45 سال پس از قیصر؛ معجزۀ سینمایی یا فیلم آنارشیستی؟
تاريخ ايراني
بروزرسانی
تاريخ ايراني/ بهرام ريپور ۱۰ سال قبل از توليد فيلم «قيصر»، در مقالهاي با عنوان «در انتظار اولين فيلم ايراني» براي سينماي ايران يک روز خوب آرزو کرده بود. تا اينکه ۱۰ سال بعد، سردبير هفتهنامۀ «ستارۀ سينما» نوشت: «اولين فيلم ايراني بوجود آمد.» اين تيتر سرمقالۀ پرويز نوري است که در آن آمده بود: «... و حالا «قيصر» بوجود آمده است. بعد از ۲۰ سال انتظار، بعد از همۀ آن نوميديها و بدبينيها و بعد از تلاشي خستگيناپذير و قابل ستايش در ايجاد يک سينماي واقعي در اين ملک. اگر «قيصر» را به عنوان نخستين فيلم واقعي سينماي ايران معرفي ميکنيم نه از آن جهت است که فيلمساز دست روي سوژه و ديدهاي غيرتجاري گذاشته و نه به خاطر ادعاها و اداهايي است که سابق بر اين در همۀ زمينهها از خيليها سرزده است. بلکه «قيصر» هم از روح و اتمسفر يک فيلم ايراني برخوردار است، - آنچه که قبل از اين در هيچ فيلم فارسي سراغ نداريم - و هم در آن پرداخت و تکنيک سينماي امروز کاملا به چشم ميخورد.» (ستارۀ سينما، سال ۱۶، شماره ۶۹۳- ۱۲ دي ۱۳۴۸)
درست دو روز قبل، مجلۀ هفتگي «ماه نو» در مطلبي با عنوان «در انتظار فيلم ايراني!» نوشته بود: «من اين تيتر را از «هوشنگ بهارلو» - در سال ۱۳۳۷ در اين باره نوشت - نويسندۀ مجلۀ «ستارۀ سينما» و او هم از «هژير داريوش» به عاريت گرفتهام. من هم مثل داريوش و بهارلو سالها بود که در انتظار اولين فيلم ايراني بسر ميبردم. هر وقت که راهي مکان مقدس سينما ميشدم محرک من يک «شايد» بود... شايد اين فيلم چيز ديگري باشد... پس از ديدن فيلم قيصر براي من يکي، اين انتظار برآورده شد.» و تقي مختار مدير مسئول اين مجله با مقالهاي با عنوان «بيش از همه ما خوشحاليم: فيلم ايراني به جاي فيلم فارسي» به استقبال پخش فيلم سينمايي «قيصر» رفت؛ سينمايي که عدهاي از دوستداران آن در آرزوي ديدن فيلم خوب ايراني، نه فيلم آوانگارد، عادت رفتن به سينما را از سر بيرون کرده بودند.
سوژۀ روز: «قيصر»
روزهاي آغازين ديماه سال ۱۳۴۸ بود؛ بازار تبليغات گرم و صفهاي سينما طولانيتر از روزها و ماههاي قبل بود. طوري که فروش فيلم «قيصر» در هفتههاي اول در تهران از مرز يک ميليون تومان گذشت. سرماي زمستان در زير پروژکتورهاي سينما از يادها ميرود. صفحات نشريات خوب، متوسط و زرد، زير آبشار تبليغات براي «قيصر» دومين فيلم کيميايي - اولين فيلم او «بيگانه بيا» بود - از هم پيشي ميگرفتند: اطلاعات، کيهان، آيندگان، فردوسي، سپيد و سياه، اميد ايران، تهران مصور، ماه نو، سخن، نگين، ستارۀ سينما و فيلم و هنر همه با هم از «قيصر» ميگفتند؛ فيلمي که در آن «اثراتي از سينماي واقعي ديده ميشود». (مجلۀ هفتگي ماه نو، شماره ۱۵، ۳ دي ۱۳۴۸)
«قيصر» با کارگرداني مسعود کيميايي جوان و با بازيگري بهروز وثوقي، ناصر ملکمطيعي، جمشيد مشايخي، پوري بنايي، ايران دفتري و بهمن مفيد در سينماهاي ايران به صورت «عادي» و «فوقالعاده» به روي پرده رفت و دليلي شد بر اينکه تا آخر همان سال، منتقدان سينما و فرهنگ سوژهاي داغ براي بحث، نقد و تحسين داشته باشند و ويژهنامههاي متعددي به يمن اکران «قيصر» منتشر کنند و در شمارههاي متعدد عکس بازيگران فيلم را در صفحه اول خود قرار دهند. طوري که مجلۀ «ماه نو» در دهم ديماه عکس ناصر ملکمطيعي را بر روي جلد خود چاپ کرد و نوشت: «به مناسبت نمايش فيلم بزرگ قيصر» يا هفتهنامۀ «فيلم و هنر» با عکس پوري بنايي بر روي جلد همين جمله را تکرار کرد و مجلۀ «اميد ايران» در ۲۳ ديماه عکس ناصر ملکمطيعي را بر روي جلد خود چاپ کرد. مجلۀ «ماه نو» در شمارههاي متعدد از «قيصر» گفت و در شمارۀ ويژهنامه عيد نوروز با چاپ عکس بهروز وثوقي بر روي جلد، براي بار چندم دربارۀ «قيصر» به تفصيل نوشت.
قيصر در زمستان سال ۱۳۴۸ بر سينما، مطبوعات و ذائقه مردم يکهتازي کرد و بازار داوري هنري و اجتماعي داغ بود. هفتهنامۀ «سپيد و سياه» در ديماه ۴۸ نوشت: «قيصر حماسه شکست، مرثيۀ مرگ است... قصه فقط قصۀ مرگ جانها، فناي آدمها نيست. مرگ دوراني است که ارزشهايش آخرين رشتهاي بود که جامعه ما را به زندگي خاص و ناب ايراني ميپيوست... انتقام قيصر انسانيترين، سالمترين و لذتبخشترين عملي است که از مردي چون او ميتوان انتظار داشت. گيرم اين عمل منطقي و قانوني و مذهبي نيست...گو نباشد!» اين هفتهنامه در انتهاي مقالهاش ميگويد: «نميدانم سينماي ايران با قيصر شروع شده يا نه، آغاز در هنر کمتر اتفاق افتاده که يک نقطه بوده باشد. اما «قيصر» بهرحال اميدي است که به قلب همۀ آنها که اين سرزمين را دوست ميدارند دميده ميشود، قدمي بلند در راهي است که ميتواند به رستگاري سينماي ما منتهي شود.» (شمارۀ ۲۳، ۲۳-۱۶ دي ۱۳۴۸)
«قيصر فيلمي است سواي همۀ فيلمهاي فارسي» و در پاسخ چرايي اين ادعا، مجلۀ «تهران مصور» مينويسد: «براي اينکه تمام اين عوامل و تمام اين اجزا سازنده به دست کسي بکار گرفته شده که از آگاهي لازم سينمايي برخوردار بوده است. يعني يک کارگردان اصيل با بينش اصيل. يعني کسي که توانسته است بدون اينکه عقده خودروشنفکربيني و اداهاي متداول در اين جماعت را در کار خود دخالت بدهد، به تلفيق تز هنر - تجارت دست يابد.» بعد ادامه ميدهد که «در مصاحبهاي که با کيميايي داشتم گفته بود: قبل از اينکه ادعاي رهبري و رسالت داشته باشم و ارشاد تماشاچي و اينکه سينمايي مثلا آوانگارد را بفهمد... بايد تماشاچي را عادت داد به بينش بيشتر، به اينکه به اطرافش توجه کند، به مليتش و آنچه در محله دورترش اتفاق ميافتد...» (تهران مصور، ۲۴ دي تا اول بهمن ۱۳۴۸)
هفتهنامۀ «اميد ايران» در مقدمۀ مصاحبهاي که احمد اللهياري با مسعود کيميايي داشته مينويسد: «يک فيلم خوب ايراني ساخته شد. فيلم قيصر طاق نصرتي بود که مسعود کيميايي درست کرد تا فيلمسازان جوان از آن بگذرند و طاق نصرتهاي بعدي را براي اعتلاي هنر سينما در اين مملکت بسازند.» و در همين شماره از چندين نفر دربارۀ اين فيلم نظرخواهي ميکند که در آن منوچهر مطيعي، نويسنده، ميگويد: «فيلم قيصر يک فريب مزورانه است» و بعد اين فيلم را «قانون اساسي جبهه سوم سينماي فارسي» معرفي ميکند که بايد آن جبهه را تقويت کرد. (شماره ۸۰۲، ۲۳ دي ۱۳۴۸)
سيروس الوند، منتقد فيلم و سينما در مقالهاي طولاني - بعد از ۹ بار تماشاي فيلم - با عنوان «تحليل و بررسي قيصر» در مجلۀ «فيلم و هنر» که از اول بهمن تا ششم اسفند در شش شمارۀ اين مجله به چاپ رسيد، نوشت: «فيلم قيصر حديث تنهايي و غايت درد است؛ يک شعر تلخ را ميماند. حديث نامرديهاست و تجلي وجود مردي است که در دنياي پر از نامردي اطرافش مبارزه ميکند و به آنچه که ميخواهد دست مييابد. قيصر گذشته از اينها و بالاتر از اينها يک سينماست. اين سينما را مديون فعاليت و کوشش يک تيم هستيم: يک تيم قيصرساز.» در روزهاي اول بعد از اکران، مسعود کيميايي در مصاحبه با هفتهنامۀ «فردوسي» دربارۀ منتقدين فيلم «قيصر» گفته بود: «کساني که با فيلم من موافق بودند حتما نظرياتي در اثبات موافقت خود دارند و در مورد مخالفين مثل «هژير داريوش» که شخصا به او احترام زيادي ميگذارم با توجه به گفتهاش که - قيصر دردي را دوا نميکند - بايد بگويم لزومي نيست که من فيلم بسازم که دردهاي آقاي داريوش را دوا کند؛ دردي که در داريوش لمسشدني نيست.»
معجزۀ قيصر
آن زمان مطبوعات صحبت از «مکتب کيميايي» ميکردند و فيلم قيصر آنها را ذوقزده کرده بود، گرچه کيميايي به مجلۀ «ماه نو» گفته بود: «من خودم را در موقعيتي قرار نميدهم که فکر مکتب را بکنم... ظاهر سينماي من شايد چيزي نباشد ولي چيزي که بطن فيلم من است، من آن را سينماي دوم مينامم» و در ادامه منظور خود را از سينماي دوم توضيح ميدهد «يعني سينماي ظاهر. براي همگان هست و هر کسي از ظاهر فيلم برداشتي ميکند.» ( ۲۴ دي ۱۳۴۸)
ميگفتند «قيصر» معجزه کرده است؛ راهي است براي رهايي از «فيلم فارسي» و ورود به عصر ساخت «فيلم ايراني». مجلۀ «سخن» در هشتم دي ۱۳۴۸، با مقالهاي تحت عنوان «آيا قيصر معجزه کرده است؟» به قلم هوشنگ طاهري مينويسد: «چندي است که در مطبوعات تهران با سر و صداي بسيار سخن از فيلمي ميرود که به روايتي بايد تحولي «نئوراليستي» در سينماي فارسي پديد آورده باشد.» طاهري در ادامه از اتحاد و اتفاق نظر منتقدين حيرت ميکند و آن را «استثنايي» ميداند: «تاکنون سابقه نداشته است که منتقدين مجلات ايراني دربارۀ يک اثر سينمايي با يک چنين قاطعيتي سخن بگويند. آيا قيصر معجزه کرده است؟» او خود در پاسخ مينويسد: «قيصر بدون شک ارتجاعيترين فيلمي است که تاکنون در سينماي ايران ساخته شده است. کيميايي با اين فيلم خود، درست در حساسترين لحظهاي که سينماي مبتذل بومي ما در آخرين حيات خود دست و پا ميزند و ميرود که به يکباره در ابتذال روزافزون خود خفه شود، به ياريش ميشتابد و با انتخاب موضوعي اشکانگيز و پرداختي احساساتي، بار ديگر حياتي نو به اين کالبد فاسد ميدهد. حياتي که بقايش از نظر تاريخي شايد به اندازۀ استقامت حباب روي آب باشد.. کيميايي به اين واقعيت آگاه است و با احساسات مردم آشناست و به عقيدۀ من سوءنيت او نيز در همين جا نهفته است که از آشنايي خود به روحيات مردم براي به حرکت درآوردن و تهييج آنها در جهت سازندگي استفاده نميکند بلکه با هوشياري زيرکانهاي، در لحظاتي خاص، صحنههايي ميآفريند که بينندۀ عادي و عامي را بينتيجه متاثر و نوميد ميکند و اين هنر نيست، فريب است. در اجتماعي که هنرمندش بايد خود را ملتزم بداند و بکوشد با انتخاباتي که ميکند، به سهم خود در بالا بردن سطح فکر و شعور عمومي سهمي داشته باشد، کيميايي آدمي است فرصتطلب. او با سوءاستفاده از احساساتي بودن مردم با شکلي ناقص و ابتدايي دست به قهرمانپروري ميزند.»
طاهري در ادامۀ مقالهاش مينويسد: «آنطور که در روزنامهها مينويسند کيميايي معلومات آکادميک در سينما ندارد. اين عيب نيست، زيرا ما ميدانيم که افرادي نظير فرانسوا تروفو، ژان لوک گدار و لويي مال نيز تحصيلات آکادميک در رشتۀ سينما ندارند. اما آنها برخلاف کيميايي برخوردار از تجربياتي عميق در تاريخ سينما و ادبيات هستند و همين آگاهي به آنها امکان ميدهد که ابتدا از راه نقدنويسي سينما را تجربه کنند و سپس خود شخصا دست به کار ساختن فيلم شوند.»
صحبت از معجزۀ قيصر «در حد خورند ايراني» بود و طاهري در پاسخ به اين افراد ميگويد: «بياييم تعصب و کوتهبيني را کنار بگذاريم. سخن راندن از اينکه «قيصر شايد سينماي کاملي در حد فرهنگهاي پيشرفته جهاني نباشد ولي «خورند» جامعۀ ما جز اين نيست، آنجا آقاي گودار با آنتوني و کامو و برتون و سارتر و هيچکاک و آرگون ديدار و گفتوگو ميکنند و اينجا بگوييد که کيميايي به کدام يک از معاصران بايد چشم بدوزد؟» چيزي جز سفسطه و تعصب نيست. در عصر ما هنر واقعي ديگر بالاجبار داراي يک قالب و شکل ملي نيست. هنر پديدهاي است جهاني و تنها کساني ميتوانند در جهان هنر به منزلتي دست يابند که قادر باشند خود را از محدوده قيدهاي محلي برهانند.» او خطاب به منتقداني که قيصر را اثري خوب و ارزشمند ميداند، ميگويد: «قيصر فيلمي است پر از اشتباهات فراوان و غلط گرامري. آيا با وجود اين برجستهترين اثر سينماي فارسي است؟ سرمايهگذاران اين فيلم اين بار براي تحميل کردن اين فيلم به مردم، کوششي بيش از حد متعارف داشتهاند. مردم کموبيش با آثار نقدنويسان سينمايي هفتهنامههاي تهران آشنا هستند. وقتي که طي دو هفته در همه جا بخوانند که قيصر اثر جالب و پرارزشي است و حتي گروه روشنفکر نيز نقد يکي از افراد برجستۀ خود را در تجليل از اين فيلم در روزنامهنگاري بخواند (اين واقعا تاسفآور است) و حتي يک نفر امکان نداشته باشد که دربارۀ اين فيلم با بينظري قضاوت کند، پس بايد قبول کرد که دستي ثروتمند در راه تحميل اين فيلم به طبقات مختلف مردم در کار بوده است.»
اما ابراهيم گلستان در نقد اين فيلم در مقالۀ «قيصر؛ سرمشق کاملي از مسعود کيميايي براي مسعود کيميايي» در روزنامۀ آيندگان ۱۶ دي ۱۳۴۸ نوشت: «فيلم يک فيلم گيرا و شايسته توجه کامل است. اگر اين فيلم در حدي قريحه و استعداد سازندهاش ساخته شده بود يک فيلم برجسته ميشد. برجستگي کنوني فيلم در اينست که کار يک قريحه کمياب است، قريحهاي که خود را به حد رشدي که شايستهاش است نکشيده است هنوز؛ و عيب فيلم در اين است که برجستگي حد کنوني اين قريحه نيست. اگر در قضاوت اين فيلم منحصرا به محدوده ظواهر ساخت و پرداخت متعارف سينما توجه کنيم قيصر نقصي ندارد اما چنين کاري درست نيست و يا دستکم کافي نيست... عيب فيلم از اينجاست که رابطه ميان اين عناصر ۱- بلاتکليف است، و مهمتر ۲- اينکه پايينتر از ظرفيت سازندگي سازندهاش است. ظرفيتي که همين فيلم نشاندهنده نمونههايي از آن است.»
فيلم ايراني؛ ناجي سنتها
در زمستان ۴۸، قيصر را احياگر ارزشهاي ايراني - ملي ميدانستند؛ دستي که از غيب بيرون آمده و سنتهاي ايراني را دوباره نجات داده است. کيميايي با ساختن فيلم قيصر توانسته است خاطرۀ يکي از سنن باارزش و فراموش شده ايران، يعني «لوطيگري» را زنده کند. اما هوشنگ طاهري در پاسخ اين گروه مينويسد: «آيا واقعا لوطيگري يک سنت قديمي و باارزش ايراني است؟ گرچه ما براي پيدايش اين قشر کوچک که فقط در جنوب شهرهاي بزرگ و احتمالا به تعدادي بسيار انگشتشمار در شهرهاي کوچک وجود داشته و دارد تاريخچهاي مدرن نداريم... ما نبايد آن را با گروه کوچک ولي متشکل عياران و جوانمردان دوران گذشته مقايسه کنيم.»
گلستان نيز نوشت: «آن کس که ميداند چنين متبلور بيان کند، بايد اين را نيز ملتفت باشد که زرق و برق هوا کردن هرگز وسيله ايجاد قوت نيست، بايد اين را هم بداند که هرگز اتاقهاي گچبري و خانههاي ايراني، پسکوچهها و گنبد و گلدستهها و صد هزار جور دکورهاي اينجوري کافي براي ايراني کردن يک فيلم اصلا نيست... پرهيز از پشت هم قطار کردن اين جور جزئيات تضمينکننده پاکي کار و تا حدي تامينکننده صفاي انديشه است. اين جور پشت سر هم قطار کردن مانند جمعآوري قافيه پيش از سرودن «قصيده غرا» يا جمع کردن تشبيهات پيش از صدور «شعر نو» از جانب دهل ميرزاست. اينها جنجالهاي توخالي است. قيصر ازين بابت فيلمي است تا اندازهاي بلاتکليف. تا اندازهاي بلاتکليف در حد شکل اما بيشتر بلاتکليف در حد بعد روحي و انديشههايي که در هر کار بعد اساسي و معيار توجه است. در حجم حسي اين فيلم آدمها يک سطح سادهاند، کمتر توجهي به زندگي حس و روح فردي آنها شده است. هر چند در ظاهر «ناموس» و «انتقام» آنها را به حرکت آورده است در واقع آنها نه عامل نه زير نفوذ بازيگرانند، ميچرخند، تنها براي سرگرمي، سرگرمي تماشاگر. (مقصود آدمهاي قصه است نه بازيگران فيلم)...يک جور ميل به تزئين جنجالي يک جور زرق و برق ملي و ايراني کار را در خود فرو برده است. گويا که کافي است کلاه مخملي باشد تا جاهل به چشم بيايد. کافيست؟ البته کافي نيست. يک قصه، يک نمايش، يک فيلم وقتي ايراني است که آدمهاش برخوردار از حجم آدمي باشند. ايراني اگر آدم است ايرانيست... وقتي که قهرمان فيلم از راه انتقام ميآيد، فقدان بعد اجتماعي و روحي در اين قصه کارش را تبديل ميکند به يک نمايش آدمکشي. فقط تنها يک خط نازک فاصل ميان قهرمان موفق و آدم سطحي است. توفيق در فرار کردن يا «تسليم پنجه قانون نگشتن» نيست. توفيق در درست کوشيدن در راه حس و انديشه است حتي اگر که قهرمان اسير دست قانون است. قيصر در اين قصه از روي خط نازک فاصل گذر نکرده است. او آدم سطحي است، يک قهرمان روحي نيست. شايد هم که خواستهاند بگويند اين درست، ايراني است.» او در ادامه مينويسد: «انصاف نيست پايان دادن به اين مقال بيذکر بازيها. اي کاش ناصر ملکمطيعي در بيست سابقه در فيلمهاي ايراني، يک بار کارگرداني مانند کيميايي داشت، بهروز وثوقي جبرانکننده يک گوشه نقص قيصر در اين نوشته است، اما مقايسهاي بين او در اين «قيصر» با فيلمهاي جاري ديگر، چيزي که در اين فيلم به دست آورده است. جمشيد مشايخي بايد که خوب باشد، خوب هم هست و يک کف زدن ممتد حضار براي بهمن مفيد. «قيصر» يک فيلم گيرا و شايسته توجه کامل است. يک شاهکار کامل نيست هر چند يک اشاره قاطع به يک قريحه نيرومند، يک فال روشن خيري به ممکنات آينده است. لابد کيميايي ميداند که استعداد در بين آن کساني که ادعا دارند بسيار ناياب است. اکنون که حق دارد مطمئن به خود باشد، بايد که از توجه کامل به کار خود دريغ ندارد.»
فريدون هويدا در مقالهاي با عنوان «سازندهاي که مايه اميد است» در روزنامۀ آيندگان نوشت: «اين يکي از دو سه باري بود که يک فيلم ايراني و اين بار «تجارتي» يا به اصطلاح هاليوود سري «ب» را ميديدم بيآنکه از سر رفتن حوصله سر جايم بجنبم يا عصبيت آزاردهندهاي گريبانم را بگيرد. بيشک اين فيلم شاهکار نيست و من درست از همين بابت براي سازندهاش خوشحالم زيرا اگر به يک ضربه به اوج رسيده بود، سقوط احتمالي او در فيلمهاي آيندهاش به همان اندازه سخت ميشد. اين فيلم بيادعا نشانه تولد يک «متور آنسن» است و روي يک سطح مطلقا سينمايي توانسته است مقداري ارزش و حيثيت وارد فيلمهايي کند که براي عموم سينماروها ساخته ميشوند... چيزي که شايد اين اثر را کمي ضعيف کند يکدست نبودن نگاه متور آنسن در ثلث آخر فيلم است. اما او جوان است و وقت دارد سبک خودش را تثبيت و تاکيد کند.» (آيندگان، ۷ بهمن ۱۳۴۸)
نقد و نقدِ نقد مطبوعاتي ادامه دارد. بعد از انتشار مقالۀ گلستان، هوشنگ کاووسي در مجلۀ «نگين» در مقالۀ «قيصر از داجسيتي تا بازارچه نايب گربه!» مينويسد: «آن روز صبح که مقاله آقاي گلستان در يک روزنامه در آمد، بعد از ظهرش به تماشاي فيلم قيصر رفتم و آنچه که برايم بعد از تماشا ماند تاسف بود و ياس، تاسف براي وقت از دست رفته و ياس از گلستان با آن دانش سينمايي و توانائي فيلمسازياش. گلستان وقت مرا ضايع کرد. خدا نميدانم چکارش کند و حالا منم تلافي ميکنم و اين بحث را نياز توجه خاص او به فيلم «قيصر» ميسازم که در شان نزول آن مقاله گلستان باشد... خدا کند ديگر اين کارهاي گلستان ادامه نيابد يعني با تعمد از فيلمهاي بد، خوب و از فيلمهاي خوب، بد نگويد به اين نيت که همه با منش و روشي سواي عموم بشناسندش... گلستان با مقالهاي که جنبههاي خوشگويياش ميچربد خدمتي به مافياي سينمانويس ميکند که مدتي است درباره قيصر فضولاتشان در يک مدار بسته قرقره ميکند. وقتي فيلم قيصر را تماشا ميکنم وصلت آن را با فيلم فارسي عيان ميبينم و درمييابم که اين فيلم ثمر پيوند «بيگانه بيا» و «غول بيابوني» است که در قهوهخانه قنبر اتفاق افتاده و وقتي اين نکتهها در ذهنم شکل ميگيرد ميروم دوبارۀ مقاله گلستان را ميخوانم و همان ياسها و ترديدها باز از خاطرم ميگذرد.» (مجله نگين، دي ماه ۱۳۴۸، شماره ۵۶)
نقدِ نقد بعد از مقالۀ نجف دريابندري در روزنامه کيهان، پنجم بهمن ۱۳۴۸ شروع ميشود. او در مقالهاي با عنوان «قيصر پس از ۲۰ سال سياه مشق» بعد از روايت داستان فيلم مينويسد: «براي اولين بار يک فيلم فارسي خوب تصوير و خوب اجرا شده است. «قيصر» در حقيقت نخستين فيلم فارسي است. فيلمهاي قبل از قيصر را اکنون ميتوان در حکم سياه مشق صنعت سينماي ايران دانست و چيزي که جاي اميدواري است. «قيصر» يک پديده استثنايي به نظر نميرسد. قيصر فيلمي است که در سير طبيعي صنعت سينما به صرافت طبع ساخته شده است. به اين جهت شايد بتوان آن را به عنوان نشانه نوعي رشد در صنعت سينماي ايران در نظر گرفت و باز به همين جهت شايد بتوان انتظار داشت که توفيق آن تکرار شود.»
دو روز بعد، هوشنگ کاووسي در پاسخ به مقالۀ نجف دريابندري در مقالۀ مفصلي که در دو روز پي در پي در روزنامه کيهان، هفتم و هشتم بهمنماه منتشر شد، نوشت: «فيلم فارسي قيصر، اگر مثل فيلمهاي فارسي همرديفش به نمايش درميآمد ما بحثي نداشتيم، چونکه فيلم کالاست و کالا انواع بد و خوب و بيارزش و باارزش دارد. اما متاسفانه قيصر با يک تبليغات کاذب به عنوان پديدهاي شگرف معرفي شد و بيم آن رفت که ضابطههاي فرهنگ و شناخت فيلم که در ايران بهرحال کاري نو است منحرف شود و در گمراهي افتد. من کاري به نوشته عدهاي سينمانويس ندارم که چگونگي برداشتشان را از فيلم قيصر در مقالهام در آخرين شماره نگين وصف کردهام. اما متاسفانه روشنفکراني که به نظر من روشنفکري برايشان بيشتر «پيشه و حرفه» است تا «پرنسيپ»، با اسامي دهانپرکني که در محدوده فعاليت خود دارند سخناني به هم ميبافند که نتيجهاش بيشتر شناخته شدن مايههايي است که آنان به همراه دارند و همچنين است که قصد و هدفهاي بهرهگيريشان در شغل «روشنفکرمآبي». آقاي ابراهيم گلستان، طبق نظرشان معتقدند که از اين روشنفکران در پشت دوربين فيلمبرداري داريم که فيلم ميسازند. من معتقدم که عده بيشتري در سالنهاي تاريک سينما داريم که فيلم ميبينند و برداشتشان را مينويسند و ميگويند و ما گفتيم که مردم را گاه بر حسب اعتقادي که به درست يا غلط به آنان دارند، گمراه ميسازند. آقاي نجف دريابندري را شخصا درست نميشناسم. براي نخستين بار با بحث ايشان روي يک فيلم به نام «سگ ماهي هفتم» در يک مجلۀ ماهانه آشنا شدم که دانستم مرادشان «مهر هفتم» اينگار برگمن بوده و اين واقعه در ده، يازده سال پيش اتفاق افتاده است. بعد هم ميدانم ترجمه ايشان است از اصل کتاب The livelie start جناب آرتو نايت که مجموعهاي است مغلوط و گمراه کننده از تاريخ سينما و ترجمه آقاي دريابندري خطاهاي نايت را برجسته ميسازد و به علت اين گمراهکنندگيها دانشجوياني که در درسهاي تاريخ سينما در دانشگاه غيبت ميکنند و بعد آن را ميخوانند و ميآيند امتحان ميدهند، با گرفتاريهايي روبرو ميشوند. بعد هم بحث آقاي دريابندري است روي فيلم فارسي «قيصر» که در کيهان آمده است و عجولانه است و شهرتطلبانه و به همين سبب خواننده آگاه سردرگم ميشود و نميفهمد که با اين همه لفاظيها که نويسنده به کار ميبرد تا داستان فيلم را مجددا حکايت کند اصولا اين فيلم بد است يا خوب؟ عيبي که بحث آقاي دريابندري دارد عيبي است که اصولا در نقدنويسيهاي معمول روشنفکرمآبانه موجود است. آقاي دريابندري هم مثل بسياري از همقطاران ناقد خود در سينما معايبي براي فيلم قيصر ميگيرد که هر يک از اين معايب کافي است فيلمي را از ارزش بياندازد و بياعتبارش سازد معذالک آقاي ناقد اين فيلم را درخشان و شاهکار ميشمارد.» (قيصر، سفيد مشق و سياه فيلم، روزنامه کيهان، ۷ بهمن ۱۳۴۸)
کاووسي در ادامه مقاله خود مينويسد: «قيصرسازان بدون آنکه خود بدانند، يک آنارشيست بدون ايدئولوژي ساختهاند. تمام فلسفهبافيهاي «ژولبونو» آنارشيست قاتل فرانسوي دهه اول قرن را از زبان قيصر ميشنوم که در بالاي همه شعار «اگر نخوري ميخورنت» قرار دارد.» او حادثۀ روز سهشنبه ۳۰ دي ماه که در آخرين روزهاي نمايش قيصر اتفاق افتاده را توضيح ميدهد: «اصغر آقابائي قصاب محل در خيابان قوامي خواهرش «شوکت آقابائي» را که در يک قضاوت شتابزده تصور کرده منحرف شده است، با چاقو به قتل رسانيد. اصغر برخلاف تبهکاران راه فرار پيش نگرفت. چاقويش را هم کنار جسد نگذاشت بلکه آن را برداشت و به کلانتري ۱۴ رفت و در آنجا گفت من لکه ننگ را از دامان خانوادهام شستم و حالا خودم را تسليم قانون ميکنم. بعد هم که دستبند به دستش زدند در مقابل دوربين خبرنگاران خنديد. آقاي ناقد محترم اصغر مدتها بود که واخوردگيهايش او را بسوي قهرمان شدن گرايش ميدارد و با اين جنايت خود را در تله آن پنداشت، اين بود که قهرمانانه خود را تسليم کرد و قهرمانانه تبسم بر لب نگهداشت در صورتي که خوب ميدانست که طناب دار در انتظار اوست، اما اصغر ترس ندارد. براي او درد قهرمان نبودن سختتر و غيرقابل تحملتر از درد رها کردن زندگي است. او ديگر دردي ندارد و ميخواهد مثل قيصر قهرمان باشد. واپسزدگيهاي قيصر و تمام سعيهايش که در يک پرسوناژ «داستويفسکي» يا «زولا» وجود دارد در گوشههاي تاريک روح قيصر مخفي است. فقط يک محرک و موتور ميخواهد تا او را به کار اندازد و حوادث و تصادفات آن را برايش مهيا ميسازد که همانا خودکشي خواهر و کشته شدن برادر است که به تصميمات و به ژستهاي قيصر آزادي عمل ميدهد و در ميداني که ناموسپرستيهاي کاذب و غيرتهاي جعلي يک سکه رايج است به حرکت درميآيد.» (قيصر، ادامۀ مقالۀ سفيد مشق و سياه فيلم، روزنامه کيهان، ۸ بهمن ۱۳۴۸)
مجلۀ «نگين» در بهمن ۱۳۴۸ در مقالهاي با عنوان «حرفهاي ماقبل آخر» به قلم هوشنگ کاووسي از تفاوت «فيلم فارسي» و «فيلم ايراني» گفته و نمونه بارز يک فيلم ايراني را «گاو» به کارگرداني داريوش مهرجويي معرفي ميکند و «قيصر» را نمونه يک «زيرفيلم» بيمار: «قيصر با تعصبات عقبمانده و خودخواهانهاش تظاهراتي کاملا آنارکو-فاشيست دارد و هدفهاي او شخصي و خصوصي است که بر اساس حق امتياز و اولويت او و خانوادهاش نسبت به ساير مردم زير بازارچه قرار ميگيرد و براي اجراي نيات فاشيستي است که او دست به اعمال آنارشيستي ميزند وگرنه شخصا به خونخواهي و انتقام يک باريکه خونخواه و يک پهنه خون برادر را از عدهاي گرفتن اقداماتي در زمينه اصلاح يک جامعه نميتواند باشد. جامعهاي که معايب و نقايصش قيصر و فرمان را واميدارد که دور از مراجعه به نظم و مقامات قضائي خود اصالتا عدالتگر و منتقم خويش باشند.»
اين مقاله باعث عکسالعمل گلستان و دريابندري شد. گلستان در هشتم بهمن روزنامه کيهان در توضيحي نوشت: «در شماره هفتم بهمنماه کيهان در مقالهاي از آقاي هوشنگ کاووسي جملههايي از يک نوشته من آورده شده بود که دور از آگاهي و ميل من و بدتر به دور از متن نوشته و قصد کلي من بود. در آن نوشته اصلي که روي فيلم قيصر بود هم قوتها را شمرده بودم و هم ضعف و کاستيها را. يک نقد بود. تحسين در آن نوشته نه از روي کج بودن و عيبجوييها دور از مسائل شخصي بود. با اين وصف در مقاله آقاي کاووسي ديگر جايي براي نقل گفتههاي من نميماند. در هر حال تحسينها را نديده گرفتن و از اشارهها به ضعف بهره گرفتن کاري است نادرست و نامطبوع. خواهش دارم از نقل گفتههاي دور از متن من را معاف داريد.»
جف دريابندري هم در همان روز در توضيحي مينويسد «موضوع چيست، آقاي دکتر کاووسي؟ فيلمي ساختهاند به اسم «قيصر». آقاي گلستان بدش نيامده. نوشته است بدش نيامده. من خوشم آمده؛ شما خيلي بدتان آمده؛ بنويسيد بدتان آمده. چرا به اشخاص پرخاش ميکنيد، موضوع «سگ ماهي چيست؟» «کتاب تاريخ» به فيلم «قيصر» چه ربطي دارد؛ اينکه شما شخصا مرا ميشناسيد يا نميشناسيد چه اهميتي براي خوانندگان «کيهان» دارد؟ اصلا شما کي هستيد؟»
هوشنگ کاووسي در پاسخ به اين نقدها در روزنامه کيهان ۱۲ بهمن ۴۸ نوشت: «در تاييد نظر آقاي ابراهيم گلستان که در تاريخ ۸ بهمن آن روزنامه درج گرديد يادآوري ميکنم که قسمتهاي مورد بحث پاراگرافهاي مستقل و جدايي است که از يک مقالۀ ستايشآميز به قلم گلستان دربارۀ فيلم «قيصر» نقل گرديده و بديهي است که چون فقط با قسمتي از مقاله ايشان همنظر بودهام پس همان قسمتها را بيکم و کاست و وفادارانه در مقالهام آوردهام و اين روالي است که در همه جا انجام ميشود. بهرحال متاسفم از اينکه در آن قسمتها شخصا اقدام به نوشتن پاسخ نکردم و نظر آقاي گلستان را به عنوان شاهد آوردم.»
قيصر خوش آمدي
مجلۀ «ماه نو» در ۱۵ بهمن و ۵ اسفند ۱۳۴۸ مطالب منتشر شده دربارۀ فيلم قيصر را بازنشر ميکند و در مقدمۀ آن مينويسد: «ماجراي قيصر انگار به اين زوديها تمام نخواهد شد. با اينکه حدود دو ماه از نمايش قيصر سپري شده درباره اين فيلم بحث و گفتگو ميکنند. از ميان مخالفين سرسخت قيصر قبل از همه ميبايست دکتر هوشنگ کاووسي را نام برد که در مقالات متعدد خود در مجله نگين و روزنامه کيهان شديدا به اين فيلم حمله کرده و البته بلافاصله مورد انتقاد تند و تيز مدافعين قيصر قرار گرفت.»
مرتضي قمصري در گزارشي «با قيصر در شهر آفتاب گرم» در روزهاي پاياني اسفند سال ۱۳۴۸ نوشت: «غوغاي عجيبي بود. جمعيت زيادي براي ديدن «قيصر» اجتماع کرده بودند. شور و هيجان وصفنشدني سراپاي وجود مردم را گرفته بود و همين که اتومبيل بهروز {وثوقي} نزديک درب سينما توقف کرد همه يکصدا و از صميم قلب فرياد زدند «قيصر خوش آمدي». اشک شادي را در چشم يکايک مردم ميديدم و احساس ميکردم که با تمام وجود قيصر را دوست دارند وگرنه چطور ممکن است که در اين ساعت شب مردم خواب و خوراک را به خود حرام کرده و براي ديدار او ساعتها انتظار بکشند. به راستي اين استقبال باورنکردني بود و با اينکه افراد پليس فاصله بين اتومبيل و سينما را محاصره کرده بودند، معذالک جمعيت با فريادهاي «قيصر، قيصر خوش آمدي» خود را به بهروز ميرساندند و سر و روي او را ميبوسيدند و زمين از پوشش نقل مثل برف سفيد شده بود.» (مجلۀ ماه نو، شمارۀ ۶۱، مخصوص عيد نوروز ۱۳۴۹)
نوروز سال بعد بي«قيصر» بر روي پردۀ سينما و با خاطرۀ قهرماني او در ذهن عدهاي شروع ميشود و شايد خشمي نهان در دل عدهاي از چنين ايدئولوژي آنارشيستي؛ اما پردۀ سينما در انتظار آن تحولي ميماند که با آمدن «قيصر» وعده داده بودند؛ وعدههايي که از صفحات تاريخ بايد دربارۀ آيندهشان خواند و قضاوت کرد.