نگاهی به فیلم های وسترن شگفت انگیز اما دست کم گرفته شده
کافه سينما
بروزرسانی
کافه سينما/ در اين مطلب نگاهي مياندازيم به چند وسترن دهه هفتاد که چنان که بايد و شايد قدر نديده اند.
۱) سرباز آبي پوش (رالف نلسن ۱۹۷۰)
وسترني تجديدنظرطلبانه درخصوص مظلوميت سرخپوستان و جور بيحد و حصر سفيدپوستان که در قالب کشتارهاي وحشيانه سواره نظام عرضه ميشود ولي عامل اصلي جذابيت فيلم نه دلجويي از سرخپوستان که طراحي استادانه صحنههاي پرخشونت کشتار همين سرخپوستان است.
۲) مک کيب و خانم ميلر (رابرت آلتمن ۱۹۷۱)
علاقه هاليوود براي روايت تاريخ شکل گيري آمريکا، در دهه هفتاد هيچگاه به اندازه اين فيلم آلتمن جامع و اثر گذار نبوده و اين درحالي است که فيلم در ظاهر هيچ اشارهاي به اين مساله ندارد. ولي در پس داستانش اين ديدگاه انتقادي رايج را مطرح ميکند که بنيان گذاران آمريکا هفت تير کشها و بدکارهها بودهاند. هر چند آنچه اين شاهکار آلتمن را از ديگر نمونههاي مشابه مجزا ميکند نمايش هنرمندانه اين نکته است که تمدن غرب نه به وسيله دستان توانمند اين مطرودين و تک افتادههاي اجتماع که بر پيکر مضمحلشان بنا شده است.
۳) داک (فرانک پري ۱۹۷۱)
يکي از بهترين و اصيلترين روايتها از درگيري دارو دسته کلانتر وايات ارپ با خانواده کلانتن در اوکي کورال با تاکيد بر شخصيت دکتر هاليدي با بازي درخشاني از استيسي کيج که واقع نمايي پر از گرد و غبار و خاک و خلاش از غرب قديم متاثر از وسترنهاي اسپاگتي نه تنها بر لنز دوربين نشسته که حتي راهش را به نوار سلولوييد نيز باز کرده و جلوهاي مستند پيدا کرده است.
۴) يک جدال (لامونت جانسن ۱۹۷۱)
وسترني مهجور درباره پايان يافتن دوره ياغيان و هفت تير کشها و تسلط آرام روحيه کاسبکارانه بر جامعه نوپاي آمريکا. کرک داگلاس و جاني کش نقش دو هفت تيرکش حرفهاي و حالا بيخاصيت را بازي ميکنند که به وسيله راف والونه ترغيب ميشوند تا در نمايشي عمومي بر سر پول با هم دوئل کنند. فيلم توان بسط دادن ايده سرآمدن روزگار مردان قديم را ندارد و البته درخصوصش مرثيه سرايي هم نميکند که همين بدل به نکته قوتش ميشود.
۵) شبيخون اولزانا (رابرت آلدريچ ۱۹۷۲)
بهترين نمونه از گرايش محبوب آن سالهاي ژانر موسوم به وسترن ويتنامي در باره نبرد فرسايشي و بيحاصل سواره نظام و سرخپوستها با سبک روايي و بصري درخشان و ديدگاهي بيطرفانه و البته يک برت لنکستر درجه يک که قلب فيلم است.
۶) پت گارت و بيلي دکيد (سام پکين پا ۱۹۷۳)
روايت استاد ژانر از يکي از معروفترين جدالهاي غرب وحشي که رنگ و بويي از دغدغه رايج آن سالهاي جامعه آمريکا يعني آزادمنشي دربرابر قانون مداري را نيز داراست. فيلم داستان تقابل مرداني ست که برخلاف زمانه تغيير نکردند و اينگونه همراهان سابق خود را که خواسته يا ناخواسته همرنگ زمانهشان شده بودند به نبرد طلبيدند.
۷) دارودسته اسپايکس (ريچارد فلايشر ۱۹۷۳)
داستان همراهي چند نوجوان با غريبهاي خلافکار و بزرگ شدن خلق الساعه و دردناکشان در ابتدا شبيه يکي از وسترنهاي متاخر جان وين به نظر ميرسد که در آن نوجواناني به مدد همراهي با يک پيرمرد کارکشته بدل به مرد ميشوند ولي اينجا خبري از اين خوشبينيهاي ليبرال نيست و فلايشر داستان اصابت مرگبار سنگ سخت واقعيت بر پيکر نحيف سه نوجوان روياپرداز را با نيم نگاهي به سرنوشت پسرهاي آمريکايي که درهمان سالها به ويتنام ميرفتند به شکلي کاملا تراژيک تصوير ميکند.
۸) بيلي دوکلاهه (تد کاچف ۱۹۷۵)
وسترني جمع و جور درباره همراهي يک کابوي پير بابازي گريگوري پک و يک جواني دو رگه با بازي دزي آرناز جونيور. فيلمي کسل کننده و فاقد همه ويژگيهاي منحصر به فرد فيلمهاي دهه هفتاد.
۹) جوزي ولز ياغي (کلينت ايستوود ۱۹۷۶)
بهترين وسترن ايستوود درباره جنگهاي انفصال با سبک بصري درخشان، طراحي منحصر به فرد صحنههاي درگيري و موسيقي مثل هميشه شنيدني جري فيلدينگ. با اين فيلم ايستوود از زير سايه پرسوناي بازيگرياش خارج شده و بدل به کارگردان بزرگي ميشود.
۱۰) بوفالو بيل و سرخپوستان (رابرت آلتمن ۱۹۷۶)
تلاش ديگري از آلتمن براي نمايش بخشي از تاريخ سرزمينش و البته اين بار بسيار آشکار و به دور از پيچيدگيهاي مک کيب و خانم ميلر و البته کاملا ناموفق. تلاش براي نمايش تاريخ غرب وحشي از طريق نمايشهاي بوفالو بيل و با اتخاذ سبکي تقريبا مشابه فيلم قبلياش نشويل که اينجا اصلا جواب نميدهد و حاصل کار بسيار کسالتبار از کار در ميآيد. يکي از بدترين کارهاي استاد.