نمناک/ بازيگران سريال طنز ساعت خوش که ساعاتي خوش را در بيست سال قبل براي مردم رقم ميزدند کجا و مشغول چه کاري هستند، شايد هم برخي از آنها در ميان ما ديگر نيستند.
مجموعه طنز ساعت خوش يکي از طنزهاي به ياد ماندني مهران مديري است که در دهه هفتاد بين مردم به محبوبيت زيادي رسيد و تبديل به نوستالژي بسيار از مردم ايران شد، در ادامه يادي از بازيگران اي مجموعه کرده ايم، با ما همراه باشيد.
از گروه معروف ساعت خوش حرف مي زنيم، اولين سلبريتي هاي تلويزيون ايران در سال هاي پس از انقلاب. بنيانگذاران موج جديد طنزهاي تلويزيوني که بعد از يک روند 20 ساله امروز به بيمارستان حاشيه رسيده است.
همه با هم آمدند اما امکانش نبود که همه با هم تا آخر خط بروند. حالا هرکدام شان يک گوشه مشغول اند. بعضي ها در اوج قله، بعضي ها در دامنه. عده اي هم مثل پوپک و داوود رفته اند و فقط فرصت يک آه در حسرت شايستگي هايشان براي ما باقي مانده است.
بازيگران ساعت خوش
درست يا غلط، آنها بخش مهمي از تاريخ طنزهاي نمايشي در ايران اند. 20 سال بعد از آن شروع توفاني، برخي از آنها هنوز در ساعت خودش به سر مي برند و عده اي ديگر به خاطرات خوش بدل شده اند. بررسي سرگذشت آنها و سرنوشتي که هرکدام شان در اين دو دهه پيدا کردند چالش جذابي است. جذاب، شايد به اندازه جاسوسي در سرنوشت پينک ها و بيتل ها...
ستاره اي که امروز در سطح اول سينماي ايران مي درخشد، يکي ديگر از بازيگران مجموعه ساعت خوش و پديده هاي معرفي شده در آن برنامه بود. حضور رضا عطاران در ساعت خوش آن قدر علاقه مندانه و پرانرژي بود که مي گويند حتي شب ها هم در لوکيشن اين مجموعه در اميرآباد تهران مي خوابيد و به خانه نمي رفت! او از فکل هاي مرتفع (!) در زمان ساعت خوش تا چهره جاافتاده امروزش مسيري طولاني را طي کرده است. مسيري که نويسندگي و کارگرداني سريال هاي طنز در تلويزيون و بازي و کارگرداني در سينما را هم شامل مي شود.
عطاران هم جزو آن دسته از ساعت خوشي ها است که بعد از آن دوران هرگز با مهران مديري کار نکرد. مديري و عطاران طي اين سال ها فقط يک بار آن هم در يک سريال جدي و صرفا به عنوان دو بازيگر مقابل هم قرار گرفتند. در سري دوم از سريال خانگي «قلب يخي» که عاقبت خوشي نداشت و به شکل عجيبي نيمه کاره ماند.
سعيد آقاخاني
سعيد آقاخاني
از اوج تا فرود، و از فرود تا اوج دوباره، مسير سخت اما شيريني بود که سعيد آقاخاني در عالم هنر طي کرد و امروز در نقطه اي ايستاده که خيلي ها آرزويش را دارند.
پررنگ ترين خاطره اي که از حضور او در ساعت خوش به جا مانده بازي هايش در آيتم هاي سريالي سعيد و خان دايي است که او سعيدش بود و نادر سليماني خان دايي اش. با پايان ساعت خوش و پراکنده شدن آن گروه، مسير سعيد آقاخاني در بازيگري ديگر با سريال هاي مهران مديري تلاقي نکرد و او راه خودش را در عالم هنر پيش گرفت. مدتي به دليل گرفتاري هاي شخصي کم کار شد تا اين که با کارگرداني سريال هاي طنز در تلويزيون دوباره به دوران پرکاري بازگشت.
در دوران جديد، دامنه کاري سعيد آقاخاني از تلويزيون به سينما هم کشيده شد. او فيلم لامپ 100 را کارگرداني کرد و با بازي در من ديه گو مارادونا نيستم و خداحافظي طولاني عيار بالاي بازيگري اش را در سينما نشان داد.
همين دو سه ماه قبل، وقتي روي سن رفت تا سميرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول را از جشنواره فيلم فجر بگيرد، مهران مديري از او با عنوان عزيز دل من ياد کرد و درباره اش گفت: پير شده... کچل شده... زشت شده... اما بعيد است در آن لحظات کسي به پيري و زشتي چهره اش دقت کرده باشد. چون همه هوش و حواس شان به سيمرغ درخشاني بود که سعيد در دست داشت، و به مسير سختي که براي رسيدن به اين لحظه طي کرده بود؛ از آن پايين پايين، تا آن بالاي بالا.
حميد لولايي
در جمع پديده هاي ساعت خوش که همگي چهره هاي جوان و نوظهوري بودند، حميد لولايي با سن و سالي بالاتر از ديگران تنها کسي بود که سال هاي جواني را پشت سر گذاشته و به ميانسالي رسيده بود. شايد حتي با ديدن او در آن جمع، تصور مي شود سازندگان برنامه يک عاقله مردِ باتجربه را در ميان گروهي جوان و سرخوش جا داده اند تا مراقب رفتارهاي خام جوان ها باشد! اگرچه، لولايي نشان داد در شيطنت و سرخوشي هيچ دست کمي از جوان ترها ندارد.
او بعد از دوران ممنوع الکاري ديگر هرگز با مهران مديري کار نکرد اما با حضور در آثار ديگران يکي از پرکارترين بازيگران طنز تلويزيوني طي اين دو دهه لقب گرفت.
نصرالله رادش
او محبوب ترين ستاره ساعت خوش بود. شايد به دليل نقش هاي موثري که در اولين قسمت هاي مجموعه به او رسيد، شايد به دلي جنون جاري در جست و خيزهاي کودکانه اش و شايد به خاطر اشعار بي معنا اما جذابي که مي خواند، او بيش از باقي همکارانش توي چشم بود. در آيتم هاي ساعت خوش، بازيگران همديگر را با نام واقعي صدا مي زدند اما در مورد نصرالله رادش استثنائا به جاي نام کوچک از فاميل او استفاده مي شد.
شايد هم يکي از دلايل اين که او بيش از بقيه در ذهن مخاطب جا خوش مي کرد همين بود که «رادش» نام خاص و گوش نوازي است و به هر حال پيش از او کسي در دنياي هنر نبوده که رادش صدايش کرده باشند! اين جنوبي متولد آذرماه، بعد از ساعت خوش و طي شدن دوران ممنوعيت، چندسالي از مهران مديري دور اتفاد تا اين که با «باغ مظفر» دوباره به عرصه طنزهاي نودشبي برگشت. در اين فاصله رادش در کارهاي ديگري ظاهر شد که از ميان آنها «روزگار جواني» از اقبال و محبوبيت فراواني نزد مخاطبان برخوردار بود.
او هم از جمله بازيگراني است که به نظر مي رسد هنوز بخش زيادي از توانايي ها و استعدادهايش در بازيگري دست نخورده باقي مانده و فرصت بروز پيدا نکرده اند. شايد آن شعر معروف ناظم حکمت که «زيباترين شعرها را هنوز برايت نگفته ام... و زيباترين روزهايمان را هنوز نديده ايم» وصف حال خوبي باشد براي نصرالله رادش، که اين همه کار خوب از او ديده ايم، اما خوب ترين کارش را هنوز نديده ايم.
نيما فلاح
اغلب مخاطبان تلويزيون اولين بار او را در جنگ 77 ديدند. به خصوص با ايفاي تيپي که هميشه از روي درخت با گزارشگر تلويزيون مصاحبه مي کرد و نگران افتادن بود: «بهرام، نيفتم!» اما شايد خيلي ها نمي دانند که سابقه او هم به دوران ساعت خوش و بازي در اولين مجموعه بازي طنز مهران مديري باز مي گردد. نيما فلاح در ساعت خوش نقش هاي کوتاهي داشت و مهم ترين حضورش بازي در آيتم هاي مربوط به کارآگاه درک بود. يعني زماني که به جاي داوود اسدي قرار گرفت تا ايفاگر نقش «هِنري» دستيار کارآگاه باشد.
رامين ناصرنصير
رامين ناصرنصير
در زمان ساعت خوش يکي از بازيگران درجه دوم اين مجموعه بود. اما بعد از پايان دوران محروميت، نزديک ترين فرد به مهران مديري شد و در جنگ 77 و پلاک 14 و ببخشيد شما علاوه بر نقش هاي مهمي که بازي مي کرد دستيار اول کارگردان هم بود.
اجراهاي جالبش به عنوان استاد ادبيات که با هجو فرهنگستان زبان فارسي واژه هاي جايگزين را معرفي مي کرد، از يادگارهاي همان دوران محسوب مي شوند. بعد از آن دوران رامين ناصرنصير به مرور از مديري فاصله گرفت و از سال 78 تاکنون اين دو نفر هيچ همکاري مشترکي با يکديگر نداشته اند. البته دوري از مديري براي او به معناي دوري از مجموعه هاي طنز نبود. او در زن بابا ي سعيد آقاخاني به عنوان بازيگر حضور داشت و خانه اجاره اي را هم شخصا کارگرداني کرد.
داوود اسدي
افسوس، تنها واژه اي است که با شنيدن نام داوود اسدي به ذهن مي آيد. او يکي از بااستعدادترين و خلاق ترين اعضاي گروه ساعت خوش بود که علاوه بر بازي در اين مجموعه کار نگارش و طراحي بخش زيادي از آيتم ها را هم انجام مي داد. داوود با توانايي و استعدادي که در نوشتن و نقاشي داشت مي توانست بيش از اين ها به خلق آثار جذاب هنري بپردازد اما خيلي زود از ميان ما رفت و عالم هنر فرصت نکرد حتي نيمي از توانايي هاي بالقوه او را به فعل برساند.
آنهايي که با داوود از نزديک حشر و نشر داشته اند همگي بر اين نکته اذعان دارند که او ذاتا هنرمند بود اما براي مارکتينگ و عرضه هنرهايش نه برنامه مدوني داشت و نه انگيزه آنچناني. خب بعضي ها اساس مجنون تر از آن هستند که عقل معاش داشته باشند. داوود هم يکي از آنها بود. روحش شاد.
پوپک گلدره
يکي ديگر از ياران از دست رفته تيم ساعت خوش و يکي از حسرت هاي به جا مانده براي آن هايي که با هنرمندي هايش آشنا بودند پوپک گلدره از نسل اول بازيگران طنز تلويزيون و از اعضاي تيم ساعت خوش بود. بعدها کم کم بازيگري دراين ژانر را رها کرد و ايفاي نقش هاي جدي تري را به عهده گرفت.
با ايفاي نقش دريا در مجموعه تلويزيوني دنياي شيرين دريا به شهرت رسيد و در فيلم هاي مهمي چون آخر بازي (همايون اسعديان)، سيندرلا (بيرنگ و رسام) و موج مرده (ابراهيم حاتمي کيا) بازي کرد. او در بيست و هفتم فروردين ماه 1385 در سن 35 سالگي بر اثر سانحه تصادف از دنيا رفت. در حالي که هنوز حرف هاي فراواني براي گفتن روي صحنه داشت.
رضا شفيعي جم
از ساعت خوش تا امروز، همکاري رضا شفيعي جم با مهران مديري روي يک نمودار سينوسي حرکت کرده است. او در اولين کارهاي مديري بعد از دوران ممنوعيت حضور نداشت. اما از نقطه چين دوباره به تيم مديري بازگشت و اين همکاري را در 5 پروژه متوالي با مهران مديري ادامه داد. اتفاقا در اغلب اين کارها رضا شفيعي جم به ستاره اصلي کار بدل شد و با بامشاد (در نقطه چين)، کامبيز باغي (جايزه بزرگ)، قل مراد (باغ مظفر) و حتي دکتر کيوان (شب هاي برره) محبوب ترين چهره مجموعه بود. او يکي از تواناترين بازيگران طنز ايران در زمينه تيپ سازي است. به شرطي که با حضور در تله فيلم ها و مجموعه هاي بي کيفيت اعتبار خودش را به حراج نگذارد.