مهر/ روحالله مفيدي، بازيگر سريال «آينه عبرت» از موسيقيدانان عرصه هنر که هم بازيگري و گريم را تجربه کرده و هم نقاشي ميکشد و مجسمه ميسازد از روزهاي ورودش به هنر ميگويد و معتقدست آدم اگر خوب باشد هميشه حالش خوب است.
روح الله مفيدي از قديميهاي هنر است که هم در تئاتر حضور داشته و هم سينما و تلويزيون. کارنامه هنري او از بازيهاي متفاوتش و همچنين فعاليت در عرصه گريم سرشار است و يک عمر تجربه و خاطره دارد که بازگويي هر يک از آنها ميتواند خواندني باشد.
در گفتگويي که با حضور در منزل وي و آشنايي با خانواده خونگرم و مهربانش داشتيم متوجه شديم که خيلي اهل اخبار و ارتباط با همقطارانش نيست. اين هنرمند پيشکسوت در ادامه گپ و گفتمان از چگونگي بازيگر شدن و شرايط خانوادگي اش سخن گفت. هنگام صحبت توجهم به تابلوي بزرگ قديمي جلب شد که زيرش نوشته بود روح الله ولد در يک سالگي. جالب اينکه زير عکس با خط نستعليق نوشته شده بود تابلوي عکس خانوادگي، اين عکس برداشته شده در يزد به تاريخ ۱۳۴۹ جمادي الثاني بزرگ کرده شده در بمبئي به سال ۱۳۵۸ هجري.
پيشکسوت هنر برايمان توضيح داد که عکس در هتل مشير يزد ثبت شده است محلي که امروز جزو اصلي ترين مکان هاي توريستي شهر يزد به حساب مي آيد و متعلق به خويشاوندان ايشان است.
ادامه گفتگوي ما با اين بازيگر خواندني است.
* سال ۱۳۲۷ بازيگر شدن چطور امکان پذير بود؟ خانواده تان که در شهري مثل يزد زندگي مي کردند مخالفتي نداشتند؟
- من در کودکي عاشق کار بازيگري بودم اما خانواده ام به هيچ وجه قبول نمي کردند. به همين دليل سال ۲۷ به خانه عمويم در تهران آمدم و وارد کلاس هاي جامعه باربد شدم و يک سال کار کردم. بعد هم که به خدمت نظام وظيفه درآمدم آنجا هم مشغول کار هنري شدم و نقاشي هايشان را انجام مي دادم. مثلا يک بار مي خواستند در ميدان تير عکس چند سرباز را بکشند و من انجام دادم و حتي گاهي با بچه ها گروه، نمايشي درست مي کرديم که بيشتر جنبه سرگرمي داشت. هنر آن زمان خيلي خريدار نداشت ولي من از هر فرصتي براي نقاشي يا بازي يا مجسمه سازي استفاده مي کردم. همه تابلوهايي که به در و ديوار خانه ام است خودم کشيده ام و اين مجسمه ها را که مي بينيد هم خودم ساخته ام.
* شهرت به معناي امروز از چه وقتي سراغ تان آمد؟ بعد از اينکه مردم شما را شناختند خانواده همچنان مخالف بودند؟
- (مي خندد) از نظر سني آنقدر دير به سراغم آمد که ديگر خانواده اي نداشتم که برايم تصميم بگيرد. بيشتر شهرتم در دهه ۵۰ بود که تلويزيون به خانه هاي مردم رفت و کم کم اسم ها و چهره ها در يادشان مي ماند. من هم در يکي دو سريال محبوب مردم بازي کردم و شرايط به سمتي رفت که نزد مردم کوچه و بازار هم شناخته شدم ولي آن زمان مردم دوربين نداشتند که با هم عکس سلفي بگيريم. شهرت در همين خلاصه مي شد که مثلا از دور من را به هم نشان مي دادند و اسم نقش هايم را مي گفتند. بعد ها هم امضا گرفتن مد شد.
* مدتي ممنوع الکار بوديد. درست است؟
- ممنوع الکار نه چون در چهره پردازي مشکلي نداشتم و کار مي کردم اما ممنوع الچهره بودم. بعد از انقلاب تقريبا ۱۰ سال به خاطر بازي در سريال «دايي جان ناپلئون» ممنوع الچهره شدم و در فيلم هاي تلويزيوني امکان بازي نداشتم. در سينما هم نمي توانستم حضور جدي داشته باشم. کيانوش عياري با اينکه اين مسايل را مي دانست ولي در فيلم «تنوره ديو» به من نقش داد ولي اواسط کار به خاطر حضور من، جلوي پروژه را گرفتند. عياري هم گفت يا فيلم را مي سوزانم يا مفيدي بايد باشد. من بالاخره در آن فيلم بازي کردم اما به شکل هاي مختلف سعي کردند هويت من را بپوشانند. بخش هايي از کار که به مشکل خورد و با صداي نصرالله متقالچي روي چهره من و اقدامات نمايشي ديگر من را کمرنگ کردند حتي من جايزه نقش اول را گرفتم ولي برخي مسئولان آن زمان مخالفت کردند و جايزه را به من ندادند. البته اتفاق مبارکي بود چون بعد از آن کم کم ممنوعيت برداشته شد و توانستم بازي کنم. در آن دوران کار گريم انجام مي دادم و اتفاقا پر کار هم شده بودم ولي به مرور شرايط تغيير کرد و توانستم بدون مشکل در تلويزيون هم بازي کنم.
* کارهاي تلويزيوني امروز را چقدر مي بينيد؟
- اين روزها برنامه هاي تلويزيون را به شرطي مي بينم که کارگردانش را بشناسم. ما از نظر تکنيک نسبت به قديم خيلي تفاوت کرديم بازيگران و کارگردانان تحصيل کرده و باسواد زياد داريم که مي توانند بهتر از زمان ما کار کنند اما دست شان بسته است. اين سخت گيري ها باعث مي شود هنرمندان نتوانند همه قابليت هايشان را نشان دهند. شايد به همين دليل فيلم هايي که بيرون از تلويزيون ساخته مي شود، بيشتر مورد توجه مردم قرار مي گيرد. با سريال هايي که سال هاي اخير تلويزيون پخش مي کند به نظر مي رسد حتي موضوعاتي که ۲۰ سال پيش هم درباره اش صحبت مي شد امروز ممنوعيت دارد.
* از کارهاي خودتان کدام را بيشتر دوست داريد؟
- از نظر کلي آنهايي را که مردم دوست داشتند من را هم راضي کرده اما خودم «تنگسير» را خيلي دوست دارم و سريال «برگريزان» که همه با «آينه عبرت» مي شناختند نيز کار خوبي بود. همه فيلم هايي را که با مرضيه برومند کار کردم هم دوست دارم. برومند خودش اصالتا يزدي است و از کارگردانان باذوق و دقيقي است که واقعا خوب فيلم مي سازد. او هم از آن کارگردان هايي است که به بازيگر درست نقش مي دهد. يکبار در يکي از فيلم هايش به من نقشي داد که يک ديالوگ بيشتر نداشت اما همان يک ديالوگ مدت ها ورد زبان مردم بود.
* آخرين حضور شما نقش کوتاهي در فيلم سينمايي «يه حبه قند» بود. اين تجربه را چطور ديديد و چرا ديگر بازي نکرديد؟
- بله فيلمي بود که همه بايد با لهجه يزدي صحبت مي کرد و تنها کسي که واقعا يزدي بود من بودم. البته بقيه معلم لهجه داشتند اما به طور کل سخت است بازيگران بتوانند لهجهاي را به گونه اي صحبت کنند که مردم آن ديار راضي باشند. پيشنهاد بازيگري که نداشتم اما وقتي که به گوشه اي مشغول کار و بار خودتان باشيد اينها طبيعي است. ناراحت نيستم که چرا ديگر بازي نمي کنم. بالاخره سني از ما گذشته و الان نوبت ما نيست. فضاي هنر هم به سمتي رفته که خيلي من نمي پسندم. گاهي چيزهايي مي بينم که خيلي خوشايندم نيست. فيلمنامه ها هم همه دختر پسري شده و نقشي نيست که به درد سن و سال من بخورد.
* الگو شدن يک بازيگر زمان شما سخت تر بود يا الان؟
- در هر زماني به خاطر يک سري دلايل الگو شدن سخت است. امروز جور ديگري محيط کار بد شده و کساني که کار مي کنند واقعا بايد حواس شان جمع باشد. در اين هفتاد سالي که کار کردم هميشه مواظب بودم مردم من را به خوبي بشناسند چون فقط ما هنرمندان هستيم که مي توانيم به مردم نشان دهيم دنياي هنر مقدس است و اين ها با شعار دادن قابل باور نمي شود بلکه بايد در رفتارمان معلوم شود که چه تفکري داريم. قديم کل محيط هنري را قبول نداشتند ولي امروز با فضاي هنر و بازيگري مشکلي ندارند و به خاطر اينترنت و اخبار رساني هاي آسان با تک تک بازيگران مردم در ارتباطند و آنها را زير نظر مي گيرند.
محيط کارم هميشه برايم مهم بود و اين را از استاداني داشتم که به ما درس اخلاق داده بودند خوشحالم که هيچوقت هيچکس از من چيز بدي ياد ندارد. در دهه هاي ۲۰ و ۳۰ مردم تصوري از بازيگري نداشتند و نمي دانستند هنر چيست اول بد مي دانستند بعد بايد اگر زورت مي رسيد راضي شان مي کردي که آن تصوري که دارند اشتباه است.
* منش امروزي ها را چقدر شبيه زمان خودتان مي بينيد؟
- نمي دانم چون هر زماني خوب و بد وجود دارد اما گروهي که به چشم مي آيند مهم است که کدام دسته باشند. جوانان امروز بايد باور کنند که هنرمندانشان الگو هستند به شرطي که پشت صحنه پروژه ها نبايد فرقي با حرفي که جلوي دوربين مي زنند، داشته باشد. اين موضوع هميشه براي من آزاردهنده بود. قبل از انقلاب هم انسان هايي بودند که اخلاق گرا بودند و برخلاف تصوري که از بيرون بود شديدا اعتقادات شان را در هر شرايطي رعايت مي کردند. من، صادق بهرامي، عباس ناظري، ژاله علو و خيلي هاي ديگر کساني بوديم که نمازمان ترک نمي شد و پشت صحنه سجاده پهن مي کرديم. دنبال اين هم نبوديم کسي ببيند يا دل کسي را با اين کارها به دست آورديم. بعد از انقلاب شرايط طوري شد که مردم خودشان به بازيگر شدن فرزندشان رغبت نشان دادند حالا که ورود به هنر انقدر ساده شده جوانان بيشتر بايد براي الگو شدن رقابت کنند نه اينکه فقط شهرت و پولش را ببينند.
* در سالهاي فعاليت تان و بعد از آن چند نفر را به عالم بازيگري دعوت کرديد؟
- معمولا اين کار را نمي کردم چون آن هايي که با ديدن يک بازيگر دوست دارند هنرپيشه شوند معمولا افرادي هستند که هيچ شناختي از اين کار ندارند. جالب اينکه يکبار پدري فرزندش را به من نشان داد و از من خواست براي بازيگر شدن پسر ۱۰ ساله اش راهي باز کنم. اين پسر به شدت تپل بود و از آن يکدانه هايي که هر کاري مي کرد پدر قربان صدقه اش مي رفت. وقتي با بچه حرف مي زدم ديدم خيلي تمايلي به فعاليت ندارد و بعيد بود علاقه اي به تحمل سختي هاي بازيگري داشته باشد ولي پدرش فکر مي کرد اگر او بازيگر شود چون تپل است مي تواند اکبر عبدي شود.
يکبار ديگر هنگام فيلمبرداري «تنگسير» به بوشهر رفته بودم و آنجا دختر جواني بود که هر روز پشت صحنه مي آمد و با علاقه کار بچه ها را زير نظر مي گرفت. از ما خواست که کمکش کنيم تهران بيايد و بازيگر شود اما من نپذيرفتم چون تصميم داشت درس و زندگي اش را به خاطر بازيگري کنار بگذارد. اين ها تصميمات آني و زودگذري است که وقتي شما در يک جو قرار مي گيريد اتفاق مي افتد و ديگران نبايد به آن خيلي توجه کنند. البته اينطور هم نبود کسي را معرفي نکنم. در تئاتر افرادي را معرفي کردم که عاشقانه کار کردند و نشان دادند هنر را براي خودش مي خواهند نه پول و شهرت.
* از بين بازيگراني که امروز فعاليت مي کنند بازي کدام شان را دوست داريد؟
- بازيگران خوب زياد داريم ولي فاطمه معتمد آريا در زمره بانواني است که فيلم هاي تاثيرگذار و سخت را خيلي خوب بازي مي کند. پرويز پرستويي، محمود پاک نيت، فرهاد اصلاني ... واقعا زيادند. خيلي سخت است اسم هايشان را بگويم اما هنرمند توانا زياد داريم که معلوم است زحمت مي کشند.
* بين جوان تر ها چطور؟
- از نظر من همه اينها جوانند ولي جوانتر از اين ها هم هستند کساني که خوب بازي مي کنند مثل مهدي پاکدل و شهاب حسيني.
* هم نسل خودتان کدام بازيگر را بيشتر دوست داشتيد؟
- هم دوره هاي من بي اغراق همه شان خوب بودند. جمشيد مشايخي، علي نصيريان و همه آن هايي که مثل من به سراشيبي زندگي افتادند يا به رحمت خدا رفتند واقعا از جان و دل براي کارشان تلاش کردند و بازي همه شان را دوست دارم.
* نصيحت به جواناني که دوست دارند وارد حرفه شما شوند؟
- شنيده ام عده اي پول دستي مي دهند به اميد اينکه مشهور شوند اما بدانند هم پولشان مي رود و هم در کنار ستاره هاي امروز شانسي براي شهرت ندارند. احتمالا شنيدند فردين در اولين فيلمي که بازي کرد پول داد ولي خودش هم استعداد داشت، توانمندي هايش را مي شناخت و همت کرد تا ستاره سينما شود پس به اين معني نيست که هر کس پول بدهد مي تواند با اين روش مشهور شود.
سر بازي در «آينه عبرت» مردي بود که در گروه تدارکات کار مي کرد بعد از يک سال که از فيلم گذشت رفته بودم خريد که يک باره مردي جلويم را گرفت و سراغ او را از من گرفت. گفت مرد تدارکاتچي پشت صحنه از من ۲۰۰ تومن پول گرفت و قول داد من را بازيگر کند اما خبري نشد. از اين قصه ها زياد است مردم بايد باهوش باشند و بدانند عاقبت بخيري از هر چيزي مهم تر است.
* حرف آخر؟
- وقتي کار مي کردم هميشه زودتر از همه سر صحنه مي رفتم، کسي را معطل خودم نگه نمي داشتم و چون با همه شوخي مي کردم گاهي آفيش مي شدم اما بعدا مي فهميدم که بازي ندارم و فقط مي خواستند که بخندانم شان. در زماني که کار مي کردم هر روز نوروزم بود. بهار و طبيعت و سر سبزي حال آدم را خوب مي کند اما امروز که همه موهايم سپيد شده فهميدم آدم خوب حالش هميشه خوب است حتي اگر با بدي هاي زندگي امتحان شود.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد