انیمیشن «مری و مکس»؛ تلخ ولی واقعی/ تنهایی و خداناباوری چالش دنیای مدرن
مهر
بروزرسانی
مهر/ «مري و مکس» يک انيميشن خميري يا «استاپ-موشن» است که به کارگرداني آدام اِليوت در آوريل ۲۰۰۹ اکران شد. اين انيميشن تمام قواعد سينماي انيميشن را زير پا مي گذارد و در عين حال از کليشهها دوري ميکند و بيشتر از آن که شبيه آثار کامپيوتري کمپانيهاي موفقي مثل «والت ديزني» يا «دريم ورکز» باشد، شبيه کارهاي نيک پارک انگليسي و کار معروف او «والاس و گروميت»است
ادام اليوت کارگردان در ۳۸ سالگي با اين انيمشن بسيار درخشيد. او در سال ۲۰۰۳ هم براي انيميشن کوتاه «هاروي کرومپت» برنده جايزه اسکار شده بود و اين بار با مشارکت چهرههاي هاليوودي فيلمي تاملبرانگيز ساخته که مي توان گفت از هر نظر با بيشتر انيميشنها تفاوت دارد. اين انيميشن فيلم افتتاحيه جشنواره «ساندنس» آن سال بود و در نهايت برنده جايزه جشنواره بينالمللي پويانمايي «اُتاوا» براي بهترين انيميشن شد.
«مري و مکس» نقدهاي مثبتي دريافت کرده و جايزه بزرگ انيميشن فرانسه را نيز از آن خود کرد و توانست «خرس نقرهاي» جشنواره فيلم «برلين« را از آن کند. اين انيميشن همچنين جايزه «آسيا پاسيفيک» را دريافت کرد.
اين انيميشن که با هزينه هشت ميليون و دويست و چهل هزار دلار ساخته شده، در استراليا در نهايت يک ميليون و ۴۴۴ هزار دلار فروش کرد اما فيلم در آمريکا اکران عمومي نشد و با وجود اين که در چندين جشنواره سينمايي به نمايش درآمد، تنها در يک سينماي لسآنجلس اکران شد. مخاطبان آمريکايي تنها امکان يافتند آن را به صورت آنلاين خريداري و تماشا کنند.
روزمرگي، تنهايي، گوشهگيري، نياز به همصحبتي، آرزوهاي کوچک و ترس از جمله مفاهيمي است که در اين فيلم بر آنها تاکيد شده است. بسياري انتظار داشتند که اين اثر به راحتي اسکار بهترين انيميشن ۲۰۰۹ را به دست آورد، اما در کمال شگفتي، حتي در ميان نامزدهاي دريافت جايزه اسکار هم جاي نگرفت
شخصيتهاي «مري و مکس»، مثل قهرمان بقيه انيميشنها در دنيايي پر از رنگ و خيال پردازي زندگي نمي کنند و تم اصلي داستان هم روايتي قهرمانانه و رسيدن به مقصود پس از تحمل رنج ها و گرفتاري ها نيست. از آنجا که موضوع اين داستان از زندگي واقعي آمده، بنابراين هيچ رفتار قهرماني و عجيب و غريبي نميتوان در آن ديد، جز اين که مثل خود زندگي غافلگيرانه و غيرمنتظرانه است.
شخصيت هاي اين قصه قهرمان نيستند و بزرگترين اتفاق زندگيشان تماشاي يک کارتون تلويزيوني يا خوردن شير غليظ شيرين و همبرگر شکلات است. بود و نبود آنها براي جامعه اطرافشان فرقي نميکند. آنها بر زندگي اطرافشان تاثيري نميگذارند، گفتهها و عملشان قرار نيست جهان را قدمي جلوتر ببرد.
اين فيلم، در ستايش آدمهاي کماهميت و اتفاقهاي معمولي است.
«مري و مکس»، فيلمي بسيار تاريک است. شايد گاهي لبخندي بر لب بنشاند، اما در بيشتر موارد دل مخاطب را مي شکند و او را آزرده خاطر ميکند. به همين دليل در عمل فيلمي نيست که بتوان براي کودکان و نوجوانان زير ۱۵ سال به نمايش گذاشت.
قصه از کجا شروع شد؟
فيلم با حرف هاي راوي آن شروع مي شود. راوي، مري را يک دختر ساده با عينکي بزرگ و خالي روي پيشاني توصيف مي کند. دختري که آرزو داشت با آقاي ارل گري ازدواج کند و از او صاحب ۹ فرزند شود اما تمام اينها در روياي مري بودند. او تنها بود و هيچ دوستي نداشت حتي با پدر و مادرش هم رابطه صميمانهاي نداشت.
مري ديزي دينکل دختري هشت ساله و ساکن شهري کوچک در استراليا، خانواده نامتناسبي دارد؛ پدري که شغلش بستن نخ به چاي کيسهاي است و اغلب در خانه نيست و مادري بدخلق و مشروبخوار که از فروشگاه ها دزدي مي کند و به دخترش ميگويد به دنيا آمدنش اشتباه بود. مري زيبا نيست و مخصوصا يک خال بزرگ قهوهاي روي پيشانياش، قيافه او را بيشتر به هم زده است. او دوستي ندارد.
روزي مري با مادرش در پستخانه، از يک کتاب آدرس، تصادفي نام يک نفر را انتخاب ميکند. او مکس است. مَکس ۴۴ ساله است و مبتلا به اختلال عصبي سندرم آسپرگر، و در نيويورک زندگي ميکند. مري برايش نامه ميفرستد. مکس با چند تا حلزون، يک طوطي، يک گربه يک چشم که از کنار خيابان دنبالش آمده زندگي ميکند.
او چهار بار نامه مري را خواند و بعد از اينکه ۱۸ ساعت به بيرون زل زد، تصميم گرفت جواب مري را بدهد. اين دو با هم دوست ميشوند و براي يکديگر نامه مينويسند. نامههاي مري از سوالهايي که ذهن هر کودکي را مشغول ميکند، تشکيل شده است.
اين دو مشترکاتي با هم دارند مثل چاقي، علاقه به شکلات و يک برنامه تلويزيوني با نام «کارتون نوبلتها» که شخصيت هايش طبق اصول اجتماعي خاص و روشني زندگي ميکردند.
از اين نامه نگاريها يک دوستي طولاني شکل ميگيرد اما دو فرد اين رابطه حتي يک بار هم يکديگر را از نزديک نمي بينند. اين ارتباط ۱۸ سال ادامه دارد و محدوده زماني فيلم، بين ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۴ است.
با وجود ازدواج مري، براي او هنوز چيزي کم است. مکس هم آرزوي داشتن يک دوست هميشگي را دارد. مري به دانشگاه ميرود تا با مطالعه علايم مکس، راه حلي براي درمان او پيدا کند و همه يافتههايش را در کتابي مينويسد که تز تحصيلياش است. کتابش با موفقيت روبه رو ميشود و او يک نسخه از آن را براي مکس ميفرستد. اما کتاب او دل مکس را ميشکند. او واکنشش به حذف مري از زندگياش را با کندن حرف M به عنوان حرف اول مري از روي دستگاه تايپش نشان ميدهد و ديگر براي او نامه نمينويسد. مري ناخواسته دوست قديمي خود را آزرده و نميتواند به او نشان دهد چقدر متاسف است. در نهايت مکس هنگام درگيري با گداي کنار خانه خود متوجه کار مري شده و او را مي بخشد.
شخصيتهاي انيميشن
مري: او با خانواده عجيبش دچار نوعي بيگانگي از دنيا شده و مشکلات جسمي اش هم مزيد برعلت شده و از او دختري عجيب و گوشه گير ساخته است. مري بر خلاف مکس که از خودش راضي است و از جهان ناراضي، سعي دارد خود را تغيير دهد تا دنيا از او راضي باشد. او در عمق وجودش سرشار از شور جواني، عشق، دوستي، احساس مهم بودن و ديده شدن است.
مکس: مادر و پدرش او را وقتي بچه بود در باغي رها کردند و مکس به تنهايي بزرگ شد. او تکه هاي بزرگ کاکائو را با اشتها و پر سرو صدا مي خورد. دنياي او از جزيياتي کوچک اما بينهايت عميق تشکيل شده و مغزش مي تواند عمليات رياضي پيچيده را خيلي راحت انجام دهد. از نظر او همه چيز کدگذاري شده است. او فردي پر خور است که دچار يک نوعي سرگرداني رواني است. در کلاس هاي ترک پرخوري شرکت مي کند که البته هيچ سودي برايش ندارد. قبلا يهودي بود، اما ديگر نيست و حالا به قول خودش به هيچ ديني فکر نمي کند. مکس پنهان نميکند که صداقتاش را مردم به بيادبي تعبير ميکنند. شخصيت او ثابت، پوچ گرا و لاابالي و البته وسواسي است. خانه کثيف او، بدغذا خوردنش، نوع رفتارش با ماهي هاي تنگ، همه و همه نشان از فردي دارد که دچار مشکل رواني است. او حتي به نوعي اسکيزوفرني مبتلاست و يک شخصيت خيالي هميشه همراه اوست. شغل هاي متفاوتي را تجربه کرده که آخرين آن ها جمع کردن زباله از روي زمين بوده و حالا به عنوان يک عادت آن را انجام مي دهد.
او به خاطر وسواس و ابتلا به بيماري عصبي «سندرم اسپرگر»، وقتي نميتواند چيزي را درک و تحليل کند، از آن وحشت ميکند و فراري ميشود. بعد از سوال مري درباره معني عشق، مکس هشت ماه در بيمارستان بستري ميشود، چون نمي تواند به آرزوي هميشگياش که پيدا کردن معادلهاي براي حل معماي عشق است برسد. شخصيت او يادآور اين است که براي شناخت و قضاوت درباره يک فرد، بايد آن چيزي را ديد که فرد از خلال آنچه مي بيند، براي خود تداعي مي کند.
با اين حال زندگي مري روشن تر از مکس است. تصاوير هم اين را نشان مي دهند. نماي روستايي و روشن تر دهکده اي که مري در آن زندگي مي کند، در مقابل شهر تيره و تار و دلگير نيويورک که مکس ساکن آن است، نشان دهنده دو روحيه متفاوت و دو دنياي متفاوت است.
نقشها و ديالوگها
فيليپ سيمور هافمن در نقش مَکس، توني کاللت در نقش مري ديزي، بري هومفريس در نقش راوي و اريک بانا در نقش ديمون در اين انيميشن صداپيشگي کردهاند.
سيمور هافمن که سال پيش درگذشت، با دوبلهاي زيبا در نقش مکس نشان داد فقط بازيگر ماهري نيست و با لحني متفاوت و لهجهاي خاص، از پس اين نقش نامتعارف بر آمده است.
گفتگوهاي اين فيلم سرشار از جملات قصار طنز و فلسفي که از سوي دو شخصيت اصلي بيان مي شود.
از جمله اين جملات مي توان به جملات ذيل اشاره کرد:
- انسانها از نظر من جالبن. اما فهميدنشون برام سخته.
- از نظر مردم من گستاخ و بي نزاکتم. من نميدونم چرا صداقت را با بينزاکتي اشتباه ميگيرند؟ شايد براي همين من هيچ دوستي ندارم.
- تو را به اين خاطر ميبخشم که کامل نيستي. تو هم ناکاملي، مثل من. تمام انسانها کامل نيستند.
- دکتر برنارد هازلهاف يه چيزِ ديگه هم ميگه: اينکه زندگي هر کس مثل يه راه بي انتهاست بعضي هاشون صاف و آسفالت شده هستن و بعضي ديگه مثل مال من، پر از شکاف و پوست موز و ته سيگارن. راه تو هم احتمالا مثل راه منه البته با شکاف هاي کمتر. اميدوارم يه روزي راه ما به هم برسه و بتونيم با هم يه شير غليظ شيرين بخوريم.
کيفيت تکنيکي انيميشن
در اين انيميشن خميري، رنگ ها هدفمند انتخاب شده اند و بخشهاي نيويورک مناسب با حال و هواي مکس، سياه و سفيد و خاکستري و سکانسهاي مربوط به مري، متناسب با علاقه او به رنگ قهوهاي بيشتر از همين رنگ تشکيل شده اند. اما هدايايي که مري با پست براي مکس ميفرستد، رنگيترين چيزهاي زندگي بيرنگ مکس و نيز خود فيلم هستند.
تکنيک فيلم آرام و خونسرد است و اين تکنيک، در خدمت قصه غمانگيزي قرار ميگيرد که باعث ميشود بيننده تا آخرين دقايق فيلم چشم از آن برندارد.
آدام اليوت قبل از «مري و مکس» که اولين فيلم بلند سينمايياش است، چهار فيلم کوتاه ساخته است. او درباره فيلم بلند سينمايياش ميگويد: فيلمهاي انيميشن معمولا فيلمهاي سرگرمکنندهاي هستند که با هدف شادکردن تماشاگران خود ساخته ميشوند اما فيلم من افسانهاي غمگين از مشکلات جهاني معاصر است و هيچ ربطي به قصههاي «شاه پريان» ندارد. کاراکترهاي اصلي فيلم در دنياي مدرن رها و گم شدهاند و به نوعي در ترس زندگي مي کنند. با آن که آدمها دارند زندگي ميکنند ولي خبري از زندگي کردن نيست. البته اين موضوع در دل قصه فيلم پنهان است و شما در ظاهر قضيه چيزي نميبيند. به همين دليل ديدن آن براي بچهها هم ميتواند جذاب باشد. آنها در طول قصه فيلم با مشکلاتي روبهرو ميشوند که بر اساس آن کنجکاو ميشوند تا نگاهدقيقتري به محيط و دنياي دور و بر خود بيندازند.
موسيقي اين فيلم ساخته ديل کورنليوس است. اين موسيقي تلفيقي از ويلون، درام، پيانو و آواهاي انساني است که حالتي روياگونه را مخاطب منتقل ميکند.
فلسفه انيميشن
مکس بيمار است اما آيا بيماري او ناشي از زندگي ماشيني همراه با گسترش تکنولوژي است که در عين حال تسهيلاتي ارايه مي کند که به نظر مي رسد خودشان به گسترش انواع بيماري هاي رواني منجر ميشوند. او در نهايت در ميان شيوع نظريات متنوع روانشناسانه به ردّ نظريات خدامحورانه رسيده است. آيا قدرت گرفتن ظاهري بشر، او را غرّه کرده؟ به نظر ميرسد مکس کاري به کار اين چيزها ندارد. او آنقدر در تنهايي غرق شده که در کائنات هم خود را تنها مي بيند و از همين جا است که به بي باوري رسيده و خودش را کافر مينامد. او خود دليلي بر اين است که مشکلات بشر با افزايش توانايي هاي علمي و پابه پاي آن کنار گذاشتن خدا در بخشي از جوامع صنعتي امروز، نه تنها کاهش نيافته که بشر تتهاتر از هميشه است.
پيام فيلم
با دقيق شدن در رفتار همديگر، دوستي مان را از دست مي دهيم. شايد بايد در برخي از موارد بدون باريک بيني از کنار هم عبور کرد. شايد رسيدن، آغاز جدايي باشد. مري وقتي سعي ميکند در شخصيت مکس واکاوي کند، او را از دست مي دهد و مکس وقتي از دوستي اش ميبرد، از زندگي هم فاصله مي گيرد. معناي زندگي در اين ميان چه بود؟ رنجي مدام براي درک و رسيدن به چه؟ مفهوم دوستي؟ رسيدن به تنهايي و يا دل کندن و رفتن...
اگر خال گوشتي مري را راحت ميشود برداشت، نقصهاي مادرزادي مکس را کاري نميشود کرد. او بايد نقصها و ناتوانيهاي خود را بپذيرد. روانکاوش مدام به او ميگويد بايد خودش را با نقصهايش تطبيق دهد. براي همين داستان بر تحميل الگوهاي ذهني خود به جهان و ديگران تاکيد دارد و نديدن تفاوتها. از تنوعها ميگويد و فاصلهها.
شايد بتوان بر استعارههاي فيلم دقت بيشتري کرد مثل انتخاب اسامي شخصيت ها. مري همان مريم مقدس است و يادآور معصوميت دوران کودکي و مکس به معناي نهايت و حداکثر، يادآور اين است که نهايت زندگي نيز چيزي جز همين آرزوهاي عجيب و دست و پنجه نرم کردن با سختي هاي آن نيست اما با دانستن اين که فيلم از ماجرايي واقعي الهام گرفته، به نظر ميرسد خود زندگي هم ترکيبي پيچيده از استعاره ها است که تنها وقتي آنها را کشف مي کنيم که بخواهيم به دنبالشان باشيم.
نظر منتقدان
اين انيمشن که در ژانر درام-کمدي جاي ميگيرد در سايت روتن توميتوز امتياز ۸.۱ از ۱۰ را به دست آورده است.
نمونههايي از نقدها و نظرها
دنيايي که مري و مکس در آن زندگي ميکنند نفسگير است و ساخت آن احتمالا نيازمند سالها توجه دقيق به جزييات بوده است.- سايمون ميرادو از کويکفيکس
«مري و مکس» جرات اين را دارد که در عين حال به يک اندازه بامزه و غمگين باشد، اين خاصيت آن را درست به اندازه شکلات مورد علاقه مکس تلخ و شيرين ميکند. جيمي ريچ از اورگونيان
انگار اين انيميشن را وودي آلن جوان نوشته باشد. در حقيقت نابغه پشت آن آدام اليوت است که اين داستان عجيب و بامزه و تلخ را نوشته و طراحي و کارگرداني کرده است. کيت موير از تايمز بريتانيا
«مري و مکس» بدون احساس شرمساري، غمزده است و با طعمي از شيريني و هوش تيز اجرا ميشود و به خاطر داشتن چنين تغيير سرعت غيرمنتظرهاي استحقاق شناختهشدن را هم دارد. نيل ميلر از فيلم اسکول ريجکتس
در نهايت، «مري و مکس» درباره مطابقت و عدم مطابقت است، درباره اينکه چطور تصاوير و فانتزيهاي ما درباره ديگران نميتوانند با شکلي که حقيقتا هستند جور دربيايند و درباره فاصلههاي موجود در هرگونه ارتباطي که بين دو نفر برقرار ميشود. مارک فيشر از سايت اند ساوند