مروری بر نظرات «شهید آوینی» درباره سینمای «آلفرد هیچکاک»
جيم
بروزرسانی
جيم/ با دقت در آثار شهيد آويني به خصوص «آينه جادو» متوجه ميشويم سينماي مورد علاقه ايشان، سينمايي است که جذاب باشد، حرفهاي خوب با بياني ساده داشته باشد و در دام ابتذال هم نيفتد. فيلمهايي که با زبان تصوير حرفهاي خوب و نه چندان پيچيده بزنند و مخاطب را جذب کنند. براي درک بهتر نظر ايشان ميتوان نگاهي به فهرست فيلمهاي مورد علاقهاش که در شماره چهارم فصلنامه «سوره» منتشر شده بيندازيم: سرگيجه (هيچکاک)، جويندگان (جان فورد)، صورت زخمي (هاکز)، 2001: اوديسه فضايي (کوبريک)، پنجره عقبي (هيچکاک)، همشهري کين (ولز)، مرد عوضي (هيچکاک)، دکتر ژيواگو (ديويد لين)، لارنس عربستان (ديويد لين)، جاده (فدريکو فليني)، سه برادر (فرانچسکو رزي) و... همانطور که از فهرست بالا مشخص است شهيد آويني توجه خاصي به هيچکاک و آثارش داشته و هر چند بنا به ادعاي فراستي شهيد آويني، هيچکاک را از لحاظ مضمون چند گام عقبتر از امثال تارکوفسکي ميداند اما معتقد است هيچکاک استاد فن سينماست. مقالهاي که ايشان در کتاب «هيچکاک، هميشه استاد» درباره استاد دلهره نوشته از جنبههاي مختلف هنر هيچکاک از نگاه شهيد آويني رونمايي ميکند، بخشي از آن را با هم مرور ميکنيم:
هيچکاک در قامت متفکري بزرگ
هيچکاک مجرد از سينما، هيچ نيست، اگرچه به مثابه يک کارگردان سينما، قصه پرداز، روانشناس و حتي متفکر بزرگ نيز هست، بنابراين نه با داستايوفسکي و نه با هيچ نويسنده و متفکر ديگري قابل مقايسه نيست... آنان که در فيلمهاي هيچکاک حرفي براي گفتن نمييابند، از سينما توقعي دارند که در آن نيست. عالم سينما عالم ديگري است و هرگز نبايد از آن نظرگاه که به ادبيات، شعر، موسيقي و حتي نقاشي مينگريم، به تماشاي فيلم بنشينيم. سينما که جايي براي حرف زدن نيست؛ اينجا بايد نشست و در يک تجربه روحي سهيم شد و در آخر کار هم نبايد پرسيد: «اين فيلم چه ميخواست بگويد؟»
فيلم خوب چيست؟
فيلم خوب آن نيست که تماشاگر خويش را به دام يک استدلال پيچيده عقلاني بکشاند. فيلم خوب آن است که تماشاگرش را به «سفر دل» دعوت کند. تماشاي فيلم، سلوک به نفس است نه به عقل و البته کيست که نداند در جهان امروز، سينما عليالعموم دعوت به تداني دارد نه تعالي... سينما، هنري است که بر خلاف ديگر هنرهاي روز، بدون تماشاگر وجود ندارد. هيچکاک بيش از هر کارگردان ديگري اين واقعيت را ميشناسد و با رضايت به آن گردن مينهد و تماشاگر يعني تماشاگر عام، نه نخبگاني که کتابهاي داستايوفسکي را ميخوانند... در فيلمهاي هيچکاک سادگي بسيار با دقت و حضوري که از فرط کمال به چشم نميآيد، جمع آمده است.
سلوک روحي با سينما
هيچ يک از تعابيري که در افواه نسبت به هيچکاک وجود دارد، درست نيست، در عين آن که هيچ يک از آنها نيز غلط نيست... «سرگرمي» چيزي است که خواه ناخواه با فيلم خوب به وجود ميآيد ولي غايت آن نيست. سرگرمي، نوعي «بيخودي و يا غفلت از خويشتن» است که لزوما مذموم نيست. سرگرمي، اولين شرط محقق سينماست و نقض غرض است اين که ما سينما را بخواهيم اما با اين شرط که تماشاگر در فضاي فيلم مستغرق نشود. اصلاً سينما براي اين استغراق، بيخودي و غفلت از خويش به وجود آمده است، اگرچه تجربه نشان داده است که اين استغراق ميتواند نوعي سلوک روحي و يا روحاني نيز باشد... ما در سينما به تماشاي روياهاي بشر امروز مينشينيم، تماشايي مستغرقانه همراه با تجربهاي دروني که ميتوان از آن نوعي تزکيه رواني را نيز انتظار داشت...
شناخت هيچکاک از تماشاگر
اگر بخواهيم در ميان کارگردانان سينما يک تن را بيابيم که مستحق عنوان «استاد مطلق» باشد، بدون ترديد بايد به سراغ هيچکاک برويم. اين سخن چه فايدهاي ميتواند داشته باشد اگر ما هنر را جز وسيلهاي در خدمت اغراض و تفکرات خويش ندانيم؟ هيچکاک سينما را وسيله نميداند و اين گفته او خطاب به اينگريد برگمن که «اينگريد، اين فقط يک فيلم است» نيز به معناي اين نيست که او سينما را جدي نميگيرد... جوهر سينما نيز مستقل و مجرد از پيام و تفکر وجود دارد و معتبر است و تا کسي اين حقيقت را به معاينه و تجربه درنيابد، نخواهد توانست که سينما را همچون «وسيله»اي در خدمت بيان معتقدات خويش درآورد. اين سخنان را نبايد با محصولات مصرفي رسانهها که خواه ناخواه گرفتار روزمرگي و مصرفزدگي هستند، محک زد... راستش اين است که سينما از لحاظ فن پيچيدهترين هنرهاست... سينما ماهيتاً با تماشاگر عام مخاطبه دارد و در ميان تماشاگران خويش گزينش نميکند. من هيچ کارگرداني را نميشناسم که بهتر از هيچکاک اين واقعيت را دريافته باشد.