نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
سینما و چهره ها

«بامداد خمار»؛ اقتباسی آزاد از یک عاشقانه نوستالژیک

منبع
صبا
بروزرسانی
«بامداد خمار»؛ اقتباسی آزاد از یک عاشقانه نوستالژیک

صبا/ جسارت آبیار در احیای «بامداد خمار»؛ اقتباسی آزاد از یک عاشقانه نوستالژیک
رمان «بامداد خمار» که اوایل دهه هفتاد با روایتی متفاوت از عشق نافرجام و تضاد طبقاتی مخاطبان نسل‌های مختلف را مجذوب خود کرد، اکنون با اقتباسی آزاد و جسورانه از نرگس آبیار به تصویر کشیده شده است؛ اقتباسی که با وجود توصیف‌محور بودن رمان، در سریال با دقت و کنترل هنری اجرا شده و حال‌وهوای نوستالژیک اثر را زنده نگه می‌دارد.

بامداد خمار با انتخاب بازیگران متنوع، بازسازی دقیق تهران قدیم و وفاداری نسبی به فضای رمان، توانسته ترکیبی از نوستالژی و اقتباس آزاد خلق کند؛ هرچند نقدهایی هم بر پس‌رفت گفتمانی و ضعف در شخصیت‌پردازی بر آن وارد است اما هم کارشناسان و هم منتقدان بر این باورند که «بامداد خمار» در عین حفظ پیام اصلی رمان، فرصتی برای بازتولید نگاه‌های انتقادی به عشق، طبقه اجتماعی و نقش زنان در جامعه امروز فراهم می‌کند و نقطه تلاقی ادبیات، سینما و فرهنگ ایرانی در شبکه نمایش خانگی است. در میز نقد روزنامه صبا، این اثر از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گرفته و وفاداری به فضای تهران قدیم، انتخاب بازیگران و کیفیت اقتباس آن با نگاه دقیق کارشناسان سنجیده شده است.

بهزاد زهرایی، منتقد و پژوهشگر سینما: یک اتفاق مثبت در شبکه نمایش خانگی

نخستین مواجهه‌تان با سریال «بامداد خمار» در مقام منتقد، چه تصویری از مسیر سریال و انتخاب‌های سازندگان به شما داد؟
به‌نظر من «بامداد خمار» یک اتفاق مثبت در شبکه نمایش خانگی است؛ آن هم به چند دلیل. دلیل اول این است که در فضایی که اغلب سریال‌های پلتفرم‌ها سراغ نمایش خشونت، روابط نامتعارف یا تابوشکنی می‌روند، مثل «جان‌سخت» که هم خشونت دارد و هم روابطِ خارج از عرف را بازنمایی می‌کند، یا «شغال» که به‌نوعی تجاوز را نشان می‌دهد، یا «از یاد رفته» و «تاسیان» که مرتب مواد مخدر، مشروبات الکلی و انواع خشونت را به تصویر می‌کشند، انگار شبکه نمایش خانگی برای جذب مخاطب به سمت نمایش چیزهایی رفته که تا دیروز خط قرمز بوده است.
در این میان، «بامداد خمار» درست در نقطه مقابل آن‌ها ایستاده است. با تکیه بر فرهنگ ایرانی و یک داستان ریشه‌دار در بستر بومی، توانسته مخاطب را جذب کند؛ بدون اینکه از مرزشکنی یا تحریک مخاطب استفاده کند. این ارزش اول سریال است.
نکته دوم، که از نظر من مهم‌تر است، مسئله اقتباس است. من نسبت به سریال «سووشون» خانم نرگس آبیار بسیار منتقد بودم و هنوز هم هستم. اما «بامداد خمار» یک اقتباس درست است. دوباره انگار پیوند طلایی ادبیات و سینمای ایران زنده شده است. رمانی که زمانی پرفروش و محبوب بوده، اکنون در همان بستر فرهنگی به سریال تبدیل شده و در ساخت آن دقت شده است.
در بحث فرم، «بامداد خمار» برخلاف «سووشون» سرگردانی دوربین را ندارد؛ هرچند بر همان منطق حرکتی بنا شده اما آشفته نیست. نمی‌دانم کدام را اول ساخته‌اند، اما انگار همان زبان بصری را گرفته‌اند، پالایش کرده‌اند و اینجا به انسجام رسانده‌اند.
از نظر نورپردازی هم تلاش شده با استفاده از ابزار دیجیتال، نور طبیعی یا حداقلی استفاده شود تا حال‌وهوای سال ۱۲۹۶ یا فضای دهه ۶۰ (در سکانس‌های مربوط به بمباران و خاموشی‌ها) درست بازسازی شود. یعنی چند اتفاق خوب در سریال یک‌جا جمع شده است.

با توجه به فاصله فرهنگی امروز با دهه ۷۰، بازسازی رمانی مثل «بامداد خمار» در زمان حال را چطور ارزیابی می‌کنید؟
رمان «بامداد خمار» در دهه ۷۰ مخاطبان زیادی داشت. به نظر من نمایش دادن این رمان در سال ۱۴۰۴، با این فاصله فرهنگی، با حضور فضای مجازی و تغییر سبک زندگی، چیز بدی نیست. در کشورهای دیگر هم رمان‌هایی مثل «آنشرلی»، «بر باد رفته» یا «بینوایان» مدام بازسازی می‌شوند. تطابق فرهنگی معیار اصلی نیست؛ مهم پیام اثر است. پیامی که «بامداد خمار» می‌دهد همان پیام زمان انتشار رمان است و هنوز هم کار می‌کند. آن زمان درباره رمان هم دو نگاه وجود داشت: گروهی می‌گفتند این داستان یک عشق را تفسیر می‌کند و هشدار می‌دهد که صرفاً با دل‌دادگی تصمیم گرفتن همیشه به نتیجه خوب نمی‌رسد. گروهی دیگر می‌گفتند رمان در حال تطهیر طبقه‌ای خاص است. این جدل آن زمان وجود داشت؛ امروز هم در سریال همان بحث‌های محتوایی و ارزشی زنده است.

در ادامه ، می‌خواهم به انتخاب بازیگران بپردازیم. به نظر شما چقدر بازیگران «بامداد خمار» توانسته‌اند به کیفیت و جایگاهی که باید برسند؟
در میان بازیگران، من بیش از همه بازی خانم خردمند را دوست داشتم. نقش عمه را با یک رئالیسم کم‌نظیر اجرا کرده‌اند. از لحن، سرعت حرف‌زدن، خستگی در چهره و حتی نگاهشان، کاملاً متوجه می‌شویم که این زن همان محبوبه سال‌ها پیش است؛ عاشقی دلسوخته و فرسوده. تا اینجای کار، به نظرم ایشان بهترین بازیگر سریال‌اند. بعد از او، بازیگر نقش سودابه (برادرزاده‌اش که به عمه مراجعه می‌کند) بازی بسیار دقیقی دارد. صحنه تقابل احساسی‌شان در قسمت اول، همان جایی که سودابه می‌گوید «از خودم بدم میاد…»، یکی از بهترین لحظات عاطفی سریال است. در رتبه بعد، مرجانه گلچین را می‌گذارم. در سال‌های اخیر، بازی ایشان در تلویزیون گاهی به سمت یک تیپ تکراری رفته بود، اما اینجا متفاوت ظاهر شده‌اند. انگار تمام آن سال‌ها تمرین بوده برای این نقش. همان حس و فیگورهای آشنا را دارند اما کاملاً کنترل ‌شده و در چارچوب کارگردان. نتیجه‌اش باورپذیر و طبیعی است؛ واقعاً دایه‌هایی با همین ویژگی‌ها وجود داشتند. در مورد علی مصفا و لاله اسکندری، باید بگویم که در همان لاین همیشگی خودشان هستند. نه نقطه‌ضعف دارند، نه یک جهش ویژه. شخصیت‌پردازی سریال هم اجازه پیچیدگی بیشتر به آن‌ها نمی‌دهد. کارگردان همان اندازه بازی خواسته و همان میزان هم ارائه می‌شود. اما درباره نوید پورفرج باید بگویم هنوز نمی‌توانم قضاوت قطعی کنم. برخلاف تمجیدهایی که شده، بازی خاصی از او ندیده‌ایم. آنچه مخاطب را تحت‌تأثیر قرار داده بیشتر نتیجه کارگردانی، نورپردازی، قاب‌بندی و گریم است، نه بازیگری. شاید در قسمت‌های بعدی فرصت بازی بیشتری پیدا کند. اما بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف بازیگری سریال تا اینجا، ترلان پروانه است. محبوبه محور اصلی داستان است، کاراکترش موقعیت‌های عاطفی و پیچیدگی‌های زیادی دارد، اما بازی ایشان تا اینجا متوسط رو به پایین بوده. این در حالی‌ست که نقش ظرفیت بسیار بالاتری دارد. در مورد بهنوش بختیاری هم باید بگویم بازی برجسته‌ای ارائه نشده، اما این لزوماً نقطه‌ضعف نیست. کارگردان عامدانه اجازه نداده که بازی به سمت اغراق یا تیپ‌های همیشگی ایشان برود. این کنترل، اتفاقاً یک تصمیم درست کارگردانی است.

در مورد صحنه‌های روبه‌رویی محبوبه و رحیم گفته شده که سریال به سمت اروتیک شدن رفته. نظر شما چیست؟
این برداشت کاملاً ناشی از ناآشنایی با زبان سینماست. اصول زیبایی‌شناسی صحنه‌های عاشقانه الزاماً بخشی از قواعد اروتیک سینمایی را دارد: نوع نور، قاب‌بندی، حرکات دوربین. این‌ها ابزارهای «بیان» هستند، نه عبور از اخلاق. خانم آبیار به‌درستی کشش ذهنی یک دختر نوجوان نسبت به یک پسر را، در سنی که هر دو در آستانه بلوغ و عشق‌اند، با زیبایی و پاکی نشان داده. نه مبتذل است، نه مرزشکن. از نظر من این یکی از نقاط قوت فرم سریال است.

فرزانه متین، کارشناس حوزه فرهنگ و سینما: وقتی دیالوگ‌ها تاریخ را زنده می‌کنند

با توجه به جایگاه رمان بامداد خمار در دهه هفتاد و تأثیر گسترده‌ای که بر چند نسل گذاشت، از نگاه شما انتخاب این اثر برای اقتباس در سال ۱۴۰۴ چه معنا و چه جسارتی در دل خود دارد؟
رمان بامداد خمار اوایل دهه هفتاد منتشر شد و در زمان خودش با بسیاری از رمان‌های دیگر تفاوت داشت. بخش زیادی از مخاطبان دهه‌های ۳۰، ۴۰، ۵۰ و ۶۰ را درگیر کرد؛ به‌ویژه متولدین دهه‌ پنجاه و شصت که ارتباط عاطفی عمیقی با شخصیت‌های رمان برقرار می‌کردند. این اثر روایت یک عشق سوزناک و نافرجام میان دختری از طبقه‌ اشراف و پسری از طبقه‌ای کاملاً متفاوت، از نظر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بود. به‌نظر من انتخاب این کتاب برای اقتباس، یک تصمیم جسورانه از سوی خانم آبیار محسوب می‌شود. بامداد خمار هم نوستالژیک است و هم رمانی سرشار از توصیفات، اما در سریال شاهد هستیم که این توصیف‌ها بسیار دقیق، کنترل‌ شده و به ‌اندازه اجرا شده؛ دست‌کم تا این بخش از سریال که دیده‌ایم. اقتباسی که اکنون می‌بینیم، یک اقتباس آزاد است. اگر اشتباه نکنم، فیلمنامه را آقای حسین کیانی نوشته‌اند. آن‌ها متن کتاب را خط‌به‌خط بازنویسی نکرده‌اند؛ بلکه از دل رمان، یک ملودرام استخوان‌دار بیرون کشیده‌اند. برای مثال در قسمت دوم، ما با شخصیتی به نام «طاووس» روبه‌رو می‌شویم که اصلاً در کتاب وجود ندارد. انگار خواسته‌اند بخشی از فرهنگ جامعه ایرانِ آن دوره را از خلال این شخصیت یادآوری کنند. یا نمونه دیگر، جابه‌جایی ترتیب خواستگاری عطاالدوله است؛ در رمان ابتدا خواستگاری انجام می‌شود و بعد محبوبه او را در خانه خواهرش می‌بیند، اما در سریال این روند تغییر کرده است. با این وجود، این تغییرات کوچک هیچ آسیبی به روایت نزده و داستان همچنان روال خود را به‌درستی طی می‌کند تا به محور اصلی، یعنی شکل‌گیری عشق این دو شخصیت برسد. احساس می‌کنم این نوع اقتباس آزاد بسیار مؤثرتر از اقتباس نعل‌به‌نعل است؛ همان اشتباهی که در سریال «سوشون» رخ داد و باعث شد بسیاری از مخاطبان نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در مقابل، خانم آبیار با انتخاب مدل اقتباس آزاد و با توجه به اینکه «بامداد خمار» رمانی پرفروش، عامه‌پسند و نوستالژیک است، تا اینجا توانسته سریالی بسازد که مخاطبانِ طیف‌های مختلف، حتی کسانی که رمان را نخوانده‌اند، با آن ارتباط برقرار کنند.

ارزیابی‌تان از انتخاب بازیگران بامداد خمار چیست؟ چقدر این کستینگ توانسته به باورپذیری روابط و جهان سریال کمک کند؟
در مورد کستینگ و انتخاب بازیگران باید بگویم که این بخش از کار بسیار هوشمندانه انجام شده است. در سریال با طیفی از بازیگران مواجه هستیم که از سنین ۲۰–۲۲ سال شروع می‌شوند و تا حضور چهره‌هایی مانند آقای رضا کیانیان و در ادامه خانم گلاب آدینه ادامه پیدا می‌کند. همه این افراد ابتدا در حد تیپ وارد داستان می‌شوند اما به‌تدریج شخصیت‌پردازی آن‌ها شکل می‌گیرد و ظاهر و شمایل کاراکترها عمق پیدا می‌کند. در این میان، شاهد یک نوید پورفرج متفاوت هستیم. شاید کمتر کسی تصور می‌کرد او بتواند نقش رحیم را این‌چنین بازی کند. اما بخش عمده‌ای از بازی پورفرج در سکوت شکل می‌گیرد؛ در همان سکوتی که نه قهرمان است و نه ضدقهرمان. نگاه او قدرت زیادی در ایجاد ارتباط با مخاطب دارد. فعلاً باید بگویم شیمی بین محبوبه و رحیم، یعنی بین ترلان پروانه و نوید پورفرج، تا اینجا بسیار خوب از کار درآمده است. از دیگر نکات برجسته سریال، بازی کاملاً متفاوت خانم مرجانه گلچین و بهنوش بختیاری است. هر دو در این مجموعه به یک بلوغ و پختگی در نقش‌آفرینی رسیده‌اند. بدون تردید اگر از من بپرسید بهترین نقش‌آفرینی مرجانه گلچین تا امروز کدام بوده، می‌گویم همین نقش «دایه». خانم آبیار حتی به نقش‌های فرعی هم توجه ویژه‌ای داشته و آن‌ها را در خدمت قصه پیش برده است. در ادامه، انتخاب خانم احترام برومند در نقش محبوبه میان‌سال یا «عمه‌خانم» بسیار درست و اثرگذار بوده است. لحن و تکیه‌کلام‌های ایشان، که حالت قصه‌گویی دارد، فضای روایت را تقویت کرده و به سریال عمق بیشتری داده است. همچنین حضور علی مصفا در نقشی که پیش از این او را در آن ندیده بودیم، از دیگر انتخاب‌های قابل توجه سریال است. با اینکه حضور او تا اینجا کوتاه بوده، اما مخاطب توانسته ارتباط لازم را برقرار کند. و البته همه مشتاق حضور خانم گلاب آدینه هستیم؛ قطعاً با سابقه و مهارتی که دارند، در نقش مادر رحیم می‌توانند یکی از نقش‌آفرینی‌های درخشان سریال را رقم بزنند.

در ادامه بحث بازیگری، به‌طور مشخص درباره انتخاب ترلان پروانه برای نقش محبوبه چه ارزیابی دارید؟
من متوجه شده‌ام برخی مخاطبان یا حتی منتقدان، انتخاب ترلان پروانه را چندان مناسب نمی‌دانستند. اما از نگاه من، ما در این سریال شاهد یک بازی کاملاً متفاوت از او هستیم. در واقع، ترکیبی از سرکشی، هیجان، شرم و آسیب‌پذیری در چهره او به‌وضوح دیده می‌شود و خانم آبیار بسیار خوب توانسته‌اند از او بازی بگیرند. این را باید لحاظ کنیم که شاید ترلان پروانه به‌هرحال بازیگر چهره محسوب شود، اما پیش‌تر بازی خیلی قدرتمندی از او ندیده بودیم. بااین‌حال، اینجا با هدایت خانم آبیار، از قسمت اول تا قسمت هفتم اگر روند را نگاه کنید، این رشد در بازیگری او کاملاً مشهود است. به‌هرحال باید ببینیم در زمان شکل‌گیری عشق و دلدادگی شخصیت، او چه بازی‌ای ارائه خواهد داد. اما تا اینجا، شخصیت‌پردازی او کاملاً درست و به‌جا بوده است. درباره این انتقاد که می‌گویند «گل‌درشت بازی می‌کند»، من چنین اغراقی را در بازی‌اش اصلاً ندیده‌ام. تا این مرحله، محبوبه‌ای که روی پرده می‌بینیم همان محبوبه‌ای است که خانم حاج‌سیدجوادی برای ما توصیف کرده‌اند؛ یعنی دقیقاً همان تصویر کتاب در قالب ترلان پروانه شکل گرفته است.

در بخش دیالوگ‌نویسی و بازآفرینی تهران قدیم، سریال تا چه اندازه توانسته فضای زبانی و فرهنگی آن دوره را درست و دقیق بازتاب دهد؟
با توجه به اینکه من در زمینه تهران قدیم دو کتاب نوشته‌ام _ از جمله «۱۳ حکایت شیرین از تهران» _ آنچه اکنون در سریال می‌بینم این است که دیالوگ‌ها، زمان روایت و طبقه اجتماعی کاملاً هماهنگ و منطبق با همان دوران طراحی شده‌اند. ما با چیزی اغراق‌شده یا غلوآمیز روبه‌رو نیستیم؛ دیالوگ‌ها کاملاً به‌اندازه و به‌جا هستند.
در سریال با ضرب‌المثل‌هایی مواجهیم که در آن دوران، به‌خصوص در تهران قدیم، به‌شدت رایج بوده‌اند. مردم آن زمان واقعاً همین‌گونه با به‌کار بردن ضرب‌المثل صحبت می‌کردند و این زبان بخشی از هویت فرهنگی ماست. آوردن این ضرب‌المثل‌ها در سریال هم شیرین و هم زیباست.
نکته مهم این است که ما صرفاً یک ملودرام عاشقانه نمی‌بینیم؛ بلکه با بخشی از تاریخ و فرهنگ آن دوره نیز آشنا می‌شویم. این نکته‌ای است که حتماً باید به آن توجه کرد.

مریم میر محمدی، نویسنده و پژوهشگر: چرا سریال بامداد خمار یک پس‌رفت گفتمانی است؟

این مدت دیده‌ام که اهالی ادبیات نگاه بالا به پایینی به رمان «بامداد خمار» داشته‌اند، شما به‌عنوان نویسنده و منتقدی که کار تخصصی در حوزه‌ نقد انجام می‌دهد فکر می‌کنید «بامداد خمار» یک رمان سطحی است؟

نه، این‌طور نیست. نقد با انتقاد فرق دارد. مفهوم نقد در جامعه ما نیاز به یک بازنگری اساسی دارد. نمی‌شود به همین راحتی گفت فلان رمان سطحی است یا بهمان نویسنده بد است. سلیقه یا نظرات شخصی اصلاً جایی در نقد اصیل و روشمند ندارند. وقتی هم که می‌گوییم یک رمان عامه‌پسند است در واقع از یک گونه‌ی ادبی صحبت می‌کنیم نه ارزش‌گذاری. برای پاسخ‌دادن باید فارغ از قضاوت‌های ارزشی با «بامداد خمار» روبه‌رو شویم. این رمان در دهه‌ ۷۰ پرفروش بود و این پرفروش بودن علل جامعه‌شناختی و روان‌شناختی داشت. در آن زمان فضای فرهنگی بسته بود؛ صحبت از عشق، بدن، سقط جنین و بیماری های زنانه تابوشکنانه بود و در تولیدات سینمایی جایی نداشت. در چنین فضایی بود که این رمان در مدارس دخترانه دست‌به‌دست شد و توانست خلأ موجود را پر کند. البته که عشق هم به عنوان یک موضوع داستانی همواره برای مخاطب جذاب است. با این حال این‌که رمان تا چه اندازه توانست از سطح فراتر برود و بر گفتمان اجتماعی اثر بگذارد موضوع دیگری است.

پرسش امروز ما این است که با وجود تغییرات نسلی و اجتماعی و رشد آگاهی زنان، آیا این رمان همچنان پتانسیل اقتباس دارد؟

رابطه نسل جدید با بدن، جنسیت، عشق و استقلال فردی تغییر کرده و هنگام استفاده از یک رمان پرفروش باید دید آیا محتوای آن می‌تواند مخاطب امروز را قانع کند یا نه.

از نظر شما این رمان ظرفیت بازتولید دارد؟
خیر. چون رمان در زمان خود هم پر بود از گفتمان‌های مردسالارانه و ثروت‌سالارانه و با ارزش‌های مدرن، به‌خصوص درباره زنان و خانواده، زاویه داشت. اگر سریال از رمان فراتر نرود، همان گفتمان‌های متن مادر را بازتولید می‌کند. «بازتولید» یعنی ارزش‌های یک متن دوباره وارد گردش اجتماعی شوند. اگر سریال نتواند نگاه تازه یا انتقادی ارائه دهد، صرفاً ایده‌های قدیمی را تقویت می‌کند و این برای مخاطب امروز پس‌رفت گفتمانی است. روی دیگر ماجرا این است که نویسنده و کارگردان بر اساس نیازهای امروز بازاندیشی کند و به‌جای بازسازی صرف، اقتباسی تعیین‌کننده بسازند. در غیر این صورت سریال فقط نسخه تصویری رمان است و ارزش جدیدی خلق نمی‌کند.

اگر تغییرات ایجاد شود، دیگر اقتباس وفادارانه نیست. درست است؟
نه الزاماً. اقتباس می‌تواند وفادارانه، آزاد یا خلاق باشد. حتی در اقتباس وفادارانه نیز می‌شود لایه‌های تازه یا نگاه انتقادی اضافه کرد. سینما ابزارهای معناآفرین دارد؛ مثل زاویه دید، نوع ریتم در تدوین، استفاده از رنگ‌ها و تصویرها، میزانسن و … . از طرف دیگر، اقتباس همیشه هم نباید کاملاً وفادار باشد. بر فرض که فیلم‌ساز بخواهد وفادارانه کار کند، باز هم جا برای اضافه‌کردن نگاه تازه وجود دارد. مثلاً در رمان این ایده تقویت می‌شود که «طبقه ثروتمند باید با طبقه خودش ازدواج کند» یا «طبقه فقیر، بی‌سواد و نابه‌کار است.» شکستِ عشق محبوبه و رحیم، تأیید همین گفتمان است. اما سریال می‌تواند گفتمان رقیب تولید کند. مثلاً، زوجی با همین شرایط به عنوان روایت فرعی اضافه کند که موفق هستند. این نمونه‌ها به مخاطب امروز می‌گوید: مشکل همیشه از «طبقه» نیست؛ ناسازگاری فرهنگی و ارزشی می‌تواند مهم‌تر باشد. در نهایت، اقتباس فقط نسخه تصویری رمان نیست؛ اقتباس خوب، باید یک نوع دیالوگ انتقادی سینما با ادبیات باشد.

فکر می‌کنید سریال نسخه تصویری رمان است؟
برای نتیجه‌گیری زود است. تا الان حدود ۶–۷ قسمت پخش شده اما آن‌چه در دیالوگ‌ها و شخصیت‌پردازی دیده می‌شود بیشتر روایتی تصویری است و سریال حرف تازه‌ای نمی‌زند. پدر نقشی کلیدی دارد و گفتمان او تأیید می‌شود؛ اما همین پدر برای داشتن فرزند پسر، زن دیگری را صیغه می‌کند و این رفتار را مردانگی می‌داند. انتخاب‌ دیالوگ‌ها اهمیت دارد چون سریال با قرار دادن این کلمات در دهان شخصیت‌ها، ارزش تولید می‌کند. نگاه سنتی به مردانگی و چند همسری بازتولید می‌شود. زنان سریال اغلب منفعل‌اند. مادر تنها نگران ازدواج دخترهاست و نگاه سنتی به زن ‌بودن بدون نقد بازنمایی می‌شود. البته امکان ورود گفتمان‌های تازه وجود دارد؛ مثلاً شخصیت طاووس یا گفت‌وگوی حسام‌المک با رعیت می‌تواند مسیر انتقادی ایجاد کند، اما باید دید این عناصر واقعاً گفتمانی‌اند یا صرفاً پرکننده روایت. فعلاً که سریال یک پس‌رفت گفتمانی محسوب می‌شود.

سریال در همین سطح آیا توانسته حال و هوای رمان را منتقل کند؟ ژانر انتخاب‌شده مناسب است؟
رمان به‌خاطر فضای تاریخی جذابیت بصری دارد و حس نوستالژی خواننده رمان را بیدار می‌کند. بسیاری منتظر دیدن مکان‌ها، لباس‌ها و فضاهای رمان بودند که سریال در این بخش خوب عمل کرده. اما از نظر ژانر، «بامداد خمار» یک عاشقانه کلاسیک و نزدیک به ملودرام است. ملودرام احساسات شدید شخصیت اصلی«محبوبه» را محور قرار می‌دهد، اما سریال گاهی این تمرکز را از دست می‌دهد. تغییرهای ناگهانی در قاب‌بندی و میزانسن، مخاطب را از احساسات محبوبه دور می‌کند و حتی گاهی همذات‌پنداری با خواهر محبوبه و عشق پنهانی‌اش به منصور آسان‌تر می‌شود. حرکت دوربین نیز همیشه با شدت احساسات هماهنگ نیست یا کارکرد درستی ندارد و این‌ها بار احساسی ملودرام را تضعیف می‌کند.

به نظر شما فیلم‌نامه‌نویس موفق بوده؟ آیا فیلم‌نامه حال و هوای رمان را منتقل کرده است؟
برای نتیجه‌گیری زود است، اما می‌توان گفت فیلم‌نامه در توضیح چرایی عاشق‌شدن محبوبه موفق نبوده است. دلیل عشق منطقی نیست، اما سریال باید جهان محبوبه را بسازد تا انتخابش قابل درک شود. اگر این جهان ساخته نشود، کشمکش‌ها بی‌معنی می‌شوند و مخاطب مدام می‌پرسد «چرا رحیم؟ چرا منصور نه؟». تا اینجا سریال نتوانسته محبوبه را شکل دهد و نریشن پیری محبوبه هم کمکی نکرده است. با این حال، برخی صحنه‌ها توانسته‌اند تجسم واقعی عشق را به خوبی نشان دهند و ما را با عشقی زنانه در دوران بلوغ روبه‌رو کنند که بر تفاوت‌های جسمی و احساسی تأکید دارد.

فکر می‌کنید دلیل هم‌ذات‌پنداری نکردن مخاطب با محبوبه، بازی ترلان پروانه است؟
تا حدی بله، اما موضوع فقط بازیگر نیست. شخصیت‌پردازیِ موفق در سینما حاصل مجموعه‌ای از عوامل است؛ از کارگردانی و فیلم‌نامه تا اجرای بازیگر. از همان ابتدا هم انتخاب ترلان پروانه با وجود ظاهر مناسبی که برای این نقش داشت با انتقادهایی همراه بود و خیلی‌ها بازی او را برای نقش محبوبه گرم و صمیمی نمی‌دانستند. اما نمی‌توان مشکل را فقط به بازی او نسبت داد. همین بازیگر در «فراری» عملکرد بسیار خوبی داشت. خانم آبیار هم سابقه گرفتن بازی‌های قوی از بازیگران متفاوت را دارد. بنابراین در عدمِ شکل‌گیری هم‌ذات‌پنداری با محبوبه، ترکیبی از عوامل دخیل است که یکی از آن‌ها بازی ترلان پروانه است.

🔹"آخرین خبر" در روبیکا
🔹"آخرین خبر" در ایتا
🔹"آخرین خبر" در بله