نماد آخرین خبر

روی کارت عروسی ستاره‌های سینمای ایران چه نوشته شده است؟

منبع
بروزرسانی
روی کارت عروسی ستاره‌های سینمای ایران چه نوشته شده است؟
روي کارت عروسي ستاره‌هاي سينماي ايران چه نوشته شده است؟ از شيلا خداداد و نيوشا ضيغمي تا پژمان بازغي و ويشکا آسايش تک دل/ کارت عروسي يکي از يادگارهاي شيرين هر مراسم عروسي است. عروس‌خانم‌ها و آقادامادها هم سعي مي‌کنند سنگ‌تمام بگذارند و هرکدام با ايده و ابتکاري جديد در اين ميدان رقابت، برنده شوند. يک نفر کارت عروسي‌اش را داخل بطري مي‌گذارد و ديگري کليپ تصويري مي‌سازد و DVD آن را به‌عنوان کارت دعوت به دست مهمانان مي‌دهد. اما نوشته‌هاي داخل همه اين کارت‌ها مشابه يکديگر است. همه آنها از عشق مي‌گويند. از عهد و پيمان دو همسفر براي ادامه راه پر پيچ و خم زندگي در کنار همديگر. در اين مطلب سراغ تعدادي از ستارگان متاهل سينما و تلويزيون رفتيم و از آنها پرسيديم چه چيزي روي کارت عروسي‌شان نوشته‌اند. در اين ميان بعضي‌ها هم بودند که اصلا عروسي نگرفته بودند، بعضي‌ها هم ترجيح داده بودند مهمانانشان را شفاهي دعوت کنند و از کارت استفاده نکرده بودند. ما صحبت‌هاي اين دوستان را که خالي از لطف هم نبود در بخشي از همين مطلب آورديم. با ما و اين چهره‌هاي خوشبخت همراه باشيد. بهاره رهنما کارت عروسي ما پروانه‌هاي رنگارنگ بود. شعر روي آن را هم خودم گفته بودم: «با بهار پيمان مي‌بنديم به نام عشق براي هميشه.» امير جعفري من و همسرم ريما رامين فر 8سال نامزد بوديم. بنابراين دليلي نداشت بعد از اين همه وقت عروسي بگيريم. در نتيجه کارت عروسي هم نداشتيم. نه من کت و شلوار دامادي پوشيدم و نه ريما لباس عروسي. فرناز رهنما کارت عروسي ما يک کارت ساده به شکل قاب بود که من سادگي آن را خيلي دوست داشتم. روي آن هم فقط ساده و صميمانه نوشته بوديم: «حضور شما موجب خوشحالي ماست.» رضا داوودنژاد کارت عروسي ما خيلي متفاوت و خاص بود. روي کارت ما هيچ چيز نوشته نشده بود جز اسم‌هايمان، رضا داوودنژاد و غزل بديعي به‌اضافه تاريخ عروسي؛ همين و تمام. کارتمان هم شکل يک پازل بود. روز عروسي تيمي بسيج شدند و با همه مهمان‌ها تماس گرفتند و آدرس محل عروسي را به آنها گفتند. حميرا رياضي کارت عروسي من بسيار ساده بود و روي آن نوشته بوديم: «کارواني آمد... بارش لبخند...» شعري از سهراب سپهري است. نيوشا ضيغمي ما کارت عروسي نداشتيم، به‌خاطر اينکه مراسم عروسي‌مان بسيار کوچک و خانوادگي بود، بنابراين ترجيح داديم مهمانان عروسي کوچک‌مان را تلفني و شفاهي دعوت کنيم و کار به کارت و اين چيزها نکشيد. پژمان بازغي ما کارت عروسي نداشتيم. فکر کرديم ممکن است در چاپخانه آدرس محل عروسي لو برود و به اين ترتيب آسايش و امنيت مهمانانمان خدشه دار شود. به همين دليل بي‌خيال کارت عروسي شديم. مريم اميرجلالي من 29 بهمن سال 49 روز عيدغدير ازدواج کردم. آن زمان عروسي‌ها خيلي ساده بود. مثل الان نبود که هزارتا چشم و هم چشمي و تجملات باشد. من سفره عقدم را خودم چيدم. سفره عقد خودم که سهل است حتي سفره عقد دخترم را هم که سال‌ها بعد بود (سال 73) خودم چيدم. کارت عروسي هم نداشتم. همه مهمان‌ها را حضوري يا تلفني دعوت کرديم. عروسي ساده و کوچکي بود. اصلا کارت عروسي هم مثل الان از واجبات عروسي نبود. حديث فولادوند چون مهمانان عروسي ما بسيار محدود بودند تصميم گرفتيم کارت عروسي نداشته باشيم. ما مهمانان‌مان را حضوري يا تلفني دعوت کرديم. کمند اميرسليماني عروسي ما کارت نداشت. کلا چندتا از رسومات مرسوم عروسي بود که من به آنها اعتقاد و علاقه‌اي نداشتم. يکي هم همين کارت عروسي بود. يکي ديگر هم تزئين و گل زدن ماشين عروس بود که از هر دو پرهيز کردم. من به اينها و چندتا چيز ديگر اعتقادي نداشتم و استفاده هم نکردم. ما مهمانان عروسي‌مان را تلفني يا حضوري دعوت کرديم. ويشکا آسايش من عروسي نگرفتم که کارت عروسي داشته باشم. آن زمان با مراسم عروسي و همه اين تجملات بي‌مورد آن مثل کارت و ... مخالف بودم. البته الان هم هنوز با بريز و بپاش بي‌مورد و تجملات مخالف هستم. من فقط عروسي‌هاي ساده و صميمانه را دوست دارم. مائده طهماسبي ما جزو آن افرادي هستيم که نه عروسي گرفتيم و نه کارت عروسي داشتيم. آن زمان که ما ازدواج کرديم جوان‌ها خيلي آرمان‌گرا بودند، ما هم جزو آن نسل آرمان‌گرايي بوديم که سعي مي‌کرديم همه چيز زندگي‌مان در نهايت سادگي باشد و اصلا چيزهايي مثل عروسي را تجملات مي‌دانستيم که بايد از آنها پرهيز کرد، اما جالب است نسل بعد از ما هر روز بيشتر از روز قبل درگير همين تجملات شدند. شبنم قلي‌خاني من از بچگي مثل خيلي از دختربچه‌ها عاشق مراسم عروسي بودم. البته عروسي خودم خيلي ساده و به دور از تجملات بود. کارت عروسي‌مان را همسرم طراحي کرد و روي آن شعري از فريدون مشيري را نوشتيم: « تنها نگاه بود و تبسم ميان ما تنها نگاه بود و تبسم. گاهي که سينه‌هاي‌مان چون کوره مي‌گداخت دست تو بود و دست من - اين دوستان پاک- که از شوق سر به دامن هم مي‌گذاشتند وزين پل بزرگ - پيوند دست‌ها- دل‌هاي ما هم به خلوت هم راه داشتند.» و البته در پايان نوشتيم: «خواهشمنديم از آوردن هرگونه دوربين خودداري کنيد.» شيلا خداداد ما روي کارت عروسي مان جمله خيلي ساده‌اي نوشته بوديم. کارت با «در پرتو مهر يزدان پاک» شروع مي‌شد و در ادامه بود: «در انتظاريم/ با گل وجود خود، محفل آراي سرور ما باشيد... شيلا و فرزين». من اين متن را از بين چند متني که ديده بودم انتخاب کردم. رزيتا غفاري ما روي کارتمان نوشته بوديم: «دست‌هاي منتظرمان سرانجام با عشقي به پاکي آب و با ايماني به تزايد خاک خوشبختي را مي‌سازد، عزم آن داريم که در خانه کوچک‌مان نگهش داريم.» زيبا بروفه کارت ما يک نقاشي کارتوني بود که خودمان کشيده بوديم. متاسفانه جمله روي آن را يادم نيست. به‌هرحال نزديک 17 سال از ازدواج ما گذشته است، اما خودمان خيلي کارت‌مان را دوست داشتيم؛ فکر مي‌کنم مهمانان هم خوششان آمد. شقايق دهقان ما کارت عروسي داشتيم اما هيچ چيز خاص و ويژه‌اي روي آن ننوشتيم. همان جملات مرسوم و عادي که تشريف بياوريد و ما را خوشحال کنيد و... . شايد باورتان نشود اما نه تنها يادم نمي‌آيد روي کارتمان چه نوشته بوديم، حتي يادم نمي‌آيد عروسي‌مان چه روزي بود! مي‌دانم شهريور بود اما يادم نيست چندم شهريور بود. براي اينکه اين چيزها از همان اول اصلا براي من و محراب اهميت نداشت. سپند اميرسليماني کارت عروسي ما آن چيزي که به معناي متعارفش در ذهنتان مي‌آيد، نبود. ما يک کارت ويژه و متفاوت طراحي کرديم. کارت ما يک تخته شاستي مستطيلي شکل بود که دوتا عکس روي آن چسبانده بوديم. عکس‌هاي دو نفره‌اي از من و همسرم. هر دو عکس هم فانتزي و شيطنت‌آميز بودند. عکس بالايي که تاريخ قبل از ازدواجمان را داشت همسرم آرام نشسته بود و من شاد و خندان، شيطنت مي‌کردم. عکس پاييني که تاريخ بعد از ازدواجمان خورده بود من آرام و مظلوم نشسته بودم و همسرم خندان و شاد، شيطنت مي‌کرد. در کنار اين عکس‌ها 5 بيت شعر هم بود که مضمون آن اين بود که در مراسم ما شرکت کنيد اما براي هر نفر از مهمانان يک بيت شعر ويژه آن مهمان هم گفته بوديم. يعني همه ابيات جز بيت چهارم که براي هر نفر متفاوت و مناسب با آن آدم بود، مثل هم بودند. من يک شب تا صبح بيدار نشستم و اين شعرها را مخصوص هر نفر نوشتم. براي پيرها مناسب سن و احترام‌شان و براي جوان‌ها هم مناسب حال و هواي جواني شعر گفتيم. بيت آخر هم اين بود که :چند ساعت بيا پيش ما بشين/ جون مادرت بي‌خيال دوربين