نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
سینما و چهره ها

خاطره‌بازی با ده سکانس درخشان فیلم‌های «داریوش مهرجویی»

منبع
فيلم نيوز
بروزرسانی
خاطره‌بازی با ده سکانس درخشان فیلم‌های «داریوش مهرجویی»

فیلم نیوز/ یکشنبه 22 مهرماه، اولین سالگرد قتل دلخراش زنده‌یاد داریوش مهرجویی است؛ کارگردان بزرگ سینمای ایران که سال گذشته در همین روز همراه با همسرش وحیده محمدی‌فر به تلخ‌ترین شکل ممکن از میان ما پرکشید. مهرجویی سال‌های سال برای سینمای ایران تلاش کرد و برخلاف ذائقه عامه مردم، فیلم‌هایی روی پرده سینماها برد که در هر دوره‌ای حرفی برای گفتن داشتند. اگر فیلم‌های سال‌های آخر عمرش را کنار بگذاریم، از لابه‌لای فیلم‌هایی که از دهه چهل تا اوایل دهه هشتاد کارگردانی کرد، به سکانس‌های درخشانی می‌رسیم که با گذشت زمان نه قدیمی و تکراری می‌شوند و نه از ذهن‌هایمان بیرون می‌روند؛ سکانس‌هایی که می‌توانیم بارها و بارها با تماشایشان غرق لذت شویم، بغض کنیم، اشک بریزیم و در انتها باز هم لبخند بزنیم.
در این پرونده به بهانه سالگرد زنده‌یاد داریوش مهرجویی، دست روی ده اثر مهم کارنامه‌اش گذاشته‌ایم و از هرکدام مهمترین و به‌یادماندنی‌ترین سکانس را مرور می‌کنیم.

گاو |  سکانس گاو شدن مش حسن | 1348
«گاو» اقتباسی است از «عزاداران بَیَل»، نوشته غلامحسین ساعدی. فیلم نگاهی تمثیلی به آدم‌ها و جامعه دارد. گاوی می‌میرد که تنها نقطه امید مش‌حسن است و با فروش شیرش به مردم در آن دوره‌وزمانه نداری و بی‌پولی، زندگی می‌گذراند. مش‌حسن سخت به او وابسته است و تمام زندگی‌اش تحت‌تاثیر این گاو قرار دارد. روی که مش‌حسن نیست گاو می‌میرد و وقتی برمی‌گردد و از زبان اهالی می‌شنود که گاوش فرار کرده است. ابتدا دست به انکار می‌زند و نهایتا خودش در گاوش مستحیل می‌شود. درخشان‌ترین سکانس فیلم «گاو» درست در همین زمان شکل می‌گیرد. جایی که مش‌حسن شب تا صبح در طویله می‌ماند و صبح که اهالی روستا سراغش می‌روند می‌بینند نشسته است و سرش را محکم به دیوار می‌کوبد یونجه می‌خورد و می‌گوید: «من مشدحسن نیستم، من گاو مشدحسنم.» اولین مواجهه مخاطبان با استحاله مشدحسن در این سکانس با بازی فوق‌العاده عزت‌الله انتظامی رقم می‌خورد. انتظامی برای باورپذیر شدن این نقش چند شب را در طویله گذرانده و تک‌تک رفتارهای گاوها را مدنظر قرار داده.

دایره مینا | سکانس خون فروشی | 1353
«دایره مینا» براساس داستان «آشغالدونی» غلامحسین ساعدی ساخته شد و فیلمی جسورانه درباره قاچاق خون و تبعات آن در جامعه بود. این فیلم سال‌ها توقیف بود اما بعد از اکران زمینه تاسیس سازمان انتقال خون را فراهم کرد. داستان فیلم درباره پسری است که برای درمان پدرش به بیمارستانی در تهران می‌آید اما به خاطر نبود تخت مجبورند پشت در بیمارستان بمانند. پسر برای اینکه پول دربیاورد تصمیم می‌گیرد خونش را بفروشد. سکانس درخشان این فیلم جایی است که پسر به محل فروش خون می‌رود. در آنجا تعداد زیادی مرد و زن فقیر و معتاد کنارهم روی زمین نشسته‌اند، آستین‌ یکی از دست‌ها را بالا داده‌اند و خونشان را در شیشه‌ای می‌ریزند. چهره‌هایشان زرد و لاغر است و اکثرشان چرت می‌زنند. همه‌چیز در نهایت کثیفی و سیاهی است و شیشه‌های خونی که کنارهم قرار گرفته نمونه بارز خون آدمیزاد را در شیشه کردن است. اوج این سکانس جایی است که پیرمردی معتاد بعد از چندبار خون دادن از حال می‌رود و هیچ‌‌یک از مردم سراغش نمی‌آیند. نهایتا یکی از کارکنان آنجا می‌آید و به بدترین شکل از آنجا بیرونش می‌کند.

اجاره‌نشین‌ها | سکانس پخت وپز غذای مهمانی | 1365
در فیلم «اجاره‌نشین‌ها» همه اهالی یک ساختمان برسر تعمیر کردن یا نکردن آن باهم دعوا دارند. وقتی همسایه‌ها تصمیم می‌گیرند برای تعمیرات از یک بنا دعوت کنند، عباس‌آقا، مباشر ساختمان معترض می‌شود و اوس‌مهدی بنا و کارگرها را از خانه بیرون می‌کند. مادر عباس‌آقا به پسرش اعتراض می‌کند و با گفتن اینکه پول کارگر خوردن ندارد و آهش زندگی‌شان را می‌گیرد او را مجبور می‌کند دنبال آنها برود. عباس‌آقا می‌رود و اوس‌مهدی و کارگرها را برمی‌گرداند و در خانه خودش سفره بزرگی می‌اندازد تا از آنها پذیرایی کند و از دلشان دربیاورد. کم‌کم پای همسایه‌ها هم به مهمانی باز می‌شود و همگی به صلحی موقت می‌رسند. این سکانس از این جهت اهمیت دارد که وسط آنهمه دعوا و جنجال، بالاخره آرامشی برقرار است و این سفره رنگارنگ به عنوان نماد فیلم‌های مهرجویی، اینجا هم قدرتمند عمل می‌کند. البته سکانس فروریختن خانه و سرازیر شدن آب و سر خوردن ساکنین در راه‌پله هم سکانس درخشان دیگر این فیلم است که برای همیشه در ذهن‌ها مانده است.

هامون | سکانس دادگاه | 1367
درباره سکانس درخشان فیلم «هامون» زیاد نمی‌شود صحبت کرد. وقتی نام «هامون» به میان می‌آید، حتی آنهایی که شاید یکبار هم فیلم را ندیده‌اند به یاد سکانس داخل دادگاه می‌افتند. سکانس حضور در دادگاه برای طلاق در فیلم «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی، یکی از به‌یادماندنی‌ترین سکانس‌های سینمای ایران به حساب می‌آید. حمید هامون درحالی پا به دادگاه می‌گذارد که وکیلش می‌گوید از صبح مدام از این  اتاق به آن اتاق رفته و پدرش درآمده تا بتواند مهریه و نفقه را نپردازد. بعد مدام به او توصیه می‌کند که به اعصابش مسلط باشد و کوچکترین حرفی از روی عصبانیت به زبان نیاورد. او وقتی می‌شنود که مهشید همسرش مشغول صحبت درباره اینکه حقوق زن‌هاست و می‌گوید زن باید به خاطر نداشتن حقوق تا آخر عمر پای یک مرد عوضی و ناجور بسوزد و بسازد، از کوره در می‌رود. بلند می‌شود و می‌گوید شاکی منم و بعد همان دیالوگ مشهور را به زبان می‌آورد: «حالا هم باید نفقه شو بدم، هم خونه رو بدم، هم مهریه رو بدم، هم بچه‌مو بدم، هم شرفمو بدم. چرا؟ چرا من نمی‌تونم طلاق بدم؟ من نمی‌تونم. این زن، این زن سهم منه، حق منه، عشق منه … من طلاق نمی‌دم.»

بانو | سکانس خالی کردن خانه بانو |  1370
مهرجویی در فیلم «بانو»، از واقعیتی تلخ رونمایی کرده است. زنی مهربان و دل‌رحم که از روی انسانیت به دیگران کمک می‌کند، اسیر مهربانی خودش می‌شود و رفته‌رفته می‌بیند دیگر حتی مالک اموال خودش هم نیست. جذاب‌ترین سکانس فیلم به نقطه شروع فروپاشی بانو می‌انجامد جایی که با ورود شخصیت قربان‌سالار و مهمانی که برای بانو ترتیب می‌دهد، رفته‌رفته نگران خانه‌اش می‌شود. نیمه‌شب با صدای خنده از خواب بیدار می‌شود و از اتاقش بیرون می‌آید و می‌فهمد قربان‌سالار و شریکش رفه‌اند توی استخر و می‌خندند. ناگهان ترس بر او چیره می‌شود. سکانس جذاب فیلم اما جایی است که صبح سحر از پله‌ها پایین می‌آید و می‌بیند جای یک قالیچه و یکی از گلدان‌های بزرگ گل‌مرغی خالی است. اینجاست که باورش به مهربانی و کمک به دیگران فرو می‌ریزد و متوجه واقعیت می‌شود. گلدان جفتش را برمی‌دارد و تا می‌آید از پله‌ها بالا برود به هاجر برمی‌خورد و گلدان از دستش می‌افتد. با خشم می‌رود بالا و سر جانماز گریه می‌کند و تا شب در تنهایی خودش می‌ماند. از این جا به بعد است که در را روی خودش می‌بندد و آنها را بیرون می‌کند و به مرز فروپاشی می‌رسد.

سارا | سکانس دعوای سارا و گشتاسب | 1371
داریوش مهرجویی «سارا» را با اقتباس از نمایشنامه «خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن ساخته بود. داستان درباره زنی فداکار به نام سارا بود که برای تامین مخارج عمل جراحی همسر بیمارش مجبور می‌شود شبانه‌روز کار کند و تمام تلاشش این است که همسرش چیزی از این مسئله نفهمد. بعد از اینکه عمل با موفقیت انجام می‌شود و همسر سارا به ریاست بانک می‌رسد، یکی از همکارهای سابق همسرش به اسم آقای گشتاسب که سارا در زمان احتیاج از او درخواست پول کرده، مزاحمش می‌شود و از او می‌خواهد همسرش را راضی کند تا پادرمیانی کند و اجازه ندهد شوهرش او را از کار اخراج کند. یکی از جذاب‌ترین سکانس‌های فیلم جایی است که گشتاسب به خانه سارا می‌آید و داخل حیاط او را تهدید می‌کند که ماجرای پول قرض کردن سارا را به همسرش می‌گوید. او تاکید می‌کند نامه‌ای نوشته است و در آن همه‌چیز را شرح داده. سارا از ترس فاش شدن رازش فریاد می‌کشد و گریه می‌کند اما فایده‌ای ندارد و گشتاسب مصر است که این راز را فاش کند. آخرسر سارا او با فریاد از خانه‌اش بیرون می‌کند و گشتاسب موقع بیرون رفتن از خانه باز هم برای او خط‌ونشان می‌کشد.

پری | سکانس گریه کردن صفا در تاکسی | 1373
یکی از سکانس‌های فیلم «پری» بعد از گذشت سی سال هنوز هم در شبکه های اجتماعی دست به دست می‌شود و هربار هم احساسات مخاطبان را درگیر می‌کند. سکانسی که شخصیت صفا بعد از خودکشی برادرش اسد تعریف می‌کند که رفته است پزشکی قانونی جسد را تحویل بگیرد. او درحال تعریف کردن حال‌وروزش است و ما می‌بینیم که داخل یک تاکسی نشسته سرش را به شیشه چسبانده و مشغول گریه کردن است. او می‌گوید: «روززی که می‌رفتم پزشکی قانونی جسد را تحویل بگیرم عین احمق‌ها دو ساعت تمام زار می‌زدم و نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم.» مرد کناردستی‌اش وقتی از او می‌پرسد عزادار است؟ و پاسخ مثبت می‌شنود، هم‌پای او می‌زند زیر گریه و بعد زن کناردستی‌اش هم شروع می‌کند به گریه کردن و وقتی به راننده می‌گوید می‌خواهد برود پزشکی قانونی می‌بینیم که راننده و بغل دستی‌ش هم درحال گریه کردن هستند. انگار همه مردم آنقدر درد و رنج دارند که منتظر تلنگری برای گریه هستند و این مسئله هیچ‌گاه قدیمی نمی‌شود.  

لیلا | سکانس شب عروسی رضا | 1375
درخشان‌ترین و درعین‌حال تلخ‌ترین سکانس فیلم «لیلا» جایی است که رضا به همراه تازه‌عروس به خانه‌شان می‌آید. لیلا از ظهر همه‌جا را مرتب کرده و حتی برایشان گل هم گذاشته‌ است اما انگار هنوز نتوانسته است باور کند که رضا واقعا به ازدواج مجدد تن دهد. وقتی مهمان‌ها می‌روند و رضا به همراه عروس از پله‌های خانه بالا می‌روند و در اتاق را می‌بندند لیلا دیگر نمی‌تواند تحمل کند. اینجاست که چادر سر می‌کند و از خانه بیرون می‌زند و تمام راه را تا دم خانه مادرش می‌دود. رضا پشت پنجره می‌رود و تماشایش می‌کند و مادر که شنیده است آن شب عروسی رضاست نگران و سردرگم از خانه بیرون آمده و منتظر لیلاست. لیلا می‌دود خودش را توی بغل مادرش می‌اندازد. می‌زند زیر گریه و می‌گوید: «عزیزجون مگه من جیکار کرده بودم که باید اینطوری تقاص پس می‌دادم؟ چرا خدا بهم یه بچه نداد؟» از این سکانس به بعد لیلا دیگر رضا را نمی‌بیند و برای همیشه در خانه مادرش می‌ماند.

مهمان مامان | سکانس مهمانی | 1382
فیلم «مهمان مامان» یکی از آخرین فیلم‌های همه‌پسند کارنامه مهرجویی است که با اقتباس از روی داستان هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده. خواهرزاده زنی ساده از محله‌ای فقیرنشین تماس می‌گیرد و می‌گوید می‌خواهد به همراه تازه عروسش به دیدن خاله‌اش بیاید. شوهر عفت مدتی است بیکار شده و آه در بساط ندارد اما عفت می‌خواهد جلوی عضو جدید فامیل آبروداری کند. تعارف بی‌جای همسرش باعث می‌شود که مهمان‌ها تصمیم بگیرند شام هم بمانند و عفت جز یک پیاله برنج هیچ چیزی برای پذیرایی از آنها ندارد. همسایه‌ها و دوست و آشنا به کمک می‌آیند و بالاخره بعد از تحمل اضطراب و فشار زیاد، عفت سفره شام مفصلی جلو آنها می‌گذارد. درخشان‌ترین سکانس فیلم جایی است که بالاخره پس از تحمل نگرانی‌ها و تلاش‌های زیاد، سفره‌ای بزرگ روی بالکن پهن می‌شود و همسایه‌ها درحالی که لباس‌های شیک به تن کرده‌اند با ظرف غذا سر می‌رسند و سر سفره می‌نشینند. خوشحالی و لبخندی که زیاد طول نمی‌کشد و در ادامه به تنش بزرگ بعدی می‌انجامد.

سنتوری | سکانس تزریق علی توسط پدرش |  1385
«سنتوری» یکی از فیلم‌های تلخ داریوش مهرجویی است. یکی از سکانس‌های اثرگذار این فیلم جایی است که پدر علی بعد از سال‌ها سراغش را می‌گیرد. علی معتاد شده و دیگر نمی‌تواند خودش از پس کارهایش بربیاید. وقتی پدر وارد خانه‌اش می‌شود بدون سلام و احوال‌پرسی از او می‌خواهد سرنگی که روی میز است را به او بدهد. پدر می‌پرسد: «می‌خواهی مسکن بزنی؟» و علی درحالیکه مشغول آماده کردن هرویین است پاسخ مثبت می‌دهد. بعد از او می‌خواهد برود توی آشپزخانه یک کش بیاورد و به بازویش ببندد و بعد سرنگ را توی رگش فرو کند. پدر درحالی این کارها را انجام می‌دهد که چشم‌هایش پر از اشک شده و در پایان می‌نشیند و گریه می‌کند. عادی بودن استفاده از مواد آنهم مقابل پدر، اوج فروپاشی علی سنتوری را می‌رساند و این سکانس به شدت حال مخاطبانش را بهم می‌ریزد.

به پیج اینستاگرامی «آخرین خبر» بپیوندید
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره