مجله سيب سبز: مصاحبه با دو کودک جذاب و دوستداشتني، سريال دودکش بامزه بود، حرفهايشان آنقدر دوستداشتني بود که دلم نميخواست با آنها خداحافظي کنم، بچههايي با دلهاي پاک و احساسات شيرين. محمدرضا خيلي بيشتر از سنش رفتار ميکرد و پختهتر هم صحبت ميکرد، ياس زيبا هم با همان صداي دلنشينش صادقانه جواب سؤالهايم را ميداد.
محمدرضا شيرخانلو هستم ، هشت سالمه و تازه ميخوام برم کلاس دوم،2تا برادر دارم به اسمهاي امير محمد و عليرضا که از من کوچکتر هستند.
آقاي سيروس مقدم به من پيشنهاد بازي داد
خيلي اتفاقي شد، من هيچوقت به بازيگر شدن فکر نميکردم، اولين بارآقاي سيروس مقدم به من پيشنهاد بازي داد. با پدربزرگم رفته بودم استاديوم آزادي براي ديدن فوتبال چون من خيلي پرسپوليسي هستم وهمه بازيها را تماشا ميکنم، خلاصه اونجا منو ديد يه شوخي با من کرد که يادم نمياد چي بود چون براي دو سال پيشه، بعد شماره منو گرفت، بعد چند ماه زنگ زدن و گفتن بيا به اين آدرس، ما هم رفتيم، اولش به ما نگفتن که براي چي بايد بريم اونجا، رفتيم اونجا يه تست گرفتن و انتخاب شدم براي فيلم چک برگشتي.
با عمو هومن راحت ترم
من تمام کساني که در سريال بودند رو دوست دارم و نميتونم از بين اونها يک نفر رو انتخاب کنم ولي چون با آقاي هومن برقنورد تو فيلم قبلي هم با هم بوديم رابطه بهتري نسبت به بقيه داشتيم. من دو تا برادر کوچکتر از خودم به نامهاي امير محمد و عليرضا دارم و يکي از آرزوهام اينه که برادرهام هم بازيگر بشن.
ميخوام سيمرغ بگيرم
ياس نوروزي دختر کوچولوي بامزه سريال دودکش که به تازگي وارد 8سالگي شده است، ميگويد: معدل امسالم 20 شده، اولين فيلمي هم که بازي کردم عمليات مهد کودک بود. وقتي با بابام رفته بودم پارک، يه مردي منو ديد اسمش آقاي اژدري بود، بعد گفت من کارگردان يه فيلمي هستم ميخوام يه فيلمي بسازم يه دختر بچهاي رو ميخوام مثلا هم قد ياس بعد بابام گفت ما حالا ميايم دفتر شمارو ميبينيم که اگه ياس دوست داشت براتون بازي ميکنه اونم گفت باشه، بعد اومديم ديديم، بعد ما رو قبول کرد، بعد من بازي کردم که حالا تو سينما نشون ميدن، که هنوز نشون نداده، منم ميخوام اونجا سيمرغ بگيرم، من تا الان سه تا فيلم بازي کردم که از همه بيشتر سريال دودکش رو دوست دارم.
ميخوام مهندس دکتري شم
دوست دارم بزرگ که شدم هم بازيگر باشم هم مهندس (اينجا محمد رضا هم به ياس کمک ميکنه و ميگه مهندس دکتري شو و ياس هم ميگه آره ميخوام مهندس دکتري شم). اوايل سريال خيلي محمدرضا را اذيت ميکردم و عصباني هم ميشد، تو سريال دودکش از همه بيشتر داييم رو دوس داشتم (يعني نقش بهنام تشکر).
کاش يه خواهر کوچکتر داشتم
يه برادر دارم که خيلي از من بزرگتره و ميخواد بره کلاس دوم راهنمايي و اسمش پارساست و خيلي دوست داره تا بازيگر بشه اما ميگه من نميتونم چون من خيلي يخيام، يعني ميره هرجا خجالت ميکشه. من هميشه آرزو داشتم تا يه خواهر کوچکتر از خودم داشته باشم. از خدا ميخوام تا يه خواهر کوچيک به من بده.
از مصاحبه کردن ميترسيدم
من اولين باري که ميخواستم مصاحبه کنم خيلي ترسيده بودم و دستيار کارگردان عمو داوود منو گول زد و گفت بيا ميخوام بهت جايزه بدم وقتي من رفتم ديدم که ميخوان از من مصاحبه بگيرن و من اصلا متوجه نشدم که چي گفتم. ياس وسط مصاحبه از من ميخواد تا يک جک تعريف کنه و ميگه: يه روز يه مرده ميخوره به نرده، بعد برميگرده دوباره ميخوره به نرده بعد ميشه بشقاب پرنده.
آرزوهاي ياس
مي خوام از محمدرضا تشکر کنم چون به من خيلي خوبي کرده، هميشه وقتي من از محمدرضا عصباني ميشدم عمو برزو نيک نژاد مياومد و منو آروم ميکرد .يکي از آرزوهام اينه که دوباره با محمدرضا تو يه فيلم همبازي بشم.