نماد آخرین خبر

قبح زدایی از «شیطان» با جادوی عشق!؟

منبع
سينماپرس
بروزرسانی
قبح زدایی از «شیطان» با جادوی عشق!؟
سينماپرس/ تاکنون انيميشن هاي بسياري در جهت معرفي جن آبي که هفتمين نشانه مهم فرماسون ها تلقي مي شود، تهيه و توليد شده است که همانند انيميشن «جادوي عجيب» قصد دارند اهميت مخاطب را درباره ماهيت اين هيولاهاي آبي رنگ تغيير دهند و آنها را قدرتمند و در عين حال دوست بشر معرفي کنند. به تازگي انيميشن «جادوي عجيب» بر اساس طرحي از سازنده معروف فيلم جنگ ستارگان، «جورج لوکاس» اکران شده است که با اقتباسي از نمايشنامه روياي شب نيمه تابستان شکسپير، قدرت عشق را جادويي عجيب معرفي مي کند. با نگاهي تحليلي به اين انيميشن متوجه مي شويم که نگاه سردمداران بزرگ هاليوود چه در شاخه هاي صنعت و چه هنر سينما چه سمت و سويي دارد و بزرگاني همچون اسپيلبرگ و جورج لوکاس از توليد چه آثاري با چه مفاهيمي حمايت مي کنند. روايت بهشت و جهنم داستان در مکاني با دو سرزمين متفاوت از هم اتفاق مي افتد؛ سرزمين پريان که محلي است زيبا و رويايي و جنگل تاريک، که سرزميني پر از موجودات زشت و موذي است. گل هاي پامچال که با استفاده از گلبرگ آنها معجون عشق ساخته مي شود، مزر و ديوار بين اين دو سرزمين است. حاکم جنگل سياه، حشره اي است بدجنس به نام باگ که از عشق و دوستي بيزار است، به همين دليل دستور مي دهد تمام گل هاي پامچال را قطع کنند. اما در سرزمين ديگر، مرييان شاهزاده خانم و پري کوچکي است که بعد از خيانت نامزد خود، رويه زندگي اش را تغيير داده و تبديل به دختري سرسخت مي شود که از دل بستن به کسي جز خانواده ش چشم مي پوشد. طي اتفاقي، دان، خواهر سر به هواي مرييان اسير باگ و دار و دسته اش مي شود و بهانه اي مي شود تا پاي اهالي سرزمين پريان به جنگل سياه کشيده شود و در انتها، مرييان به عشق حقيقي خود برسد. جن يا پري؟ طراحي پري هاي زيبا و مهربان، به شدت شبيه به کاراکترهاي انيميشن تينکربل است. اين موجودات خيالي که به جن هايي انسان نما مي مانند، پاک و معصوم نمايش داده شده اند، همچنين معجوني که توسط شاهزاده خانم آبناتي ساخته مي شود، مانند گرده اي که در تينکربل ديده مي شود جادويي و سحرآميز است. تاکنون انيميشن هاي بسياري در جهت معرفي جن آبي که هفتمين نشانه مهم فرماسون ها تلقي مي شود، تهيه و توليد شده است که همانند اين انيميشن قصد دارند اهميت مخاطب را درباره ماهيت اين هيولاهاي آبي رنگ تغيير دهند و آنها را قدرتمند و در عين حال دوست بشر معرفي کنند. همانطور که در انيميشن جادوي عجيب مي بينيم که شاهزاده خانم آبنباتي جني آبي رنگ است که به خاطر ساخت معجون عشق، با استفاده از گل پامچال اسير و زنداني باگ است، او از تمام جن ها و يا پريان ديگر قدرتمند تر است و تنها اوست که مي تواند با تکيه بر سحر و جادو، ماده اي را بسازد که با آن مي توان نيرويي به نام عشق را در دل موجودات قرار دهد و اين نکته نيز نشانه هايي از اعتقاد بر پوچ گرايي و حتي داروينيسم در داستان را بازگو مي کند، با اين تفسير که عشق نيز همانند خلقت بشر امري است که به دست خود موجودات مخلوق به وجود مي آيد و در آن قدرت و تقدير الهي جايي ندارد. اعتقادي که با نمايش روزافزون نيروي سحر و جادو، قدرت برتر خدايي را کم رنگ و کم رنگ تر نشان مي دهد. عشق به شيطان! اما داستان تا جايي پيش مي رود که مرييان در طي نبرد با باگ، پادشاه جنگل تاريک، عاشق و شيفته او مي شود و عشق حقيقي خود را در وجود او مي يابد. باگ همانند طراحي پريان، بال و گوش هاي تيزي دارند و اين نشان مي دهد که باگ هم از جنس پريان، يک نوع جن است، اما برعکس آنها چهره اي منزجر کننده و زشت دارد و نشاني از زيبايي در او ديده نمي شود. همانطور که باگ در آوازهايش خود را معرفي مي کند،علنا مظهر شيطاني است که در تضاد با عشق و مهرباني است، اما او هم در همان ديدار اول عاشق مرييان مي شود، اين در حالي است که دان، خواهر کوچک مرييان نيز به خاطر پاشيده شدن گرد جادويي، عاشق و دل شيفته باگ پليد است. در واقع مثلثي عشقي پديد مي آيد که باگ در راس آن قرار دارد و او را در انتهاي فيلم موجودي دوست داشتني و دل رحم معرفي مي کند؛ مفهمومي که با آموزه هاي اديان الهي در تضاد است و با اعتقادات شيطان پرستان هم سو، آنها نه تنها شيطان را موجودي ذاتا پليد و شر نمي دانند بلکه معتقدند، شيطان فرشته اي خادم براي آزمايش انسان هاست . باگ، در نهايت با تمام نماد هاي شيطاني اش که عصاي سه شاخ ماسوني يکي از آنهاست، عشق را درک کرده و پاک و منزه مي شود، ديدگاهي که قبح زدايي از شيطان را به همراه دارد، هدفي که فيلمسازان يهودي و آمريکايي ساليان بسياري است که به دنبال آن هستند. موزيکالي با ريتم متال
فيلم جادوي عجيب، که حتي نعمت عشق را جادو نام گذاري کرده است، فيلمي فانتزي- موزيکال است. صحنه هاي عاشقانه که در آن مرييان شروع به آواز خواندن در رثاي عشق خود مي کند، با حرکت خوب دوربين زيبا و شنديدني است، اما زماني که از عشق اول خود نااميد مي شود، درست هم زمان با تغيير روحيه اش از يک دختر شکننده به يک دختر شجاع، ريتم، نوع موسيقي و آواز نيز تغيير مي کند. در واقع موزيک لايت دلپذير ابتداي داستان به موسيقي هيجان آور و مخرب متال تبديل مي شود. موسيقي که حتي موسيقي دانان و روانشناسان غربي نيز بر تأثيرات مخرب اين موسيقي بر روح و روان انسان اتفاق نظر دارند.