شاعرانه/ نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
آخرین خبر/ ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض
گردش ماهیها، روشنی، من، گل، آب
پاکی خوشه زیست
مادرم
ریحان میچیند
نان و ریحان و پنیر
آسمانی بی ابر
اطلسیهایی تر
رستگاری نزدیک، لای گلهای حیاط
نور در کاسه مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند
صبح را روی زمین می آرد
پشت لبخندی پنهان، هر چیز
روزنی دارد دیوار زمان
که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست
که نمیدانم
میدانم سبزهای را بکنم خواهم مرد
میروم بالا تا اوج
من پر از بالوپرم
راه میبینم در ظلمت
من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دارودرخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست