گفت و گوی اختصاصی با «اصغر نقی زاده» بازیگر مجموعه «راستش را بگو»
بروزرسانی
گفت و گوي اختصاصي با «اصغر نقي زاده»
بازيگر مجموعه «راستش را بگو»
نقش «اکبر تقوي» براي مردم ملموس تر از ديگر نقش هايم است
کوتاه و بلند بودن نقش ها برايم اهميتي ندارد
روزنامه خراسان شمالي:بينندگان او را بيشتر در نقش رزمنده جنگ تحميلي ديده اند. او در آثاري هم چون مهاجر، وصل نيکان، آژانس شيشه اي، خاکستر سبز، چشم شيشه اي، سرزمين خورشيد، مردي از جنس بلور، دست هاي خالي، کلبه و سلام بر فرشتگان بازي کرده است. اين روزها مجموعه «راستش را بگو» از شبکه اول سيما پخش مي شود؛ مجموعه اي که «اصغر نقي زاده» در آن ايفاي نقش مي کند. او در اين مجموعه هم نقش يک بازمانده جنگ تحميلي به نام «اکبر تقوي» را ايفا مي کند. وقتي با «نقي زاده» تماس مي گيرم، به گرمي پاسخ مي دهد و درباره نقش خود و شرايط همکاري اش در اين مجموعه صحبت مي کند.
* شنيده ام وقتي بازي در مجموعه «راستش را بگو» به شما پيشنهاد داده شد، براي عمل جراحي به بيمارستان رفته بوديد. چه زماني به گروه ملحق شديد؟
** نويسنده براساس شخصيت من، شخصيت «اکبر» را نوشته بود و من از اين ماجرا بي خبر بودم. البته من در سال 69 با «محمد رضا آهنج» در فيلم «چشم شيشه اي» همبازي بودم که «حسين قاسمي جامي» کارگرداني اش را بر عهده داشت. وقتي براي عمل جراحي به بيمارستان رفتم به دوستان گفتم تا ۳-۲ ماه نمي توانم کار کنم، آن ها نيز سکانس هايي را که حضور نداشتم گرفتند و بعد از چند ماه بهبودي به گروه پيوستم.
* هنگامي که مقابل دوربين رفتيد فيلم نامه کامل نوشته شده بود؟
** فيلم نامه مجموعه را نمي توان کامل خواند؛ البته براي گروه توليد و کارگردان آماده بود ولي هيچ زمان همه فيلم نامه را در اختيار بازيگر قرار نمي دهند بلکه درباره نقش و سکانس هايي که بازي مي کند، توضيحاتي مي دهند.
* در اين مجموعه «اکبر تقوي» بازمانده جنگ تحميلي و راننده است. براي شکل گيري اين نقش آيا الگوي ذهني داشتيد؟
** چون در جنگ تحميلي حضور يافته بودم، خيلي از آدم هاي جنگ را مي شناسم. اين نقش هم براساس شخصيت من نوشته شده بود. من خاطرات جنگ را براي «ابراهيم حاتمي کيا» تعريف کردم که «حاتمي کيا» اصغر سينماي جنگ را نوشت و در چند فيلم با يکديگر کار کرديم و اين شخصيت شکل گرفت. اکنون در سينماي ايران اين شخصيت شناخته شده است، وقتي من را براي بازي در اثري انتخاب مي کنند نيازي به معرفي ندارد زيرا تماشاچي اين شخصيت را مي شناسد. من در زمان جنگ راننده بودم و بازي در اين نقش برايم ملموس بود. اگر بخواهند نقش پزشکي را به من بدهند بايد مدتي با پزشکان معاشرت کنم و با آن ها آشنا شوم ولي وقتي نقشي درباره دفاع مقدس به من مي دهند که آن دوران را ديده ام به الگو نيازي ندارد.
* پس براي رسيدن به نقش «اکبر تقوي» آن چه در ذهن داشتيد و براساس داشته هاي فيلم نامه جلو رفتيد؟
** خير! ببينيد آن چه شما مي بينيد ذهنيت کارگردان است. من فقط بازي مي کنم، حال کارگردان مي آيد «اصغر نقي زاده» را انتخاب مي کند چون مي داند تجربه کار را دارم و مي توانم نقش را درآورم. آن چه اين مجموعه تاکنون نشان داده اين است که اين آدم ها، آدم هاي کوچه و بازار هستند که يکي از آن ها راننده و ديگري معلم بوده است و مدتي به جبهه رفتند، اکنون سر زندگي خودشان هستند، هر کدام شغلي دارند، مانند مردم عادي هستند و پست و مقام بالايي ندارند.
* در مجموعه تعدادي از رزمندگان جنگ تحميلي در کنار جوانان که هر يک ديدگاه هاي مختلفي دارند، قرار مي گيرند. آيا اين موضوع نشانگر تقابل نسل هاست؟
** به نظرم بزرگ ترين پيام اين مجموعه، اين است که شرايط زندگي رزمندگان جنگ تحميلي مشابه ديگر مردم است. شما مي بينيد «علي مولايي» فرزند شهيد است يعني مادرش به شهادت رسيده است ولي قدرت ندارد و به هيچ جا هم وصل نيست، ضمن اين که برايش پاپوش هم درست مي کنند، در حالي که زندگي معمولي دارد. اين موضوع بهترين پيام مجموعه است.
* اين مجموعه به مسائل اخلاقي مي پردازد. مي خواستم بدانم ساخت اين گونه مجموعه ها تا چه اندازه روي جامعه تأثير مي گذارد؟
** فردي که کار فرهنگي انجام مي دهد مانند کسي است که انشايي را سر کلاس مي خواند؛در واقع بقيه آن به خود مردم بستگي دارد، يعني فردي که سر کلاس انشا مي خواند ضامن اين نيست که نوشته اش تأثيرگذار باشد. مانند فيلم «آژانس شيشه اي» که وقتي اين فيلم را مي بينيد قضاوت با شما به عنوان مخاطب است.
* در سخنانتان اشاره کرديد که از سال 69 که در فيلم «چشم شيشه اي» با «آهنج» همبازي بوديد از او شناخت کافي داريد. کار با او را که آن مقطع بازيگر بود و اکنون کارگردان است در مجموعه «راستش را بگو» چگونه ديديد؟
** بعد از حدود 21 سال با يکديگر کار کرديم. «آهنج» انسان با اخلاقي است. او به هيچ عنوان سر صحنه استرس به اطرافيان خود وارد نمي کند بلکه به بازيگر کمک مي کند تا نقشش را درآورد. بيشتر ديالوگ هايمان براساس فيلم نامه بود و در کار خيلي با او راحت بودم چرا که مي داند از کار چه مي خواهد.
* حضور بازيگران پيشکسوتي همچون شما، «حسن پورشيرازي»، «آتيلا پسياني»، «رويا تيموريان» و «ثريا قاسمي» چه تأثيري روي بازي بازيگران جوان مجموعه گذاشت؟
** در سينما و تلويزيون کسي به کسي کمک نمي کند. خودرويي را در نظر بگيريد که همه اجزاي آن به هم متصل است تا حرکت کند. اين گونه نيست که شما بگوييد در يک خودرو آيا فرمان به کلاج کمک مي کند؟! اين ها همگي در خدمت اين است که يک اتومبيل راه بيفتد، هر کسي بايد کار و وظيفه خودش را انجام دهد و چيزي به نام اين که فردي به ديگري کمک کند وجود ندارد. اگر قرار باشد کسي نقش اول را بازي کند به طور معمول اعضاي گروه کارگرداني که شامل منشي صحنه، دستياران کارگردان، بازيگردان و خود کارگردان هستند، به بازيگر تذکر مي دهند چگونه بازي کند و ما اجازه دخالت نداريم و بايد نقش خود را بازي کنيم، چرا که اگر راهنمايي اش کنيم در کار کارگردان دخالت کرده ايم.
* از اين که هميشه نقش هاي فرعي به شما پيشنهاد مي شود ناراحت نمي شويد. آيا دوست نداريد نقش اصلي را در اثري بازي کنيد؟
** مگر نقش اصلي با فرعي فرقي مي کند؟! اگر نقش فرعي در کار نباشد نقش اصلي تکميل نمي شود و برعکس؛ اين 2 مکمل يکديگرند. به طور مثال شما سر سفره غذايي را چيده ايد و مرغي را وسط مي گذاريد؛ اگر در کنارش آب، نان، ترشي، سبزي و برنج نباشد، سفره تکميل نمي شود! مي دانيد چه مي گويم؟! مي خواهم بگويم آيا به نظر شما من که سال ها نقش فرعي و بيشتر نقش رزمندگان را بازي کرده ام، ديده نشده ام؟! براي من کوتاه و بلند بودن نقش اهميت ندارد بلکه مهم درست اجرا شدن آن است. نکته اي را مي خواهم به دوستان علاقه مند به حرفه بازيگري بگويم که بايد يادتان باشد شما سر هر فيلمي که مي رويد بايد به خود بگوييد صفر کيلومتر هستم و هيچ چيزي ياد ندارم و بايد به بازي ديگر بازيگران و تعاملشان با يکديگر و کارگردان به دقت نگاه کنم و تجربه کسب کنم. اگر به خودت گفتي که مهم نيست «اصغر نقي زاده» چه مي گويد همان روز، روز سقوطت است! خود شما هم شغلتان اين گونه است؛ اگر هر روز ديگر روزنامه ها و سايت ها را مطالعه نکنيد چيزي ياد نمي گيريد و در جا خواهيد زد و روزنامه تان تکراري خواهد بود. انسان هميشه بايد در دنياي بازيگري بگويد که من سر صحنه مي روم تا حتي اگر يک بچه کوچک هم بازي مي کند از او ياد بگيرم.
* مردم، شما را اغلب در نقش هاي راننده يا رزمنده جنگ ديده اند؛ آيا اين موضوع تصادفي است؟
** من خودم دوست ندارم هميشه نقش هاي تکراري را بازي کنم اما مانند دختري مي مانم که در منزل نشسته تا برايش خواستگار بيايد! يعني بازيگر منتظر پيشنهادهاست و کارگردان و تهيه کننده مشخص مي کنند که چه نقشي را بازي کنم. اين که نقش هاي جنگي را بازي مي کنم به علاقه شخصي ام بازمي گردد چون دوستان آن دوران زحمت کشيدند و ياد آن ها براي مردم زنده مي شود. اين نقش ها برايم نوستالژي دارد. اين نکته را هم بگويم در سينما و تلويزيون وقتي شما در نقشي جا بيفتي به سختي مي تواني از آن بيرون بيايي؛ به طور مثال شما نگاه کنيد شخصيتي در سينماي ايران داشتيم که نقش مادر را بازي مي کرد و او 50 سال است که پيشنهاد بازي در نقش مادر دارد و بازي مي کند و في المثل هيچ زمان نقش يک قهرمان يا دزد را به او نداده اند و در نقش مادر جا افتاده و کليشه شده است.
* با توجه به اين که هميشه نقش رزمنده يا جانباز به شما سپرده مي شود چه کرديد که «اکبر تقوي» مجموعه «راستش را بگو» متفاوت از ديگر نقش ها درآيد و کليشه اي نشود؟
** نقش «اکبر تقوي» براي مردم ملموس تر از ديگر نقش هايم است چون نويسنده آن را به خوبي نوشته است و آن چه را نوشته شده بود بازي کردم. چندي پيش فيلم «يه حبه قند» را ديدم که اين فيلم خيلي رئال است و انسان با شخصيت هاي فيلم همذات پنداري مي کند و زندگي ايراني به تصوير کشيده شده است.
* با پخش مجموعه هاي شبانه چه قدر موافق هستيد؟
** پخش هر شب مجموعه ها کمک مي کند تا کار بيشتر ديده شود و بينندگان بيشتر ترغيب به تماشاي آن مي شوند.
* اکنون چه کاري انجام مي دهيد؟
** بيکار هستم به من پيشنهاد بازي در چند فيلم تلويزيوني داده شد که نپذيرفتم. فيلم سينمايي «گزارش يک جشن» ابراهيم حاتمي کيا را در نوبت پخش دارم.