5 کتاب معروفی که زمانی ممنوعه بودند
وینش/ این سوی دنیا تا دلتان بخواهد کتاب ممنوعه داشتهایم و مجازات برای داشتن و خواندن و نوشتن کتابهایی وجود داشته. اما آن سوی دنیا هم کتابهایی بوده که خواستار جمعآوری آنها شده باشند؟ البته از بین کتابهای معروف. بله بوده و مجله تایم یک بار پرونده مفصلی برای چنین کتابهایی منتشر کرد. از بین سیاههی آثاری که دچار مشکل شدند پنج تا از معروفترینهایشان را جدا کردهایم.
کتابهایی که با زحمت و عجله توی کیسههایی جا داده میشوند تا دفن بشوند و بروند زیر خاک. رویشان خاک بریزند تا وقتی دیگر، زمانی که خطری صاحب کتاب را تهدید نکند از زمین بیرون آورده شوند. کتابی که آهسته و با احتیاط به نفر بعدی رد میشود تا بدون اینکه حافظین امنیت جامعه متوجه بشوند یک خواننده جدید پیدا کند. کتابهای ممنوعه. کتابهایی که داشتن یا خواندنشان جرم است و مجازات دارد…
همه اینهایی که نوشتیم تصویر آشنایی هستند برای ما مردمان شرق. مردم خاورمیانه و مردمانی که زیر سلطه دیکتاتوری بودهایم یا آنها که در بلوک شرق زیر سلطه کمونیسم بزرگ شدهاند و یا آنها که در کشورهای ضدکمونیستی به خاطر خواندن کتابهای کمونیستی طعم تلخ ممنوعیت و مجازات چشیدهاند. اما آیا کتابهایی بودهاند که در غرب هم طعم ممنوعه بودن بدهند؟
کاندید (سادهدل) اثر ولتر
این هجویهی محبوب در فرانسهی عصر روشنگری نوشته شد. در همان سال انتشارش (1759 میلادی) سی هزار نسخه (با جمعیت فرانسهی آن زمان قیاس کنید که موقع انقلاب فرانسه 27 میلیون نفر بوده است) فروش رفت.
جوان سادهلوح داستان را برای خوشبینی پرورش دادهاند. اما اندک اندک ورق برمیگردد و یکی یکی با ناملایمات زندگی روبرو میشود. کتاب هر چیز مقدسی را به سخره میگیرد. از ارتش و کلیسا و فلسفه گرفته تا خوشبینی. ولتر در نهایت با طنزی سیاه تعقل را تبلیغ میکند. اصحاب روشنگری به عقل و تعقل و علم ایمانی راسخ و غیرقابل خدشه داشتند.
شورای بزرگ ژنو و دولت پاریس بلافاصله بعد از انتشار کاندید خرید و فروش آن را ممنوع کردند. که البته موفقیتی نداشتند.
«ماجراهای هاکلبری فین» از مارک تواین
خب مشخص است دلیل مخالفت خیلیها با کتاب هاکلبری فین کجاست: در زبان بیادبانهی آن.
تازه در آن زمان هنوز نسبت به کلماتی که امروز بار واضح نژادپرستانه دارند گارد شدیدی مثل امروز وجود نداشت. در طول کتاب 200 بار کلمه کاکاسیاه به کار رفته است.
خیلی از منتقدین به خاطر استفاده مارک تواین از زبانی عامیانه و مضر و بیادبانه کتاب را فاقد ارزش میدانستند (زبانی که در ترجمه هم به یکی از مشکلات مترجمین ایرانی تبدیل شد) و حتی لوییزا می الکوت نویسنده «زنان کوچک» درمورد کتاب هاکلبری فین نوشت: «اگر آقای کلمنس (نام اصلی مارک تواین) نمیتواند به چیزهای بهتری فکر کند تا به خورد دختران و پسران ما بدهد، بهتر است دیگر ننویسد.»
هاکلبری فین در نهایت به خاطر استقبال مردمی از آن و حامیان بزرگی که در ادبیات آمریکا پیدا کرد (مثل ارنست همینگوی که گفت تمام داستانهای آمریکایی از این داستان بیرون آمدهاند و پیش از آن چیزی نداشتیم) ماندگار شد اما همین امروز هم هرچندوقت یکبار انجمن اولیا و مربیانی در ایالتی خواستار حذف کتاب از کتابخانههای مدارس میشوند. در اوایل قرن به خاطر بیادبی و حالا به خاطر کلماتی که امروز بار نژادپرستانه دارند.
«ناتور دشت» از سلینجر
داستان سه روز از زندگی یک نوجوان 16 سالهی عاصی. رمانی که سال 1951 نوشته شد و همیشه مورد استقبال بوده است. از هفته دوم انتشار که وارد فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز شد تا همین امروز.
در سال 1960 مقامات یک دبیرستان در اوکلاهمای آمریکا یک معلم را به خاطر خواندن کتاب در کلاس برای دبیرستانیها اخراج کردند. معلم البته با رای دادگاه به کلاس برگشت اما کتاب همیشه با صاحبین مدارس و اولیا و مربیان به مشکل خورده است. یک بار هم گروهی در اوهایو آن را کتابی «ضد سفیدپوستی» خواندند و خواستار حذف آن از کتابخانههای مدارس بودند.
در جنجالی بودن کتاب همین بس که وقتی مارک دیوید چپمن ضارب جان لنون، ستاره بزرگ گروه بیتلز، او را در جلوی خانهاش در منهتن با شلیک گلوله کشت، برای توضیح اقدامش نسخهای از رمان «ناتوردشت» را تحویل بازرسهای پلیس داد!
«لولیتا» از ولادیمیر ناباکوف
خب این کتابی است که مشخص است چرا انتشار آن به مشکل برمیخورد. کتاب، اول بار در سال 1955 در پاریس چاپ شد، آن هم توسط یک انتشارات نه چندان خوشنام که کارهای هرزهنگاری هم چاپ میکرد. راوی غیرقابل اعتماد داستان یک استاد ادبیات است و کتاب ماجرای عشق اوست به دخترخوانده 12 سالهاش. عشقی که او آن را جایگزین عشق ناکامش به محبوب دوران کودکیاش محسوب میکند. کتاب اول از همه در پاریس موهن شناخته شد.
در ادامه در انگلیس و آفریقای جنوبی و آرژانتین و نیوزلند هم ممنوع شد. برای طبقهبندی کتاب با احتیاط از «رمان با مایههای اروتیک» استفاده شده است گرچه اتفاق اروتیکی عملاً در داستان نمیافتد (بعضی خوانندههای کتاب به همین دلیل از ادامه دادن آن کسل شده بودند) در دهه شصت میلادی استنلی کوبریک و در دهه نود میلادی آدرین لین اقتباسی سینمایی از روی کتاب ساختند.
ناباکوف از شهرت اروتیک کتاب ناراضی بود و مشهور است به خاطر مخالفتش با چاپ عکس یک دختر نوجوان روی جلد کتاب با چندین ناشر درافتاد و حتی دستنوشته کتاب را تقریباً سوزاند. ولی حتی انتشارات پنگوئن هم کتاب را با این جلد چاپ کرده:
مجموعه هری پاتر از جی کی رولینگ
یک مجموعه نوجوانانه سوپرپرطرفدار با مایههای جادوگری از پیش مشخص بود که با واکنش منفی کلیسا روبرو خواهد شد. هرچند کلیسا آن چنان زوری ندارد امروزه. این پدر و مادرهای اخلاقگرا هستند که زورشان خیلی زیاد است و گروهی از آنها در سال 2001 در ایالت مین آمریکا یک مراسم کتابسوزی به راه انداختند تا داستانهای هری پاتر را به خاطر ترغیب نوجوانان به چادوگری و پرستش شیطان آتش بزنند.
البته موفق هم نشدند و آتشنشانی پیش از روشن شدن اولین کبریت وارد عمل شد و جلوشان را گرفت و پدر و مادرها مجبور شدند کتابها را قیچی کنند چون قیچی کردن برخلاف آتش زدن معارض مستقیمی ندارد. هنوز هم هراز گاهی خبری از مخالفت گروهی از مربیان یا مدارس یا والدین میرسد که خواستار کنار گذاشتن کتابهای هری پاتر از کتابخانهها هستند، مخصوصاً در آمریکا که پدر و مادرهایش خیلی اخلاقگراتر از اروپاییها هستند.