نماد آخرین خبر

کارگردان «روزی که من نبودم»: عدم بودجه کافی مانع از ساخت قسمت دوم فیلم در لهستان شد

منبع
سينماپرس
بروزرسانی
کارگردان «روزی که من نبودم»: عدم بودجه کافی مانع از ساخت قسمت دوم فیلم در لهستان شد
سينماپرس/ دومين جلسه کانون فيلم سينماحقيقت در سال ۹۴، عصر روز يکشنبه سيزدهم ارديبهشت ماه در محل سالن مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي برگزار شد. در اين جلسه مستند «روزي که من نبودم» به کارگرداني محمدتقي يازرلو به نمايش درآمد و سپس جلسه نقد و بررسي فيلم با حضور فيلمساز، عزيزالله حاجي‌مشهدي منتقد و مازيار فکري‌ارشاد مجري و کارشناس برنامه برگزار شد. در اين نشست محمدتقي يازرلو در پاسخ به پرسش فکري‌ارشاد پيرامون چگونگي ساخت فيلم «وقتي که من نبودم» گفت: رضا نيکپور فرزند خانم هلن (زن لهستاني که آخرين بازمانده لهستاني‌هاي مهاجر پس از جنگ دوم جهاني است) روزي به موسسه روايت فتح آمد و خاطره‌اي از کودکي مادرش را برايم تعريف کرد که ماجرا برايم جذاب شد. او تعريف مي‌کرد وقتي مادرش با اتوبوس همراه با ديگر مهاجران لهستاني از بندر انزلي به مقصد تهران مي‌آمد، مردم به سمت اتوبوس‌ها بسته‌هايي را پرتاب مي‌کردند. ابتدا فکر کرده بود مردم ايران که آن زمان به واسطه جنگ جهاني در قحطي و گرسنگي به سر مي‎‌بردند، به سويشان سنگ پرتاب مي‌کنند، اما بعد متوجه شد که اين بسته‌ها حاوي غذاست. اين خاطره من را ترغيب کرد تا مستندي درباره اين بانوي سالخورده بسازم. چهار سال پيگيري کردم تا عاقبت موفق شدم فيلم را در مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي بسازم. وي ادامه داد: با ساخت اين فيلم مي‌خواستم اثبات کنم به‌رغم همه جنگ‌هايي که در طول تاريخ به وقوع پيوسته، زندگي هم جريان دارد و دنبال نمايش دادن اين حس زندگي بوده‌ام. در اين راه از کمک‌هاي نزديک دوستانم شاهد سلطاني و مصطفي دالايي بهره برده‌ام و بنا شد که نام من به عنوان کارگردان مطرح شود. عزيزالله حاجي‌مشهدي هم طي سخناني، فيلم‌هايي که مضمون انساندوستي و همدلي فارغ از همزباني را به تصوير مي‌کشند، پرجاذبه دانست. او در اين نشست، بحث موضوع و انتخاب مضمون در سينماي مستند را مطرح کرد و گفت: در سينماي مستند موضوع و دستمايه کم نداريم و تنها بايد چشم‌هايمان را بشوييم. در اين مستند، قهرمان محوري فيلم که نقش راوي را برعهده دارد را در مقام يک جستجوگر مي‌بينيم که در تلاش است تا واقعيت‌ها را به دست آورد. اين منتقد سينما در ادامه، به تفاوت‌هاي فيلمنامه در سينماي مستند و داستاني اشاره کرد و «وقتي که من نبودم» را مستندي مبتني بر طراحي روايت دانست. او تاکيد کرد: ما هلن استل‌ماخ را در جاي جاي فيلم ديده‌ايم و هرجا او حضور ندارد، صداي آزيتا لاچيني به عنوان راوي جايگزين مي‌شود. فکري‌ارشاد پرسشي درباره موفق بودن يا نبودن ساختار روايت در فيلم مطرح کرد که حاجي‌مشهدي در پاسخ گفت: نوعي چينش روايي در فيلم ديده مي‌شود که نمي‌توان آن را منع کرد و اين شيوه در اين فيلم جواب مثبت داده است. اين گونه روايت براي ميزانسن و ترکيب اين فيلم خوب است، اما من ترجيح مي‌دادم تمامي بار روايت بر دوش خود هلن استل‌ماخ باشد. چهره هلن مادرانه است و رنجي را به تصوير مي‌کشد که يک تراژدي کامل را شکل مي‌دهد. حاجي‌مشهدي در ادامه افزود: فيلم «مرثيه گمشده» سينايي را دوست دارم، اما تفاوت‌هايي اساسي ميان آن فيلم و «وقتي من نبودم» وجود دارد و آن اينکه «وقتي من نبودم» مستندي چهره‌نگار است؛ حتي تصور وقايعي که هلن در کودکي تجربه کرده، عملا جانکاه است؛ در عين حال فيلم تنها به چهره‌نگاري هلن بسنده نمي‌کند و مي‌کوشد وضعيت مهاجران لهستاني را ترسيم کند. فکري‌ارشاد نيز گفت: اين فيلم در عين اينکه وجهي تاريخي دارد، به نوعي يک مستند پرتره از شخصيتي است که کودکي پرفراز و نشيبي را از سر گذرانده و اينک داستان زندگي او با زبان سينماي مستند براي مخاطب بازگو مي‌شود. يازرلو نيز درباره طراحي ساختار روايت فيلم گفت: اين فيلم نيمه دومي هم داشت که در لهستان اتفاق مي‌افتاد، اما با تغيير مديريت در مرکز گسترش و عليرغم پيشنهاد طباطبايي‌نژاد مدير مرکز مبني بر تخصيص بودجه‌اي براي ساخت ادامه فيلم در لهستان، به دليل کافي نبودن بودجه نتوانستيم بخش لهستان را بسازيم. اگر به لهستان مي‌رفتيم و مثلا ويکتور برادر هلن را مي‌ديديم، «روزي که من نبودم» مي‌توانست فيلم کامل‌تري باشد، اما نيمه دومش ساخته نشد. پژوهش‌هاي بخش لهستان هم انجام شده بود. ما قصد داشتيم حتي به سيبري برويم و بخشي از روايت را آنجا ادامه دهيم. حاجي‌مشهدي در اين زمينه گفت: من منافاتي نمي‌بينم که بخش دومي هم در لهستان ساخته مي‌شد، هرچند اگر يازرلو به اين نکته اشاره نمي‌کرد، ما کمبودي را در فيلم حس نمي‌کنيم. به اعتقاد من مي‌شد که هلن را به لهستان ببريم و بازگشت او به خانه را هم به تصوير بکشيم. يازرلو در پاسخ گفت: البته يکي از دلايلي که ما نتوانستيم در لهستان فيلمبرداري کنيم، سختگيري‌هاي عجيب خود لهستاني‌ها هم بود. ما نزديک به يک سال و نيم با سفارت‌هاي دو کشور در تهران و ورشو و وزارت خارجه مکاتبه کرديم و ويزايمان صادر نمي‌شد، چون طرف لهستاني مي‌گفت که بايد يک موسسه لهستاني حمايت از ساخت فيلم را برعهده بگيرد و هيچ موسسه سينمايي در لهستان اين حمايت را انجام نداد! فکري‌ارشاد درباره شيوه روايتي به کار گرفته شده در فيلم از کارگردان سئوال کرد که يازرلو در پاسخ گفت: مشکل بزرگ ما وضعيت جسماني و کهولت خانم هلن بود. او در يادآوري گذشته‌هايش مشکل داشت و قرار بود حرکت خانم هلن با ما باشد و او با ما به هتل‌هاي لاله‌زار و نقاط ديگر بيايد، اما اين امر امکان‌پذير نبود. جايي از هلن خواستيم تا قطعه‌اي به زبان لهستاني بخواند. سه ساعت و نيم دوربين را روشن نگه داشتيم و او نمي‌توانست هيچ ترانه‌اي را به ياد بياورد. وي ادامه داد: اين وضعيت ما را به اين سمت برد که يک راوي انتخاب کنيم. قرار بود نوه هلن اين روايت را برعهده بگيرد، اما او هم گرفتاري درس و... داشت. در نهايت وقتي متوجه شديم شاهد سلطاني هم رگ و ريشه‌اي از مهاجران روس دارد، تصميم گرفتيم او را به عنوان راوي انتخاب کنيم. حاجي‌مشهدي به همگوني و مشابهتي ميان حس و حال تحقيقي و ساختار فيلم اشاره کرد و ساختار «وقتي که من نبودم» را مبتني بر روش‌هاي تاريخي در تحقيق دانست و روح خلاقانه بازآفريني حقيقت را ويژگي فيلم عنوان کرد. او گفت: اگر نوه هلن را به عنوان نسل سوم خانواده لهستاني داشتيم، به اندازه الان که شاهد سلطاني روايت را بر عهده گرفته، باور‌پذير نمي‌شد. فکري‌ارشاد در مخالفت با اين عقيده منتقد جلسه گفت: برخي جاها با پررنگ شدن حضور سلطاني به ويژه آنجا که مادر سلطاني ماجراي مهاجرت خود را حکايت مي‌کند، فيلم از مسير اصلي خود خارج مي‌شود و اين حضور از چارچوب فيلم بيرون مي‌زند. يازرلو در پاسخ مشابهت‌هايي ميان سرنوشت مادر شاهد سلطاني و هلن را بيان کرد و گفت: هلن‌ها همه جاي دنيا هستند و همگي از مصائب جنگ آسيب ديده‌اند و امروز دارند زندگي مي‌کنند. هلن محور قصه بود و ما با استفاده از شواهدي ديگر اين قصه محوري را تقويت کرديم. حاجي‌مشهدي در ادامه به اردوگاه لهستاني‌ها در اهواز، قزوين و اصفهان اشاره کرد و گفت: فيلم به اين نکات اشاره نکرده و با وجود در دسترس بودن اين مکان‌ها، فيلم از اين بابت کمبودهايي دارد. وي ادامه داد: درست است که اتفاق اصلي روي ميز تدوين مي‌افتد اما اگر خلاقيت کارگردان نباشد، تدوين خوب فيلم به تنهايي کاري از پيش نمي‌برد. يازرلو در پاسخ به پرسش فکري ارشاد درباره تدوين فيلم گفت: تدوين فيلم حاصل همفکري گروهي در اتاق تدوين بود. ابتدا همه راش‌‎هاي موجود را ديديم و بعد کاستي‌ها را مورد توجه قرار داديم. بخش عمده «وقتي من نبودم» پيدا کردن تصاوير آرشيوي متناسب با متن فيلم بود. نخستين نگراني آقاي حيدري تدوين‌گر فيلم، رساندن فيلم به زمان هشتاد دقيقه‌اي که تعهد ما به مرکز گسترش محسوب مي‌شد، ريتم و سنديت تاريخي بود. در تدوين بعدي بخش‌هاي ديگري را حذف کرديم و در نهايت فيلم با سليقه حيدري به ۶۸ دقيقه رسيد. حاجي‌مشهدي در بخش پاياني سخنانش به کاستي‌هاي فيلم اشاره کرد و گفت: شايد به دليل کهولت هلن استل‌ماخ، شخصيت اصلي او را از دست مي‌دهيم. کاش جاهايي صداي هلن را روي تصاوير مربوط به مکان‌هايي که در آنجاها بوده (خياط خانه و رستوراني که در تهران داشت) مي‌داشتيم. روايت دوپاره را مي‌شد با يکپارچگي راوي جبران کرد. ديگر اينکه ما زندگي شخصي هلن را نمي‌بينيم و به اين ترتيب نمي‌توانيم به او نزديک شويم. کاش مي‌توانستيم به اين شخصيت نزديک‌تر شويم. وي تاکيد کرد: فيلم مي‌توانست با استفاده از جلوه‌هاي بصري و گرافيکي يا انيمشيني (مثل نمايش مسافت‌هاي طي شده روي نقشه) تاثيرگذارتر باشد؛ اما «وقتي که من نبودم» از اين ويژگي‌ها بهره نبرده و اي کاش تصاويري از نقاط ديگر ايران که لهستاني‌ها حضور داشتند، مي‌ديديم. عموم علاقمندان جهت حضور در برنامه‌هاي نمايشي و شرکت در جلسات نقد و بررسي کانون فيلم سينماحقيقت مي‌توانند از ساعت ۱۷ عصر هر هفته، به سالن سينماحقيقت واقع در خيابان سهروردي شمالي، ميدان شهيد قندي، شماره ۱۵، مرکز گسترش سينماي مستند و تجربي مراجعه نمايند. شرکت در اين برنامه براي عموم علاقندان آزاد و رايگان است.