فیلم «ساکن طبقه وسط»؛ مرزی هنرمندانه میان فانتزی و عرفان
ايرنا
بروزرسانی
ايرنا/ اينکه مهمترين وسوسه هر بازيگري، رسيدن به درجه اي از کارگرداني است، سخن گزافي نيست. ورطه وسوسه انگيزي که خيلي ها را با وجود برخورداري از نام هايي پرطمطراق در عالم بازيگري، به دام تشتت يا سطحي نگري و يا شائبه ورود زود هنگام به اين دنياي سخت کشانده است.
نخستين نکته اي که مي توان پس از تماشاي 'ساکن طبقه وسط' بدان اذعان کرد، تسلط شهاب حسيني بر يک فيلمنامه چند جانبه است.
'ساکن طبقه وسط' يک فيلم دلي و متمايل به زمينه هاي عارفانه است. قرار است انساني با وجهه هاي امروزي، به خواسته هاي قلبي خود برسد و راه رسيدن به چنين خواسته هايي را ابتدا در دگرديسي ظاهر مي بيند تا از اين مسير به جاودانگي برسد که دغدغه دنيايي و اخروي او نيز همين است.
اينکه حسيني خود را در قالب 38 شخصيت متفاوت ايراني، آسيايي و غربي مشاهده مي کند، بيش از آن که بخواهد جنبه فانتزي خود را به رخ بکشد، نشان از دغدغه عارفانه اي دارد که کارگردان تلاش کره تا با فيلمنامه اي متفاوت آن را به تصوير بکشاند.
فيلمنامه اي که حتي در شمايل ظاهري خود نيز مي تواند هبوط و معراج مقام نويسنده داستان را به تصوير بکشد به گونه اي که وي را در طبقه وسط يک ساختمان به تصوير کشيده و تعاملاتي که وي با ساکنان طبقات بالايي و پاييني خود برقرار مي کند. وجه ديگر سختي نخستين کار کارگرداني حسيني، در انطباق ادراکات انسان امروزي از مباني معرفتي دنياي عارفانه است. خواسته هاي چنين فردي در قاموس عينيت متجلي مي شود و از اين دايره فراتر نمي رود به همين دليل است که هيچ يک از اين خواست ها، جنبه اي شعاري به خود نمي گيرد و از آن سو، با تغيير پي در پي و متواتر شخصيت ها، جنبه اي کميک، به فيلم الصاق نمي شود. حفظ اين حد تعادل و عدم لغزش به باريکه هاي افراط و تفريطي که ذکر شد، مهمترين مشخصه کار اجرايي کارگردان بود و به تنهايي نمي توانست در فيلمنامه بالفعل شود.
حسيني با رعايت اين مهم، نه تنها توانايي قابل توجه خود را در خلق اين فضا به تصوير مي کشد بلکه نشان مي دهد که کارگردان باهوشي هم هست و مقهور جنبه هاي پررنگ و لعابي که فيلم مي توانست برايش رقم بزند نمي شود اتفاقي که عامدانه حتي درشکل تبليغاتي فيلم نيز مشهود بوده و مي توان به آن اشاره کرد.
اما بي انصافي است اگر از فيلمنامه خوب 'ساکن طبقه وسط' سخني به ميان نياوريم. فيلمنامه اي که به خوبي مي تواند زمينه هاي خيال بافي هاي کارگردانش را به منصه ظهور نهد و زمينه هاي تقويت خط اصلي داستان را فراهم نمايد.
به عبارتي، تخيل زاييده جريان فرعي داستان نيست و شکل خارج از گودي ندارد و به اندازه اي مهم نشان داده مي شود که مخاطب درگير آن شده و به چشم يک حرکت فانتزي در جهت اميال غيرهنري به آن نمي نگرد که اگر اين طور بود فيلم تنها به يک رژه گريم شباهت داشت که مخاطب حتي نمي توانست نيم ساعت ابتدايي آن را تاب بياورد. اما مشخصه بارز فيلمنامه نيز همين است که مرز هوشمندانه اي را براي بيان فانتزي و بيان هنري در پيش گرفته است و با گذر از خط و ربط هاي فانتزي که لازمه ابتدايي اثر است، به آن نگاه غايتمند که دغدغه نويسنده بوده رسيده و کاراکتر اصلي نيز در تمام اين مسير، همگام با اين جريان قدم برداشته است که اين توازن در چنين فيلمنامه اي، نقش تعيين کننده و حساسي را ايفا کرده است.
شايد شکست تجربه هاي کم تعداد قبلي که در سينماي ايران مي خواستند با گذر از جريانات فانتزي، به کنه مفاهيم عرفاني دست يابند، سبب شود که با نگاهي غيرجانبدارانه به تماشاي اين فيلم بنشينيم اما پس از تماشاي اين اثر، ديگر نمي توانيم اين تجربه را، يک اثر شکست خورده بناميم.
'شهاب حسيني' در نخسيتن تجربه بلند سينمايي خود، قدم خيلي بلندي برداشت و فيلمنامه غامضي را براي کار انتخاب کرد که شهامت بسياري را مي طلبيد. فيلمنامه اي از دکتر محمد هادي کريمي که در نگاه اول چندان براي قشر عام سينما، خوشايند و مطلوب نيست و بيشتر براي مخاطب روشنفکر و با دغدغه عرض اندام مي کند، اما گذر هنرمندانه سناريست و کارگردان از پيچ تاريخي فانتزي و ورود درست به دنياي دغدغه هاي عرفاني سبب شد تا اين فيلم نه تنها براي اين قشر محدود، بلکه براي ساير اقشار، فيلمي قابل قبول و دوست داشتني نشان دهد.
اتفاقي که مي توان از آمار نزديک به يک ميليارد و نيم فروش آن، بدان اذعان نمود تا به اين حقيقت اعتراف کرد که حسيني در اولين تجربه کارگرداني خود، نه تنها در قالب و فرم، بلکه در گيشه نيز به موفقيت قابل توجهي دست يافته است.