ما برای اینستاگرام فیلم میسازیم شما چطور؟
![ما برای اینستاگرام فیلم میسازیم شما چطور؟](https://app.akharinkhabar.ir/images/2025/02/18/7b826693-4544-4a98-b57c-2f741664bc5e.jpeg)
فرهیختگان/ در خبرها آمد که «مایا هاک»، بازیگر آمریکایی از شیوه انتخاب تیم بازیگری در پروژههای سینمایی گلایه دارد. او به این نکته اشاره کرد که از «اینستاگرام» دل خوشی ندارد، چون این پلتفرم عملاً مسئله انتخاب بازیگر در آثار سینمایی را تحتالشعاع عملکرد الگوریتم خود قرار داده و برای صاحبان آثار تعیین و تکلیف میکند. به بیان دیگر «مایا هاک» میگوید که تهیهکنندگان برخلاف روال مرسوم از اینستاگرام خط میگیرند که به چه بازیگرانی بها دهند یا چه افرادی را در پُشت خط نگه دارند و اجازه فعالیت به آنها را ندهند. برای مثال ساز و کار این ایده اینطور عمل میکند که فلان فرد به دلیل داشتن صفحه فعال و پرطرفدار در اینستاگرام شانس بیشتری برای حضور در بهمان پروژه دارد؛ در حالی که ممکن است «دیگری» شایستگی بیشتری برای حضور در فیلم داشته باشد، اما به دلیل عدم حضور در فضای مجازی فرصت شغلیاش را از کف میدهد. این اتفاق نامیمون و نامبارک شاید در آمریکا تازگی داشته باشد، ولی در ایران خودمان بدون اینکه کسی از وجود آن گلایه کند، امری مستمر و رایج است و فیلمها در اغلب اوقات برای کاربران اینستاگرام ساخته میشوند. در این گزارش به بهانه گلایههای به حق «مایا هاک» میخواهیم سری به احوال سینمای امروز ایران بیندازیم و با ارائه نمونههایی به این پرسش پاسخ دهیم که چرا اغلب تولیدات پرفروش ما در فصول مختلف اکران به بهانه وایرال شدن در فضای مجازی ساخته میشوند و جُز این هدفی پشت تولید آنها نیست؟
سینما مُرده است
«کوئینتین تارانتینو» چندی پیش از مرگ قریبالوقوع «هالیوود» و بهطور کُل سینما خبر داد و گفت که تماشای فیلم، آن هم در سینماها دیگر موضوعیت ندارد چون نمایش کوتاهمدت آنها در سالنهای مربوطه و سپس روانه آثار به سرویسهای پخش استریم عملاً وضعیت اکران را به مخاطره میاندازد و مرگ سینما بهعنوان یک هنر و در مرتبه بعد این صنعت را به همراه خود میآورد.
در این شرایط صاحبان فیلمهای سینمایی برای جبران هزینههای صرف شده باید دست به طراحی عملیاتهای محیرالعقولی بزنند و مخاطب را در سالنهای تاریک نگه دارند. یکی از این اقدامات استفاده از فرم تکهتکه شده موزیک ویدئوها و همچنین عقبگرد به خاطرات گذشته است. برای مثال قسمت اوّل و دوم «نهنگ عنبر»، «هزارپا»، «فسیل»، «مصادره»، «زودپز» و... بهشکلی طراحی شدهاند که بتوانند تماشاگرانشان را با استفاده از متلکهای سیاسی و همچنین غوطهور کردن آنها در خیال خوش دهههای گذشته پای صندلی بنشانند. این اتفاق، یعنی میلیاردی شدن و حتی به سود رسیدن فیلمها بدون کمک «اینستاگرام» تا این حد ممکن نمیشد. فیلمها هم در ساختمان بصری و هم در متن دیالوگها و مونولوگها طوری طراحی شده بودند که بتوانند مخاطب را به تماشای خویش دلگرم کنند. القصه، ما در این آثار با کلاژی از ایدههای متفاوت طرفیم که شاید در نگاه اول هیچ سنخیتی با هم نداشته باشند، ولی تماشاگر ایرانی بدون درنظر گرفتن این مسئله فقط برای سرگرم شدن و به آرامش رسیدن روح و روان و «شنیده شدن حرفهایش» این آثار را انتخاب میکند؛ در حالی که میداند خبری از یک خط قصهِ «قائم به ذات» و «اصیل» در این فیلمها نیست و جز خنده و به شور آمدن مقطعی قرار نیست چیزی دستش را بگیرد! میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که سینمای رؤیاپرداز و عامهپسند ما در این سالها رابطه خود را با واقعه و پیگیری داستانهای اینجایی و خودمانی از «مردم واقعی» از دست داده و صرفاً برای ادامه حیات از اتمسفر جاری در شبکههای مجازی، بهخصوص «اینستاگرام» بهره میبرد. این رویه بهقدری پُررنگ شده که جشنواره فجر هم از آن برای جلب نگاه مخاطبان بهاصطلاح جدیتر سینما و آمدن آنها به مهمانی بزرگ سینمای ایران استفاده میکند. فیلمهایی نظیر «آنتیک»، «صددام»، «شاهنقش» و... بیش از آنکه با قصهشان جلو بروند از روش مخاطبگیری اینستاگرامی بهره میبرند تا با این روش بهصورت مقطعی هم که شده کمی بالا بیایند و بخشی از محتوای فارسی موجود در پلتفرم فوق را به خود اختصاص دهند.
ایگوی متورم سعید روستایی با استفاده از اینستاگرام
سعید روستایی یکی از شناختهشدهترین فیلمسازان سینمایی ایران است که کار خود را با همان اولین فیلمش پُرقدرت شروع کرد. در زمان اکران فیلم «ابد و یک روز» گرچه از حضور فضای مجازی، بالاخص «فیسبوک»، «وایبر» و «وی چت» در زندگی مردم چندسالی میگذشت ولی روند فیلمسازی در ایران بهگونهای بود که اتکای افراد پشت دوربین به قصه و داستانپردازی را تهدید نمیکرد. یعنی کارگردانان و فیلمنامهنویسان ما برای آنکه بتوانند مخاطبان را به سالنهای سینما بکشانند نیازی در خود برای فیل هوا کردن نمیدیدند و سعی میکردند به آدمیزادیترین شکل ممکن حرفشان را بزنند. سعید روستایی هم در ابتدای کار به همین شیوه عمل کرد، امّا فکرش را هم نمیکرد که با اولین اثر سینمایی خود جرقه ورود جدی سینمای ایران به فضای مجازی را بزند و فضا را با تغییرات زیادی مواجه کند. فیلم اکران شد و تکیهکلامها و اکت بازیگرانش به سرعت در پلتفرم تقریباً نوپای «اینستاگرام» مورد استفاده قرار گرفت. مونولوگ مشهور نوید محمّدزاده با تأکید بر عبارت «نرو سمیه» آنقدر توسط کاربران اینستاگرامی مصرف شد که شهرت آن از خود فیلم هم بیرون زد. از طرفی، کنش پیمان معادی در صحنه رقص ابتدای اثر هم در میان مردم دست به دست شد و شهرت «ابد و یک روز» و سازندهاش را به حد و اندازهای غیرقابل درک رساند. روستایی با این آورده فیلم دومش، یعنی «متری شیشونیم» را کلید زد و با علم به اینکه مخاطب باز هم از چنین تصاویر، دیالوگها و مونولوگهایی نهایت استقبال را به میان میآورد، به دُز صحنههای وایرالی اضافه کرد و در این زمینه موفق هم شد. روستایی حتی در سومین اثرش، «برادران لیلا» هم این کار را انجام داد و صحنههای فیلم را به خوراک خوبی برای تبدیل شدن به «میمهای اینستاگرامی» بدل کرد. او را باید در این زمینه صاحب فکر و ایده دانست چون علاوه بر قصهگویی در مدیوم سینما توانست حداکثر تمرکز کاربران فضای مجازی را به نفع خود و آثارش مصادره کند و به جوی عموماً مثبت برای دیده شدن هرچه بیشتر دامن بزند. اما همه اینطور نبودند و در رابطه با استفاده از ظرفیت اینستاگرام و بهطور کُل شبکههای اجتماعی برای به چشم آمدن و در کانون توجه بودن نهایت بدسلیقگی را لحاظ میکردند.
در خدمت و خیانت شبکه اجتماعی
اینستاگرام در دیکته کردن نظرات خود به سینمای ایران هم حرف اول و آخر را میزند. این شبکه نهتنها سلیقه میسازد و زیباییشناسی خاص خود را به عامل انسانی انتقال میدهد، بلکه کاربران معروفش را از دنیای مجازی و مزاجی وارد اتمسفر طبیعی کسب و کار سینما میکند. البته بیان این نکته در همین ابتدای بحث شاید بهتر بتواند این مسئله را روشن کند که ورود افراد به وادی سینما، تولیدات پلتفرمی و حتی آثار پخش شده توسط سازمان صداوسیما همیشه مذموم نبوده و بسیاری توانستهاند با عرضه استعداد و تواناییهایی خویش در ظرف اینستاگرام به چشم بیایند و حتی خود را به مدیومهای دیگر نظیر «سینما»، «تلویزیون» و «موسیقی» تحمیل کنند و سهمی از جریانهای اصلی این حوزهها را به چنگ بیاورند. باری، نگاه نویسنده در این گزارش بیشتر معطوف به جنبه منفی این ماجراست. برای مثال، فعالیت فردی به اسم محمّدامین کریمپور در اینستاگرام بهعنوان «بلاگر»، «برنامهساز» و «ایدهپرداز» به حدی زیاد بود که باعث شد پای این شخص به جریان اصلی سینمای ایران باز شود. در واقع او توانست با تولید فیلم «حکم تجدیدنظر» و همینطور به صحنه بُردن چند نمایش در سالنهای تئاتر خودی نشان دهد و کاری که اکثر دانشآموختگان «هنر» با سالها تمرین و ممارست از پس آن برنیامده بودند و همچنان نمیآیند را به میانجی «اینستاگرام» به نتیجه دلخواه برساند. فیلم البته با فروش 264 میلیون تومانی در رتبه بیستویکم جدول اکران آثار سینمایی در سال 1400 قرار گرفت و اهداف کریمپور را محقق نکرد، اما باید این نکته را از یاد نبریم که فیلم در دوران همهگیری کرونا ساخته شد و این اتفاق طبیعتاً بر میزان فروش آن اثر گذاشت. امّا این فقط محمّدامین کریمپور نبود که از اینستاگرام و الگوریتم حاکم بر آن منتفع شد.
مجتبی شفیعی کار خود را با گویندگی در رادیو آغاز کرد، ولی این رادیو نبود که نطفه معروفیت و محبوبیت او را در دل مردم کاشت، بلکه اینستاگرام کار ناتمام رادیو را تمام کرد و باعث شد تا او بتواند برای پیگیری علایقش در سینما و پلتفرمها کارتهای سبز لازم را به دست بیاورد. قطع به یقین صفحه 3.5 میلیونی این بلاگر و کمدین اینستاگرامی باعث شده تا او بتواند خود را به سینماگران ما در انتخاب بازیگران فیلمهایشان تحمیل کند. شفیعی در جشنواره فجر امسال با دو فیلمِ «آنتیک» و «آبستن» حضور داشت و این انتظار دور از ذهن نیست که در ادامه هم بتواند این روند را دنبال کند و بازی در نقشهای بیشتری را برعهده بگیرد.