نماد آخرین خبر

رستوران هایی که در فیلم ها دیده ایم

منبع
برترين ها
بروزرسانی
برترين ها/ ساخت فيلم با موضوع آشپزي هم در فيلم هاي وطني مثل «ماهي ها عاشق مي شوند» ساخته علي رفيعي يا «کافه ترانزيت» ساخته کامبوزيا پرتوي امتحانش ار پس داده، هم در نمونه هاي خارجي مثل «رتتويي»، «شف» و مانند آن. شايد براي همين است که مي گويند: «وصف العيش، نصف العيش» اما گاه به فراخور فيلمنامه، غذا يا رستوران ابزاري براي بيان تصويري داستان مي شود. معمولا اتفاق هاي مهمي در رستوران مي افتند که يا گرهي به داستان مي اندازند يا گرهي باز مي کنند و اين اتفاق هر چقدر واقعي تر باشد، ماندگارتر مي شود. ضبط فلم در لوکيشن واقعي هم خوب است و هم دردسر دارد. البته براي عوامل فيلم خوب است چون يک فضاي واقعي در کار است و لازم نيست طراحي صحنه از اختراع چرخ شروع شود. دردسر دارد چون ضبط صدا و کنترل صحنه در لوکيشن واقعي سخت تر است. فيلم هايي که در رکوردها ضبط شده اند که هيچ، حتما تا حالا دکور مذکور چند دست تغيير کاربري داده اما چندتا از رستوران هاي واقعي را که لوکيشن فيلم بوده اند براي تان پيدا کرده ايم. هم فيلم ها را ببينيد، هم به رستوران ها سر بزنيد تا ببينيد رستوران ها چقدر هوشمندانه براي فيلم ها انتخاب شده اند. عشق يعني «گل رضاييه» * پل چوبي/ کارگردان: مهدي کرم پور/ تهيه کننده: علي سرتيپي، مهدي داوري/ نويسنده: مهدي کرم پور، خسرو نقيبي/ سال توليد: 1390 «- مهمون نمي خواي دايي؟- به به، اميرخان گل، چه به موقع اومدي، الان ميزت خالي مي شه مي شيني، کتلت ديگه؟ - آره ... با او خيارشور گنده ها دبه اياها! - خب چه خبر! کار و بار چطوره؟ - بد نيستيم، ما که سرمون خيلي شلوغ پلوغه، شما اينجا تک افتادي. - من شماها رو دارم. - بچه ها ميرن دايي تنها مي مونه. - مي رين ولي برمي گردين، تک مي رين زوج برمي گردين، زوج مي رين تک برمي گردين ولي بالاخره برمي گردين. دايي ام که اينجاس، پاتوقشم اينجاس». دايي ناصر امين و محرم اسرار امير و بچه هاي محل است. با اينکه هر کدام از بچه ها بزرگ شده اند و سال هاست رنگ محله قديمي شان را نديده اند اما سر بزنگاه باز هم سراغ دايي ناصر را مي گيرند چون همه چيز تغيير کرده الا دايي ناصر. - تعطيل کردي؟ - مگه مي شه شام دايي ناصر تعطيل بشه؟ - حالا چي شده؟
- بعد شلوغي يه نفر راپورت داده که چندتا از بچه ها پناه آوردن اينجا اونام با حکم پلمپ اومدن بستن ديگه. - تو که هيچ وقت کاري به اين داستانا نداشتي! - بچه هامن، در اينجا هميشه به روي همه باز بوده... گفتن ديگه شام ندم. اينجام که ديگه تجاري شده، غروبا انگار گرد مرگ مي پاشن روش. منم فکر کردم ديگه چونه نزنم. هفت به بعد ديگه مي بندم. قول دادن از اول هفته ديگه باز بشه اما انگار توي اين کوچه آشتي کنون يه چيزي باقي مونده که تو رو هي برمي گردونه به محله قديميت. پل چوبي هميشه همين بوده...» دايي ناصر صاحب کافه رستوران روزگار فيلم چوبي است اما اين رستوران با همين سر و شکل و با آدم هايي مثل دايي ناصر در گوشه اي از تهران کار مي کند. رستوران گل رضاييه در خيابان 30 تير، روبروي حوزه آبگينه همين کافه رستوران است که بيشتر از 70 سال است که سرپاست. اتفاقا اينجا هم مثل کافه توي فيلم به کتلت هايش معروف است، به فضاي نوستالژيک و به همه چيزهايي که در گذر زمان تغيير نکرده. اينجا نه فقط پاتوق امير، باراني (هديه تهراني) و جوان هاي پر شوشور دهه هاي 70 و 80 فيلم که پاتوق همه نوستالژي بازها در دنياي واقعي است تا آنجا که مي گويند: «عشق يعني گل رضاييه» به تقليد از بهرام رادان که در «پل چوبي» مي گفت «عشق يعني حالت خوب باشه». «آپاچي» صورتي * صورتي/ نويسنده و کارگردان: فريدون جيراني/ تهيه کننده: سيد غلامرضا موسوي/ سال توليد: 1381 * کما/ کارگردان: آرش معيريان/ تهيه کننده: محمد حسين فرح بخش، عبدالله عليخاني/ نويسنده: پيمان معادي/ سال توليد: 1382 شعبه مرکزي رستوران آپاچي لوکيشن خيلي از فيلم ها بوده که «صورتي» و «کما» تنها دو نمونه از آنها هستند. در فيلم «صورتي» همه قرارهاي شهرام و سحر (رامبد جوان و ميترا حجار) به عنوان پدر و مادر اميرحسين، در رستوران آپاچي (آواچي) گذاشته مي شود، مگر آخر فيلم که قرار است ليلا (فقيه سلطاني) يک قرار جدي و رسمي بگذارد که لوکيشن تغيير مي کند. اين انتخاب خيلي هم دور از ذهن نيست، براي خانواده اي که يک بچه شش ساله دارند، چه توي فيلم و چه خارج از آن، آپاچي مي تواند جاي هيجان انگيزي باشد به خصوص با آن تصاوير کودکانه از آپاچي هاي خوشحال که از در و ديوار آويزان اند و انگار تشويق تان مي کنند که پيتزايي، ساندويچي، سوخاري چيزي انتخاب کنيد و خوش بگذرانيد. قيمت ها هم با درآمد خانواده هنرمند و اهل موسيقي و تئاتر توي فيلم مي خواند اما نه براي بيشتر از هفته اي يک بار! در فيلم کما هم وقتي قرار است حسن (امين حيايي) با همکاري امير (محمدرضا گلزار) که تنها پسر خانواده پولدار مراديان است، يک جورهايي خودش را به مريم (مهناز افشار) نشان دهد و دلبري کند، باز هم آپاچي آپادانا به عنوان لوکيشن انتخاب مي شود. مثل داستان فيلم وارد تناسب اين انتخاب هم نمي شويم اما سکانس مربوط به اين لوکيشن مي تواند لب هايتان را خندان کند. «بيست» رستوران * بيست/ کارگردان: عبدالرضا کاهاني/ تهيه کننده پوران درخشنده/ نويسنده: عبدالرضا کاهاني، حسين مهکام/ سال توليد: 1387 اهالي خيابان منصور غربي، حوالي ميدان خراسان همگي لوکيشن فيلم «بيست» را مي شناسند. فيلمبرداري در کوچه پس کوچه هاي منصور نه اتفاقي بود که هميشه بيفتد و نه اتفاقي که به اين زودي ها از حافظ هاي مردم محله پاک شود. داستان فيلم در تالاري به اسم «سليماني» مي گذرد. نقش مدير تالار را پرويز پرستويي بازي مي کند، شخصيتي سرد، کمي مستبد و وسواسي که اين آخري را از نشانه هايش مي فهميم. دقتي که در مرتب کردن وسايل روي ميز، دمپايي ها يا حتي موقع خواب دارد. پيشنهاد پزشک معالج آقاي مدير، داستان فيلم را شکل مي دهد چون کارگرها تنها 20 روز فرصت دارند تا جاي ديگري براي خود دست و پا کنند اما مشکل کارگرها فقط اين نيست. آنها بايد به فکر جاي جديدي براي خواب هم باشند. ميثم (مهران احمدي) آمده تهران تا بازيگر يا اگر نشد «ساير بازيگران» شود! او و بيژن (حبيب رضايي) هر دو جايي براي خوابيدن ندارند اما اين را از هم پنهان مي کنند. فرخ (عليرضا خمسه) آشپز رستوران تالار است. دست خودش را هم در همين جا از دست داده. او هم جايي براي زندگي ندارد. او و همسرش (فرشته صدر عرفايي) به اندازه يک نفر حقوق مي گيرند و محل کار و زندگي شان فرقي ندارد. فيروزه (مهتاب کرامتي) هم کارگر ديگر اين تالار است. زني که به تنهايي دختر کوچکش را بزرگ مي کند. آدم هاي فيلم عبدالرضا کاهاني آدم هاي خيلي معمولي اند. آدم هايي که کافي است سر بچرخانيم تا ببينيم شان. آدم هايي که اقاي کارگردان هر کدام از آنها را در مقاطع مختلف زندگي ديده و دنبال فضايي مي گشته که با توجه به روحيات و محتوايي که در نظر داشته آنجا کار کند.» او درباره انتخاب رستوران به عنوان لوکيشن گفته: «به دنبال جايي مي گشتم که بشود زندگي و مرگ را تعريف کرد و احساس کردم يک رستوران با تعدد اتفاقاتي که در آن مي افتد، بايد لوکيشن فعالي باشد و به اين دليل، اين شخصيت ها را داخل اين تالار آوردم.» «کافه 78» در سال 94 * سن پطرزبورگ/ کارگردان: بهروز افخمي/ تهيه کننده: حميد اعتباريان/ نويسنده: پيمان و مهراب قاسم خاني/ سال توليد: 1388 کريم (محسن تنابنده) که در تاکسي خوابش برده با تکان ماشين بيدار مي شود. يک نگاه به دور و بر مي اندازد و مي فهمد دارد مي رسد. دوربين هنوز روي کريم است: «چقد شد آقا؟ ... قابلي نداره... قربونت... 2 تومن... چقد؟... دو تومن... از اوين تا محل ما هميشه يه تومن بوده... مثل اينکه خيلي وقته اون تو بوديا... نه، فقط شش ماه». بعد از احوالپرسي يکي از پيرمردهاي محل يادش مي اندازد که سري به ژورژيک (اميد روحاني) بزند. کريم بايد عمو ژورژيک را در کافه اش ببيند تا هم پيشنهاد کار در اين کافه را بشنود و هم پيشنهاد مالکيت سه دونگ از آن را اگر از آرمن، پسر بيمار ژورژيک بعد از او نگهداري کند و بعد تصادف بيرون از کافه، ورود فرشاد و رعنا (پيمان قاسم خاني و بهاره رهنما) به فيلم و آغاز ماجرا. داستان به کافه و ژورژيک ربطي ندارد اما همه چيز از همين کافه آغاز مي شود. کافه 78 در خيابان کريم خان، خيابان شهيد عضدي جنوبي (آبان جنوبي) روبروي خيابان سپيد که در فيلم هم به همين اسم معرفي مي شود. کافه اي که حالا به دمنوش ها و پاستاهايش معروف و براي خودش بروبيايي به هم زده. دکور داخلي چندان فرقي با فيلم سن پطرزبورگ نکرده اما توقع تشابه نقطه به نقطه هم نداشته باشيد. کافه 78 از آن کافه هاي يک تير و دو نشان است، هم کافه و هم گالري مهروا. سال ساخت سن پطرزبورگ با سالي که عنوان کافه را مي سازد 10 سال اختلاف دارد اما با گذشت شش سال از ساخت اين فيلم، هنوز ديدني است. شايد براي همين است که تهيه کننده منتظر است تا پيمان قاسم خاني فيلمنامه قسمت دوم را کامل کند و ساخت آن را کليد بزند؛ کاري که اين بار بيشتر در لوکيشن هاي روسيه فيلمبرداري مي شود.