مثل یک سیلی داغ وسط یک خنده عمیق!

صبح سینما/ درست وسط کمدی عین گل دقیقه نود برای تیم بازنده ناگهان شوکی عجیب و تکان دهندهای مثل یک سیلی به مخاطب خورد؛ دعوای خانوادگی که ریشه در اعتراضات عمیق فروخورده برداشت.
این بار طغیانگر ، بهرام افشاری بازیگر نقش بهتاش بود که دقیق و درخشان ظاهر شد؛ مثل لحظههایی که فقط در برخی آثار سینمایی سالهای اخیر دیدهایم: حساب شده ، درست و با درک کامل از موقعیت. در فضای بسته و کوچکی مثل یک کمپر، چند بازیگر دور هم نشستند و دوربین در درست ترین جاها ایستاد و آنها را همراهی کرد.
لحظاتی که بهتاش با فریاد از دیکتاتوری خفته نقی برای خانواده میگفت دوربین از پایین ترین زاویه به او نگاه میکرد و با تدوین درست چشمهای نگران دیگر اعضای خانواده معمولی را میبینیم. همه چیز کنترل شده و کم نقص.
اما این طغیان ما را یاد طغیان لیلا در برادران لیلا انداخت با این تفاوت که بهتاش مقابل مردی ایستاد که ما او را با همه کاستیهایش دوست داریم. مردی که خودش را محصول یک خانواده بسیار فقیر با سطح فرهنگ پایین میداند و برای همین گاهی به او ترحم هم میکنیم و او را قربانی میدانیم.
لیلا در فیلم سعید روستایی قداست کسی را شکست که بلد نبود بزرگتر باشد اما در پایتخت فهیمه ایستاد و از خانواده دفاع کرد و سیلی او برای بقای حرمت در خانواده زده شد.
این به چالش کشیدن احساسات جمعی شاید در دهه اخیر تلویزیون ایران بی سابقه بود و محسن تنابنده به عنوان کارگردان هنری همه توانش را در صحنهآرایی،بازی و اجرای این لحظات گذاشته بود.
و حالا این چند سکانس ترند شده و مخاطبان در دو گروه بحث میکنند عدهای به بهتاش حق میدهند و عده به نقی. جوالدوزی به پیکر نحیف تلویزیون که «بله آقایان! میشه هنوز آنتنتون رو زنده کنید! اگر کارها را به کاردان ها بسپارین!»
لمس کردن احساسات عمیق مخاطب در دل سریالی که مرتب ما را به خنده میاندازد یک هنرمندی است. این جمع از نقصهای هم آگاه هستند اما یک نفر را که آن نقص ها را فریاد میزند به خویشتن داری دعوت میکند چرا که از نقی حرف میزند کسی که در تمام شئونات نباخته و تمام تلاشش برای عشق به همسر و فرزندان و خواهرش میکند... حتی به غلط