هنر آنلاين/ مجيد برزگر کارگردان فيلم ˝پرويز˝ که اين روزها در گروه سينماي هنر و تجربه اکران شده است، ميگويد خيلي به دنبال آدمها و داستانهاي عجيب نيست ولي همان آدمهاي معمولي ممکن است آبستن موضوعات عجيب باشند.
مجيد برزگر اين روزها فيلم "پرويز" را روي پرده سينماها دارد. او فيلمسازي را با فيلم "فصل بارانهاي موسمي" آغاز کرد؛ فيلمي که به دليل متفاوت بودن داستان آن مورد توجه منتقدان قرار گرفت و هرگز اکران عمومي نشد.
اتفاقا همان اولين فيلم از اين کارگردان باعث شد تا "پرويز" فيلم دوم او بنا به کنجکاوي و شناخت نوع سينمايي که کارگردان اثر انتخاب کرده بود، مورد توجه واقع شود.
"پرويز" اگر چه در بخش مهمان جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد اما اکران عمومي اين فيلم بعد از زمان ساختاش مدتي به تعويق افتاد. در نهايت، اين فيلم در گروه دوم از اکران فيلمهاي سينماي هنر و تجربه در سئانسهاي مختلف روي پرده سينما رفت. اگرچه داستان اين فيلم روايتي يک خطي را دربرمي گيرد، با اين حال تماشاگر تا انتها با خشونتي وصف ناپذير درگير است.
برزگر اين نوع از سينما را دوست دارد و علاقهاي به پايانهاي کليشهاي فيلمها ندارد. او معتقد است که سينما بيش از هر هنري يعني تجربه، تجربه ساختار و نوع فيلمنامههايي که به سليقه کارگردان ساخته و پرداخته ميشود.
برزگر اين روزها مشغول فيلمبرداري فيلم ديگري به نام "يک شهروند کاملا معمولي" است. مدتي پيش ناصر تقوايي کارگردان برجسته سينما در پشت صحنه اين فيلم حضور پيدا کرد.
با برزگر درباره "پرويز" به صحبت پرداختهايم که در زير ميخوانيم.
فيلم اول شما "فصل بارانهاي موسمي" همچنان اکران نشده است، اما فيلم دوم شما "پرويز" در گروه اکران سينماي "هنر و تجربه" به نمايش در آمده است. از اينکه فيلم در اين گروه اکران قرار گرفت راضي هستيد؟
ناراضي هم نيستم. واقعيت اين است که هر فيلمي مخاطب خود را در سينما خواهد داشت. اگر چه مايل بودم "پرويز" به صورت اکران عمومي و روال اکران فيلمها به نمايش در ميآمد، اما شرايط اکران بعضي از فيلمها به نظر ميرسد براي عدهاي سخت بود. به هر حال سال گذشته فرصت و يا امکان براي نمايش فيلمهاي خاص در سينما وجود نداشت، حالا که چنين امکاني پيش آمده و شايد تنها راه ممکن براي نمايش اين گروه از فيلمها بوده و خوشحالم که اين فيلم اکران است.
به نظر ميرسد موجي از فيلمهاي خشونت آميز در روايت فيلمنامهها راه افتاده است که نمونههاي مختلف آن را امروزه روي پرده سينما ميبينيم. اين موج برگرفته از چه ذهنيتي است؟ شرايط جامعه کنوني تاثيري بر اين فيلمنامههاي خشونت آميز دارد؟
اساسا وقتي ميگوييم "موج" يعني لحظهاي هست و يا نيست. در واقع يک دورهاي دارد که نقطه اوج ناميده ميشود و بعد از آن تب و تاب ميافتد. پس هميشه در جريان نيست. اما موج در حقيقت متاثر از شرايط است. موجي از فيلمهاي ساده و يا آپارتماني. گاهي شرايط اقتصادي و سخت سينما باعث ميشود که فيلمهاي آپارتماني بيشتر شود.
حتما اين اصطلاح را در سينما شنيدهايد که ميگويند "موج فيلمهاي اصغر فرهادي"، يعني بعد از محبوبيت و اهميت فيلمهاي اين کارگردان، ناخودآگاه موج فيلمهايي با روايت داستانهاي مشابه رواج پيدا ميکند. الان هم به اين صورت است که شرايط اجتماعي به سمتي رفته که بعضي از فيلمسازان بدون اينکه قراري از پيش تعيين کرده باشند، در حقيقت متاثر از شرايط اجتماعي به سمتي از فيلمنامهها دست پيدا ميکنند.
من خيلي در سينماي امروز به اين موضوع پي نبرده بودم که همزمان چند فيلم با مثلا موضوع خشونت همراه ميشوند. مثلا در فيلم "ماهي و گربه" به کارگرداني شهرام مکري آن ماجراي کشتن آدمها بهانهاي است براي تعريف قصهاي که آن را ميبينيم. و يا "روايت ناپديد شدن مريم" به کارگرداني محمدرضا لطفي در حقيقت بهانهاي براي فيلم ترسناک است که در خط کمرنگي از خشونت، موضوع اين فيلمها بهم متصل ميشوند. اساسا در فيلم "پرويز" خشونت مسئله اصلي ما بود که به نوعي آن را در فيلم جاري کنيم.
اين خشونت در فيلمتان را از فضاي امروز جامعه الهام گرفتيد؟
براي من خشونت فيلم "پرويز" متاثر از فضاي شهري بود که حس ميکردم ميزان اخباري که مربوط به جرم و جنايت رخ ميدهد روز به روز در حال افزايش است به همين دليل اين فيلمنامه به ذهنم رسيد. موضوع اصلي و پس زمينه اين قصه از همان ابتدا براي من خشن و تند بود. يعني آدمي که درگير ميشود و براي اينکه خود را ثابت کند دست به هر کاري ميزند.
مخاطب سينماي ما هنوز عادت به پايان باز فيلمها ندارند. چرا فيلمها اين گونه به پايان ميرسد، در حالي که اغلب اين فيلمها براي مخاطب عام ساخته ميشود؟
پايان باز در سينما يک معناي ديگري را دربر ميگيرد، نسبت به آنچه ما در فيلم "پرويز" روبرو هستيم. پايان باز مسئلهاي است که تصميم گيري براي پايان فيلم بر عهده مخاطب گذاشته ميشود. اما در "پرويز" سعي کرديم اين اتفاق نيافتد. من کارگردان، در اين فيلم قصد داشتم تا پايان فاجعهبار را به مخاطب نشان ندهم. در اين فيلم زودتر از اينکه اتفاق بدتري در فيلم رخ دهد، فيلم را قطع کرديم و تصوير را با سياهي به پايان رسانديم.
بر اساس شخصيت پرويز اين پايان را در نظر گرفتيد؟
بله. ميدانيم که شخصيت پرويز مسيري را شروع کرده که پايان خوشي براي خانوادهاش ندارد. به خصوص سکانس ماقبل از شام در خانه پدرش. در واقع "پرويز" مغازه دار خشکشويي را به قتل ميرساند. پس ميدانيم که رفتن او به سمت خانه پدرياش هم پيامد همان اتفاق سکانس خشکشويي خواهد بود، اما پيش از اين اتفاق ما فيلم را قطع کرديم. پس پايان باز با نشان ندادن يک صحنه با هم متفاوت است، اما در جامعه مدرن و شرايط امروز، پايان باز و ايهام خيلي حضور دارد. در جهان مدرن و سينماي مدرن سالهاست که شاهد پايان باز فيلمها بودهايم. اين موضوع ربطي هم به مد و جريان روز ندارد، اما به معناي يک واقعيت انکار ناپذير امروز است که اين ايهام وجود دارد. به هر حال پايان باز فيلمها هم طرفداران خود را دارد.
اما مخاطب امروز سينماي ايران هنوز با پايان باز فيلمهاي ايراني کنار نيامده است...
به اين خاطر که هنوز عادت به پايان اين گونه از فيلمها ندارند. اما اينها تجربههايي براي مخاطبان سينما است که وقتي تماشاگر از سالن سينما بيرون ميآيد با اين سئوال بزرگ روبرو شود که اين فيلم چه شد؟ به نوعي در ذهن خود پايان فيلم را بازسازي کند. اين گونه پايانها کمک ميکند تا کمي هم تماشاگر ابتدا و انتهاي فيلم را در ذهن خود مرور کند که چه اتفاق دروني براي شخصيت داستان فيلم رخ داد که او اين کارهاي خشونت آميز را انجام داد.
با اين حال وقتي تماشاگر بعد از پايان اين فيلم از سالن بيرون ميآيد، همچنان در فضاي فيلم سير ميکند.
اين همان اتفاقي است که من کارگردان را از ساخت چنين فيلمي راضي ميکند که در جهان امروز آيا ما به هم درست نگاه ميکنيم. آيا بهتر نيست در روابط خانوادگي و اجتماعي تجديد نظر کنيم؟ من تلاش کردم ذهن تماشاگر را به سمتي ببرم تا مخاطب اين فيلم درگير شود که آيا به اطرافيانمان درست نگاه ميکنيم. گاهي ممکن است آدمها براثر ناديده گرفته شدن به سمت خشونت بروند، همانند فيلم "پرويز" گاهي هم بر عکس جهان بيني مثبتي از زندگي و اطرافيان خود بدست آورند. اما اينکه بدانيم وظيفه ما در برابر ديگران چيست يکي از بخشهاي فيلم بود.
به نظر ميرسد شما مسيري را انتخاب کردهايد در سينما که به دنبال داستانهاي ساده اما تاثيرگذار هستيد. در فيلم سوم شما "يک شهروند کاملا معمولي" هم اين اتفاق افتاده است که اين روزها مشغول فيلمبرداري آن هستيد؟
واقعيت اين است که من يک فيلمساز حرفهاي نيستم. به سرعت نميتوانم فيلمي را توليد کنم. در نتيجه قصههايي را تعريف ميکنم و ميسازم که دوست دارم و با آنها ارتباط برقرار ميکنم. حتي سومين فيلم من هم شبيه فيلم قبلي است. هم جهان فرمي فيلم و ساختار و همه چيز شبيه کارهاي قبلي من است.
گاهي فکر ميکنم داستان آدمهاي معمولي را در فيلمهايم روايت ميکنم که هر کسي نميبيند. خيلي به دنبال آدمها و داستانهاي عجيب نيستم. ولي همان آدمهاي معمولي ممکن است آبستن موضوعات عجيب باشند. در فيلم "يک شهروند کاملا معمولي" هم همين اتفاق رخ داده است. در واقع فيلم روايت يک پيرمرد ۸۰ ساله است که اتفاقاتي برايش ميافتد.
حالا که فيلم سوم را هم ميسازم اينگونه بگويم که فيلم اولم "فصل بارانهاي موسمي" داستان يک نوجوان را روايت ميکرد که يک بلوغي در درون آن اتفاق ميافتاد تا ميرسيد به فيلم دوم يعني "پرويز" که يک مرد ۵۰ ساله بود و حالا به فيلم سوم "يک شهروند کاملا معمولي" که روايت يک پيرمرد ۸۰ ساله است. سه نسل و يک سهگانه درباره شهر تهران و خشونت و مردماني که در اين شهر زندگي ميکنند.