خمارِ عشق یا خمارِ سرنوشت؛ احیای یک رمان محبوب

برنا/ نگاهی به پنج قسمت نخست سریال «بامداد خمار»، «بامداد خمار» از همان دقایق نخست، مخاطب را به جهان پرکشمکش عشق و سنت میبرد؛ روایتی پرتعلیق و خوشساخت که با تکیه بر فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی آرامآرام، نوید یکی از جدیترین اقتباسهای این سالها را میدهد.
با آغاز پخش «بامداد خمار»، تازهترین سریال نرگس آبیار در شبکه نمایش خانگی، تماشاگر وارد دنیایی میشود که در همان دقایق ابتدایی با صدای گرم و نوستالژیک احترام برومند احاطه میشود؛ همان عمه محبوبه که روایت قصه به دست اوست و نسلهای مختلف با لحن قصهگوییاش خاطره دارند. حضور او همان ابتدا حکم دعوتی است برای ورود به جهانی از عشق، رنج، سنت و سرنوشت.
معرفی جهان قصه؛ از دهه شصت تا خانه بصیرالملک
در اپیزودهای نخست، مخاطب با المیرا دهقانی در نقش دختری در دهه شصت آشنا میشود اما خیلی زود داستان به گذشتهای دورتر پرتاب میشود؛ به خانه بزرگ و پر رمز و راز بصیرالملک با بازی علی مصفا. او پدری باسواد، اهل شعر و پیشرو در زمانه خود است؛ مردی که در دوره قاجار درس خوانده، سفر خارج را تجربه کرده و میان چندین آبادی و رعیت، شان و اعتباری ویژه دارد. زبان چرب و نرم او خانواده و اطرافیان را دور خود نگه داشته است. لاله اسکندری در نقش نازنین، همسر رسمی بصیرالملک، چهره زنی نازپرورده، مقتدر و باتدبیر را میسازد؛ زنی که شوهرش را بلد است، در خانه «خانمِ خانمها» خطاب میشود و تنها نگرانیاش داشتن یک وارث پسر است.
شخصیتها جان میگیرند
با گذشت پنج قسمت، شخصیتهای خانه کمکم عمق میگیرند. محبوبه جوان با بازی ترلان پروانه برای مخاطب قابل لمس میشود و روابط او با خواهرانش، دایه و کلفت خانه (با نقشآفرینی مرجانه گلچین و بهنوش طباطبایی) بخشی از زیست قاجاری را به شکلی باورپذیر بازآفرینی میکند. در این میان، رحیم نجار با بازی نوید پورفرج هنوز برای تماشاگر چهرهای مبهم است؛ عاشقی که نمیدانیم عشقش راستین است یا نه. رفتارش کمتر از آن چیزی است که محبوبه برای دیدنش بیتابی میکند و همین ابهام، تعلیق داستان را نگه داشته است.
اقتباسی که به کیفیت نزدیک شده است
اگرچه همه نتیجه رمان «بامداد خمار» را میدانیم اما جذابیت سریال در نوع پرداخت نرگس آبیار است. تجربه نهچندان موفق «سووشون» انتظارات را پایین آورده بود اما «بامداد خمار» از نظر کارگردانی، طراحی صحنه، گریم و فضاسازی قدمی جدیتر، دقیقتر و یکدستتر برداشته است.

یکی از شاخصترین ویژگیهای اثر، حضور پررنگ ادبیات فارسی در گفتوگوهاست؛ جایی که ضربالمثلها، ابیات و نغزگوییها تنها تزئین نیستند بلکه بخشی از جهان قصهاند. بهگونهای که مخاطب در هر قسمت یکیدو اصطلاح تازه به ذهن میسپارد.
چهرههای آشنا و نقشهایی تازه
سریال از حضور بازیگران شناختهشده سود میبرد اما یکی از غافلگیریهای بزرگ، نقشآفرینی رضا کیانیان است؛ او در قالب اربابی مقتدر، مردمدار و نگران حال رعیتها ظاهر میشود. کاراکتری مثبت و کمتر دیدهشده در کارنامه او. تربیت درست همین مرد است که منصور، پسرش، را نیز به جوانی کریمالنفس و بااصالت تبدیل کرده؛ جوانی که عاشق محبوبه است اما پاسخی از او دریافت نمیکند.
یک مثلث تکراری یا روایتی با زاویه تازه؟
داستان عاشقانه «بامداد خمار» یادآور الگوهایی است که مخاطب این سالها در «شهرزاد»، «خاتون»، «میخواهم زنده بمانم» و «رهایم کن» دیده است؛ مثلثی میان عاشق، معشوق و رقیب. اینجا هم محبوبه دل در گرو رحیمی دارد که هیچ سنخیتی با جایگاه خانوادگی او ندارد و در مقابل، منصور؛ پسرعموی نجیب و باسوادش را پس میزند. اما تمایز این روایت، در دانستن سرانجام از زبان عمه محبوبه است؛ زنی که حالا سالها گذشته، تنهاست و از سرنوشتش میگوید؛ بیآنکه هنوز بدانیم از نتیجه این عشق راضی است یا پشیمان.
جزئیاتی که سریال را زنده کردهاند
یکی از امتیازهای اثر، ریز روایتهای جانبی است؛ روابط عمه با نازنین خانم، مناسبات سیاسی دوران قاجار، رابطه بصیرالملک با زن صیغهایاش (با بازی لیندا کیانی) و البته کشاکشهای کاری و سیاسی او با برادرش حسام که رضا کیانیان نقش آن را بر عهده دارد. همین جزئیات به سریال عمق و تنوع داده و جهان داستان را واقعیتر کرده است.
تا اینجای کار، اقتباس نعلبهنعل اما با جزئیات و پیرنگهای تازه همراه بوده است. تعلیق کافی، فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی رو به جلو باعث شده که «بامداد خمار» تماشاگر را پس نزند و او را مشتاق دانستن سرنوشت محبوبه، رحیم، منصور و دیگر شخصیتها نگه دارد؛ قصهای که با وجود آشنایی مخاطب با پایانش، هنوز حرفی برای گفتن دارد.


















