نماد آخرین خبر

مروری بر کتاب «ازنو تازه شویم» اثر محمد باقر کلاهی اهری

منبع
خراسان
بروزرسانی
مروری بر کتاب «ازنو تازه شویم» اثر محمد باقر کلاهی اهری

خراسان/ «می‌خواستم بمانم/ بعد از تو می‌خواستم خودم را ببوسم /که تو را دیده است» شاید همین بریده کوتاه از یک شعر بلند برای معرفی شاعری کافی باشد که در دهه هفتاد قاعده‌های معمول زبان را به‌هم‌ریخته و زیبایی‌شناسی جدیدی از شعر ارائه داده است. صحبت از سی‌وچند سال پیش است، وقتی بازی‌های زبانی تکراری، واج‌آرایی‌ها و نمادسازی‌های فراوان بلای جان ادبیات آن سال‌ها بوده است. وقتی شاعران بعد از نیما و سپهری، بعد از اخوان و شاملو و فروغ، مدام در حال تکرار تکنیک های دستمالی‌شده‌اند، او بارقه‌هایی ازاین‌دست را چندان برنمی‌تابد.
فرورفتن در اقیانوس زمان
 فضایی که محمدباقر کلاهی اهری در شعرش ترسیم می‌کند، فضایی ویژه است. او چه در شعر، چه در داستان و چه در طراحی‌های هنری‌اش چنان مخاطب را غرق دنیای شاعرانه‌اش می‌کند که گاهی بیرون آمدن از آن فضای فراواقعی کار آسانی نیست؛ «شب خسته است/شب آزرده است/شب براق است/مثل وانتی که مال هیچ‌کس نیست» احتمالاً سرودن چنین شعری در حال حاضر کار چندان سختی به نظر نرسد، چون قاعده‌های بازی در زبان رو شده‌اند و مسیر هموار شده است؛ اما باورش کمی سخت است که این شعر که پایان‌بندی یک شعر بلند از کتاب «از نو تازه شویم» است، در همان دهه70 و درست زمانی منتشر می‌شود که شاعران به ضرب‌وزور کلمات رمانتیک شعر می‌نوشته‌اند و کمتر شاعری پیدا می‌شده که در شعرش صدای قطار را ریل گذاری نمی‌کرده است.
البته حساب شاعرانی مانند شیدایی، الهی، چالنگی و چند تن دیگر که شانه‌به‌شانه کلاهی حرکت کرده‌اند جداست. کلاهی اهری واژه به‌شدت معمولی و غیر شاعرانه «وانت» را در شعرش به کار می‌گیرد، بی‌آن که نگران باشد که در بوق کرکننده صدای قطار در شعر آن روزها چطور می‌خواهد یک وانت را از لابه لای این‌همه ریل عبور دهد. او این ریسک را به جان می‌خرد که شعرش کمتر خوانده‌ و موردحمله خیلی‌ها واقع شود اما راه خودش را می‌رود و به مسیر پیش رو ایمان دارد. شاعر مجموعه شعر«از نو تازه شویم» برای خودش این حق را قائل است که شعرش را از هیچ کلمه‌ای محروم نکند، حتی اگر آن کلمه قطار باشد که به‌شدت دستمالی‌شده است. او قطار را در شعرش به کار می‌گیرد اما درست و به‌موقع.کلاهی در شعری دیگر می گوید: «همه باران ها زیبا نیستند/ بگذار تا بگویم حتی / هیچ‌یک از باران ها زیبا نیستند/ در بامداد خاکستری روزی/ وقتی قطاری کهنه و خاکستری برای همیشه می‌رود / تا چیزی را پشت آخرین خمیدگی اندوه پنهان کند / و کسی را که بسته‌ای از شکلات‌های قهوه‌ای را در آغوش گرفته/ برای همیشه ناپدید کند... ». شاعر این مجموعه حتی در انتخاب نام کتاب شاعرانه عمل می کند و نام «بازگردیم، بنگریم، از نو تازه شویم» را برای مجموعه شعرش انتخاب می کند . نامی که خودش بیانگر یک اتفاق و حرکت تازه در ادبیات است. اغراق نیست اگر بگوییم انتشار این کتاب به‌اضافه کتاب دیگری از این شاعر بانام «باغی در منقار بلبلی» به‌نوعی کودتای کلاهی در ادبیات معاصر بوده است. کلاهی بی‌آن که از ترکیب دو یا سه کلمه شاعرانه برای نام کتاب استفاده کند، درعین‌حال از همان ابتدا مانیفست خودش را با اسم کتاب اعلام و تکلیف خودش را با مخاطب روشن می‌کند. 
اولین انسانی که باران را دید
از مهم‌ترین ویژگی‌های شعر کلاهی، گریز به گذشته است. خودش در مقدمه کتاب «از نو تازه شویم»، می‌گوید: «پیمودن مسیری معکوس تا اولین قطره آب، درک دیرینگی انسان، مشاهده اولین انسانی که باران را دید.» «باستانی پاریزی» درجایی می‌گوید: «بهترین جاها جاهایی است که کودکی آدم در آن جا گذشته است به شرطی که به آن‌ها بازنگردد». کلاهی هم انگار به‌شدت به این نظر اعتقاد دارد و گذشته را فقط در شعرش به تصویر می‌کشد در حالی که عجیب غرق در لحظه حال است و مثل خیام، یک «حالی خوش باش و عمر بر باد نکنٍ» خاصی در رفتارش نهفته است. او درحالی‌که از گذشته می‌سراید: «بگذارید خاطره‌ای بگوید هر کس / یکی از بریدن پیچ پولوس/ یکی از بریدن تسمه‌ای که دور می‌زد پره‌های آتش‌گرفته را / در بیابان تفت / یکی از بار خربزه وقتی ماشین او را به یک‌بر کشید» بلافاصله و در پایان همان شعر می‌نویسد: «بگذارید این چراغ‌زنبوری آتش بگیرد/حالا وقت خاطره من است/ وقتی آن بنز بی‌دماغ نو بود» یک‌جوری انگار که گذشته را در لحظه حال، احضار کرده و از آن لذت می‌برد، علاوه بر این‌ها مخاطب را سر ذوق می‌آورد.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره