جيم/بيش ازآنکه بازيگر باشد، شاعر بود! اين را سرودههاي فراوان او گواهي ميدهند و روحيه شاعرانهاش، که حتي در نقشهاي مختلفي که به تصوير ميکشيد از ديدهها پنهان نميماند، شاعري که روح کودکي را در بازيگرياش ميدواند. زلال و شفاف و شکننده...
بيش از آنکه بازيگر شود و البته بيش از آن که ديگران او را به شاعري بشناسند، به پيشنهاد پدر، درس طلبگي خواند و روحاني محلهشان شد، روستاي دژکوه از توابع شهر سوقِ کهگيلويه، همان زادگاهش...اما بعدتر به دلايلي شهر و ديار را رها کرد و به تهران آمد و شد هنرمند و نمايشنامهنويس و شاعر...در شاعرياش روح کودکانهاي داشت و در بازيگرياش همان روح کودکانه مينشست کنار طنزي تلخ و نقشهايش را مختص خودش ميکرد. مجموعههاي شعر فراواني داشت که نخستين آن با نام«من و نازي» در سال 1376 منتشر و بيش از 16 بار تجديد چاپ و به بيش از 6 زبان دنيا ترجمه شد. «ستارهها»، «چيزي شبيه زندگي»، «بيبي يون»، «سلام، خداحافظ»، «سالهاست که مردهام» و...از آثار اوست؛ که از قضا بسيار زيادند و غالباً پرمخاطب. شعرهايش روح سادهاي دارند و ژرفايي انساني، و در همه سرودههايش چيزي از همان روح شکننده و بازيگوش نمايان است. در طول دوران حياتاش، يعني 49 سال، بسيار نوشت و سرود و نقش آفريد. اگرچه قاب جادويي تلويزيون باعث شد او بيشتر به بازيگري شهره شود اما، پس از رفتناش، شاعرياش فرصت رخنمايي يافته است. سلام... خداحافظ! چيز تازه اي اگر يافتيد، بر اين دو اضافه کنيد، تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار!
نويسنده: الهام يوسفي