تازهترین فعالیتهایتان در حوزه ادبیات دفاع مقدس بفرمایید.
مشغول فصلهای پایانی رمانی هستم که از نظر جغرافیا و زاویه دید متفاوت از کارهای قبلی است و «ماه و بلوط» نام دارد. به گمانم از آب و گل درآمده و امیدوارم موردپسند مخاطبان این حوزه قرار بگیرد.