ارزانتر از پراید؛ پیشنهاد توسعۀ یک الگوی مفهومی به خودروسازان داخلی

تسنيم/ پيکان، از ۱۳۴۶ در ايران توليد شد، اما تا دهۀ ۱۳۷۰ خودروسازها حتي تلاش نکرده بودند جهت برفپاککنهاي اين خودرو را از راستگرا (مدل انگليسي، که فرمان در صندلي راست قرار دارد) به چپگرا تغيير بدهند. تا اين حد بيمنطق و منتظر طراحي سازندگان غربي!
حقيقتش را بخواهيد «فرهنگ توليد» ما کاملاً بروننگر، و تا حد زيادي برونزا و متأثر از واردات است و اساساً با مؤلفههاي بومي و نياز مصرفکننده بيگانه است. اکنون خرسند و خشنود و شادمانيم که پلتفرمهاي خودروسازان داخلي، ولو کند و بطئي، به سمت توليد خودروهاي پيچيدهتر حرکت ميکند، و مثلاً صداي پاي شاسيبلند و SUVهاي توليد داخل هم نرمنرمک به گوش ميرسد. البته از حيث تکنولوژيک، فراهم آمدن امکان توسعۀ پلتفرمهاي پيچيده جاي تقدير دارد، اما از منظر نگاه به نيازهاي مخاطب، و مؤلفههاي بومي «مصرف»، آيا اين روند توسعهاي چولگي ندارد؟! بياييد کمي بررسي کنيم.
«فرهنگ مصرف» در ايران با کشورهاي ديگر، بسيار متفاوت است. اين فرهنگ، از يک سو از امکانات و ظرفيتها، و از سوي ديگر از محدوديتهاي سرزميني ما تأثير پذيرفته و شکل گرفته است. مؤلفههاي پرشمار مؤثر بر اين فرهنگ را کنار ميگذاريم و تنها يک مورد را بررسي ميکنيم: انرژي!
عادات مصرفي ناشي از وفور و ارزاني انرژي در ايران
ايران، داراترين کشور از حيث مجموع منابع نفت و گاز در تمام دنياست. فراواني اين منابع، در کنار سياستهاي غلط تاريخي باعث شده، ايرانيها در مصرف يا ريختوپاش انرژي، انگشتنما و مثالزدني باشند. مصرف روزانۀ نفت خام در ايران، يکششم چين صنعتي (با جمعيت 17 برابري و جيديپي 77 بار بزرگتر از ايران) است؛ مصرف گاز اما کاملاً با چين برابري ميکند؛ و در کل مصرف انرژيهاي گوناگون را که در نظر بگيريم، مطابق آخرين آمار (2020) ايرانيها بصورت سرانه، پرمصرفترين افراد دنيا هستند. يعني براي توليد مقدار مشخصي کالا و خدمات، بيشترين ميزان انرژي را مصرف ميکنند. شدت مصرف انرژي ايران در رنکينگ يک دنيا در قله ايستاده و 2.2 برابر متوسط دنياست و حتي کشورهاي مرفه و برخوردار دنيا را ياراي رقابت با مصرف ايرانيان نيست! البته التفات ميفرماييد که اين مصرف، تنها به «مصرف خانگي» محدود نيست، بلکه کل اقتصاد کشور ما، از ماشينآلات و تجهيزات، تا عوامل انساني و محيطي، طي ساليان متمادي با مصرف فراوان و بدون نگراني انرژي همراه و هماهنگ شده است.
اين شرايط موجب شده، عادات روزمرۀ ايرانيها هم با ساير کشورهاي دنيا، بکلي متفاوت باشد. در کشورهايي که انرژي هزينۀ قابل توجهي را به خانوار تحميل ميکند، از اتومبيلهاي بسيار کممصرف استفاده ميکنند، درحاليکه در ايران اتومبيلهايي با مصرف افزون بر 12 ليتر در يکصد کيلومتر هنوز محبوب و پرفروشند. در کشورهاي عادي دنيا، طي ايام کاري هفته، اتومبيلهاي شخصي عموماً در منازل پارک هستند و تنها براي تعطيلات آخر هفته يا مسافرت کاربرد دارند و جابهجاييهاي روزانۀ افراد با استفاده از حملونقل عمومي صورت ميپذيرد. حتي وسايل حملونقل عمومي در کشورهاي ديگر عموماً شامل اتوبوس و مترو و ترامواست، و در ايران بار بخش قابل توجهي از حملونقل عمومي را سواريها به دوش ميکشند (در حاليکه تقريباً هر اتوبوس، معادل 20 خودروي سواري ظرفيت دارد، و بسيار کمانرژيبرتر است). در ايران بخش قابل توجهي از خودروهاي شخصي که بهصورت روزانه تردد ميکنند، «خودروهاي تکسرنشين» هستند، درصورتيکه حتي در کشورهاي با سرانۀ درآمد بالا هم سبک زندگي مرفه اينچنين بسيار گرانقيمت بوده و مقرون بهصرفه نيست. در کشورهاي پيشرفته، خودرويي که بيش از يک دهه کار کند بهندرت ديده ميشود، اما در ايران خودروهاي با سنّ دو يا سه يا چهار دهه بسيار متداول است. در کشورهاي پيشرفته، از حداقلهاي مصرف انرژي براي گرم کردن و سرد کردن منزل استفاده ميشود و در عوض با کم و زياد کردن لباس ساکنان منزل دماي احساسي افراد مديريت ميشود، درحاليکه در فرهنگ خانوار ايراني منازل در تابستانها بهصورت افراطي سرد، و زمستانها گرم است! در کشورهاي حتي پيشرفته، روشنايي داخل منازل منحصر به «ميزها» يا مکانهاي نشيمن است، در ايران تمامي اکناف و زواياي منزل بايد روشن و نوراني باشد. در کل محيط شهري هم، شهري مثل تهران از آسمان، بسيار نورانيتر از کلانشهرهاي کشورهاي پيشرفته است!
از طرح اين مسئله، دنبال گلهگزاري نيستيم، بلکه مقصود توجه به اين حقيقت است که «اين شرايط ويژه، طراحي مفهومي ويژه ميطلبد». براي مثال توسعۀ حملونقل عمومي، به سبک کشورهاي صاحبسبک در اين حوزه، در ايران جواب نميدهد. اينجا هرچه شما حملونقل عمومي را توسعه بدهيد، مطلوبيت و هزينهفايدۀ افراد، آنها را به سمت استفاده از خودروي حتي تکسرنشينِ پرمصرفِ فرسودۀ شخصي سوق ميدهد.
يک پيشنهاد براي خرق عادت
در اين شرايط، به نظر ميرسد حرکت به سمت طراحي و توليد خودروهاي بسيار کوچک يک يا دونفره (در کلاس Mini يا City Cars)، با فرهنگ ما سازگار باشد. درواقع توليد اين خودروها پاسخ به نياز فرد ايراني است که فرهنگ مصرف، و نوع قيمتگذاري و سياستهاي اعمال شده بر او طوري شکل گرفته که تحت هر شرايطي از خودروي شخصي استفاده ميکند. امکان بهکارگيري موتور پيشران با قدرت کم (تا دو سيلندر) و بنابراين مصرف بسيار کممصرف و ارزانقيمت، کارايي بسيار بالا در شهرهاي شلوغ، رانندگي ساده، و نهايتاً اقبال عمومي تاريخي ايرانيان به اينگونه خودروها (مانند ماتيز يا امويام 110 در سالهاي اخير يا رنو5 و بيامدبليو 2002 در سالهاي دورتر، که البته هنوز يک يا کلاس بزرگتر از خودروهاي شهري و ميني بودند) ميتواند پشتوانۀ خوبي براي توسعۀ اين مدل مفهومي باشد. اين در حالياست که تقريباً سابقۀ هيچ حرکت جدي براي بهکارگيري يا توليد اين مدل خودروها در داخل کشور انجام نشده است.
بيامدبليو ايستا - 1955
هنکل کابين - 1957
پيل پي 50 - 1965
رنو تويزي - 2012
اسمارت فورتو دايملر بنز- 1998
آکسيم کراسلاين - 2018
سوزوکي آلتو - 2015
گرچه به نظر ميرسد ساخت اين خودروها با اقتضائات مصرف در ايران همخواني کامل دارد، اما اين مدلها در کشور ما توسعه پيدا نکرده است، درعوض در کشورهاي پيشرفته چنين الگوهايي از دهۀ 1950 مورد توجه بوده و توسعه پيدا کرده است.
نکات و مزاياي متنوعي براي حرکت به سمت اين کلاس ميتوان برشمرد، ازجمله:
* زيبايي
* کارآيي بالا در ترافيک سنگين شهري
* کارآيي ويژه براي بانوان
* کارايي ويژه براي افراد کمتوان و معلول
* ايمني بالا با محدود کردن سرعت پيشرانه
* طراحيهاي شيرين و فانتزي که به رانندگي لذتبخش منجر شود
* مصرف پايين بنزين
* سهولت امکان تبديل به خودروي برقي
* آلودگي محيطزيستي بسيار کمتر
* استهلاک و هزينه نگهداري بسيار پايين
* جايگزيني مطمئن و ايمن براي موتورسيکلت
* قابليت فراگيري و توليد انبوه به دليل امکان دسترسي و خريد براي اقشار مختلف جامعه
جهتگيري به سمت توسعۀ اين خودروها نيازمند تغيير مبنايي و مفهومي در نگرش خودروساز، در کاربست مؤلفههاي فرهنگ بومي و نوع مصرف داخلي در طراحي و توليد خودرو است.