3
0
80
آخرین خبر/ من شاگرد خوبی بودم.
اما از مدرسه بیزار.
مدرسه خراشی بود
به رخسار خیالات رنگی خردسالی من.
مدرسه خوابهای مرا قیچی کرده بود.
نماز مرا شکسته بود.
مدرسه عروسک مرا رنجانده بود.
روز ورود یادم نخواهد رفت:
مرا ازمیان بازی"گرگم به هوا"ربودند،
و به کابوس مدرسه سپردند.
خودم را تنها دیدم وغریب.
غم دورماندگی از اصل با من بود.
آدم پس از هبوط بودم.
از آن پس و هربار،
دلهره بود که جای من
راهی مدرسه میشد...
سهراب سپهری