نقدی بر سریال میکائیل/ تقابل خیر و شر این بار با میکائیل و آقاخان
فردا
بروزرسانی
فردا/ ميکائيل تازه ترين همکاري سيروس مقدم و سعيد نعمتالله بود که به تازگي از شبکه يک سيما روي آنتن رفت. مجموعهاي که داستانش در شهري کوچک در جزيره قشم رخ ميدهد. شهري که خلافکاران و زورگيران به راحتي در آن جولان ميدهند و پليس هم نميتواند اين شرايط آشفته را سامان بدهد؛ چرا که بزرگترين آسيبپذيران اين ماجرا يعني مردم همه در سايه ترس «آقاخان» قرار گرفتهاند. ميکائيل سريالي است که هم در طول پخش هم پس از اتمامش با حاشيههاي زيادي همراه بوده است. چه آنکه در شبکه هاي اجتماعي بحث هاي زيادي درخصوص مشابهت کاراکترهاي منفي و مثبت اين سريال با برخي چهره هاي مشهور سياسي کشور در گرفته بود.
باز هم تقابل خير و شر
داستان ميکائيل مثل ديگر کارهاي سعيد نعمت الله بازهم تقابل خير و شر است. ابرمرد اين مجموعه، پليسي است که به قول خودش پليس بد است؛ چون وقتي نمي تواند همه جا قانوني رفتار کند، به شيوه خودش خاطيان را ادب مي کند و اتفاقا اين ناشکيبايي به مذاق مخاطبان خوش ميآيد. ميکائيل پليسي است که در برابر بيعدالتيها تاب نميآورد و به هر طريقي که شده است، ميخواهد اين عدالت را اجرا کند؛ هر چند اين کارش خيلي با قانون جوردر نيايد. نقطه مقابل ميکائيل هم نماد شر و بي عدالتي يعني «آقاخان» است. سعيد نعمت الله در فيلمنامهاش به سراغ آقازادهها که نه به سراغ خود خان و آقا رفته است. به دنبال پيرمردي که با وجود آنکه همه از هويت واقعي او باخبرند، باز هم «يک پيرمرد پولدار محترم» است.
نکته جالب درباره اين مجموعه اين است که مردم هم در اين بي عدالتي با آقاخان شريک هستند و تا وقتي که خود آنها براي تغيير اين اوضاع تلاشي نکنند، اين بيعدالتيها ادامه پيدا ميکند. بالاخره آقاخان هم دم به تله قانون ميدهد، وقتي مردم 60 کيلومتر به ميکائيل و دوستان پليسش ميپيوندند.
سريالي که قهرمان دارد
ميکائيل از آن دسته سريالهايي است که قهرمان دارد. مشکلي که در بيشتر فيلم ها و سريال هاي ايراني مشهود است، نداشتن قهرمان يا قهرمانهاي متضاد با ارزش هاي ايرانياسلامي ماست. ميکائيل، قهرمان اصلي اين سريال، پليسي مسئوليتپذير است که به خاطر همين مسئوليتپذيرياش حتي موفق به ازدواج هم نشده است. البته ميکائيل هم مثل ساير مجموعههاي پليسي کشور، تصويري غيرواقعي را از پليس ايران ارائه ميدهد؛ اما با اين حال قهرماني است که وظيفه پليسياش در چهارچوب يونيفورم و اداره پليس محدود نميشود. قهرماني که پليس بودنش بيشتر مسئوليت و تعهد اوست تا مشغوليتش.
بازنمايي مرد ايراني
يکي از قوت هاي فيلنامه بازنمايي درست از مرد ايراني است به طوري که حتي شخصيت منفي فيلم هم براي مخاطب جذاب است. تلويزيون در سالهاي اخير چهره اي ضعيف از مردان ايراني ارائه داده است. اين امر بخصوص در فيلمهاي طنز بيشتر به چشم ميخورد و به همين بي دليل است که شخصيتهاي فيلمنامه نعمت الله حتي شخصيت هاي منفي جذاب هستند. البته اين فقط ويژگي ميکائيل نيست؛ چرا که در بيشتر کارهاي نعمت الله اين امر مشاهده ميشود؛ تا جايي که در مجموعهاي مثل «مادرانه» هم شخصيت اردلان (مهدي سلطاني) با وجود اينکه کاراکتري منفي يا به صورت خوشبينانه خاکستري محسوب ميشود، باز هم براي مخاطبان خود جذاب است.
سريال پليسي به سبک غربي
ميکائيل با اينکه سعي کرده فيلمي بومي و ايراني باشد، باز هم شبيه فيلمهاي غربي از آب درآمده است. ارائه تصوير «رمبو گونه» از پليس ايراني، جلوههاي ويژه اغراقشده و موسيقي راک اين سريال به غربيشدن کمک کردهاند. البته جلوههاي ويژه اين مجموعه با توجه به کمبود بودجه آن نسبت به نمونه خارجياش از قوتهاي آن به حساب ميآيد. موسيقي فيلم هم جديد است و هم در خدمت فيلم است؛ اما نتوانسته فيلم را به هويت ايراني خود نزديک کند. سريال ميکائيل بيشتر از آنکه يک فيلم پليسي پرهيجاني باشد، مجموعهاي پر التهاب است. استفاده از رنگهاي تيره و فيلمبراردي ويژه و موسيقي تند آن، حس تشويش و التهاب را به مخاطب انتقال ميدهد.
فيلمنامهاي پرکشش؛ اما خاص
ميتوان به جرئت گفت که سعيد نعمتالله از صاحب سبکان فيلمنامهنويسي در ايران به شمار ميرود و امضاي او در همه فيلمنامههايش به خوبي مشهود است. ديالوگهاي تئاتري و اگزجره، اسامي غيرمتعارف و ديگر المانها باعث شده است که فيلمنامههاي وي داراي سبکي متمايز باشد. ميکائيل هم فيلمنامهاي جذاب دارد؛ اما شخصيتهايش قرابتي با مردم 60 کيلومتر ندارند و با توجه به اينکه دوربين «سيروس مقدم» به لوکيشني غير از پايتخت رفته است، انتظار ميرفت که اندکي با گويش و فرهنگ مردم جنوب کشور هم نزديکي داشته باشد و دليلي براي انتخاب اين شهر وجود داشته باشد. البته شايد چون در کارنامه اين کارگردان، سريالي چون پايتخت به چشم ميخورد، انتظار داشتيم که ميکائيل هم با فرهنگ مردم جنوب کشور شباهت داشته باشد. مشکل ديگر نعمت الله در اين مجموعه اين است که بعضي از رابطهها و شخصيتهاي سريال طبيعي از آب درنيامدهاند. براي مثال رابطه رسول و ياس به خوبي در مجموعه تبيين نشده است و مخاطب نه به درستي متوجه عشق ياس به همسرش ميشود نه پس از مرگ رسول، نشاني از عزاداري وي ميبيند. خواستگارهاي بلافاصله ياس پس از فوت همسر و اصرار رشيد براي ثبت اسم او در شناسنامهاش به فاصله اندکي پس از مرگ برادر هم غيرطبيعي شده است.در حسادت رشيد به ميکائيل و انتقامجويي آقاخان هم اغراقشده است. با همه اين مشکلات باز نعمتالله از پس نوشتن فيلمنامهاي پرکشش برآمده است و مخاطب را تا آخر داستان به دنبال خود ميکشاند.