آیا خدایی هست که برای ما بگرید؟
آخرین خبر/ تصور کنید بازیگری روی صحنه کاری میکند که خودش نمیداند چقدر ابلهانه و احمقانه است، اما ما به عنوان تماشاچی از او باهوشتریم و میدانیم، پس به این بلاهت میخندیم.
کتاب آیرونی بعد از این تعریف از طنز نوشته که: "پس ببینید چقدر ما بدون اینکه خودمان خبر داشته باشیم خدا را میخندانیم."
دارم به بلاهتهایی فکر میکنم که مدتهاست، سالهاست، همهروزه شاهد هستیم، اما نمیتوانیم به آنها بخندیم. خندهمان نمیگیرد.
اگر حماقتهای بازیگر روی صحنه، روی زندگی ما تاثیر مستقیم داشته باشد، باز هم خندهمان میگیرد؟ اگر خُلخُلیهای سبکسرانهی بازیگر روزبهروز فقیرترمان کند، راه نفسمان را ببندد، به خاک سیاه بنشاندمان، اگر بودجهها به جیب احمقها سرازیر شود، باز هم میتوانیم بخندیم؟
یعنی جدی جدی، توی دنیای واقعی، بدون قصد مسخرهبازی، کسانی هستند که گرسنگی، تورم و حقارت را قطار پیشرفت میبینند، برای کاهش آلودگی هوا، پیچ شاخص را دستکاری میکنند و برای از بین بردن تحریمها پیشنهاد میکنند اسم کشور را عوض کنیم.
و راستراستی تریبون و آنتن یک مملکت دست کسیست که کِیف میکند از فحش خوردن یا آنیکی که پیشنهاد میکند برای رو به قبله نبودنِ مستراح، کج بنشینید و بِ...!
پژمردگی ما نتیجه نفهمی آنهاست.
راننده تاکسی میگفت روزانه با خیلیها حرف میزند و به این نتیجه رسیده که ما تنها کشوری هستیم که مردم عادیمان، بیشتر از سیاستمدارهامان سیاست را میفهمند.
دنده را پُرخشم عوض میکرد.
گرفتاریم، گرفتار احمقها.
گرفتار و خشمگینیم؛ سرنوشتمان گره خورده با کنش احمقانهی احمقها در صحنهای به بزرگی یک مملکت.
گرفتار و خشمگین و خستهایم؛ چون احمقها نمیدانند چقدر احمقند و حالشان با خودشان خوب است.
آیا خدایی هست که برای ما بگرید؟
برگرفته از اینستاگرام سودابه فرضی پور