برترين ها/ 1- «محمدعلي فردين» در 15 بهمن 1309 در خيابان اديب الممالک کوچه صحت متولد شد. خودش درباره محل تولدش به نگارنده گفت: «اديب الممالک محلي بود بين شهباز سابق و خيابان ري، آن زمان خيابان شهبازي وجود نداشت. آن طرف کوچه صحت قهوه خانه بزرگي بود به اسم خرابات. عصرها درويش ها در اين قهوه خانه مي نشستند چاي مي خوردند، قليان مي کشيدند و گپي مي زدند. آن زمان سرتاسر شهباز خندق بود. محله ما طوري بود که به خاطر آن خندق و تاريکي هوا و نبودن امنيت کسي در خيابان ها ديده نمي شد و همه در خانه هاي شان مي ماندند.
2- پدر محمدعلي فردين در اداره تسليحات کار مي کرد. اداره اي که آن زمان قورخانه مي گفتند... پدر تمدير قسمتي بود که حدود 50 تا کارگر زير دستش کار مي کردند. پدر علاوه بر کار در اداره تسليحات مغازه اي در خيابان ري سابق داشت؛ مغازه اي که در آن کارهاي فني انجام مي دهد. پدر محمد علي فردين هنرپيشه تئاتر هم بود و محمدعلي در بچگي تئاترهاي پدر را ديده بود. او يادش بود که در برخي از اين نمايشنامه ها تقي ظهوري هم بازي داشته است. يک خاطره تلخ از ديدن نمايشنامه پدرش بيشتر در خاطرش مانده بود: «يکي از پيس ها بر اساس اثري از ايرج ميرزا نوشته شده بود، اسم پيس «خرابه هاي تخت جمشيد» بود.
فکر مي کنم 9 ساله يا 10 ساله بودم که اين پيس را ديدم. پيس اينطوري شروع مي شد که تا پرده عقب مي رفت تعدادي قبر مي ديديم که در تخت جمشيدي که ساخته بودند با دکور. از قبري که جلوي سن و در معرض ديد تماشاچي بود، يک نفر با کفن بيرون مي آمد و نگاه مي کرد و مي گفت: «اين خرابه ايران نيست پس ايران کجاست؟» پيس جنبه هاي سياسي داشت، به همين خاطر چند دقيقه اي از اجرا نگذشته بود که از داخل سالن به روي سن تيراندازي شد و شلوغ شد و تماشاخانه به هم ريخت. داخل اين شلوغي يک نفر هم زير پا کشته شد. خاطرم هست که مادر خدابيامرزم بعد از اين واقعه ديگر نگذاشت پدرم به تئاتر برود و بازي کند.»
3- محمد علي فردين پسر بزرگ خانواده بود و دو برادر و يک خواهر کوچکتر از خود داشت.
4- «دبستان ترقي» در خيابان اديب الممالک، اوايل خيابان رختشوي خانه دبستاني بود که فردين دوره ابتدايي را در آن گذراند. فردين بعد از دبستان ترقي به دبيرستان «راستي» رفت که در انتهاي شهباز قار داشت. زماني که او به اين دبيرستان رفت تازه جاليزها را قطعه بندي کرده بودندو ساختمان ساخته بودند. فاصله دبيرستان راستي تا منزل فردين خيلي زياد بود.
5- در مدرسه به ورزش بيشتر علاقمند شد و دوران مدرسه زياد به سينما نمي رفت چون فاصله سينماها تا منزل او خيلي زياد بود. اگر هم زماني مي خواستند سينما بروند به سينما «تمدن» مي رفتند که سينماي محله آنها بود.
6- در مدرسه به تئاتر علاقمند شد و در پيسي که بچه هاي مدرسه درست کرده بودند بازي کرد اما هنگام بازي با بازيگر مقابلش دعوا کرد و همديگر را روي سن جلوي تماشاچيان زدند و نمايش به اتمام نرسيد.
7- فردين از سن 15 سالگي ورزش را با فوتبال شروع کرد. زماني که خيابان شهباز درست شده بود و از آن حالت خندقي بيرون آمده بود و يک ورزشگاه داخل آن ساخته بودند؛ ورزشگاهي که به ورزشگاه نمره 3 معروف بود. زمين ورزشگاه شن بود و چمن نداشت. در فوتبال به دليل زمين خوردن زياد و زخمي شدن صورت، مادرش با ادامه اين ورزش او مخالفت کرد و «فردين» رفت سراغ ژيمناستيک در باشگاه ابوالملوکي در خيابان ري روبروي بستني فروشي اکبرمشدي.
آنجا ژيمناستيک کار مي کند اما از اين ورزش خوش اش نمي آيد و مي رود سراغ هالتر. حدود يک سال و نيم هالتر کار مي کند و در اين رشته پيشرفت مي کند اما يکدفعه و اتفاقي به کشتي مي رسد. خودش درباره اين اتفاق گفت: «يکي از شب هايي که تمرين من تمام شده بود و خيلي خسته بودم، کنار تخته هالتر تشک کشتي هم بود. من نشسته بودم کنار تشک کشتي تا خستگي در کنم و يکي از افرادي که روي تشک تمرين مي کرد روي من افتاد. او وقتي مي خواست بلند شود دست من را گرفت و کشيد روي تشک کشتي تا کشتي بگيريم. شوخي، شوخي مرا به کشتي واداشت. همين شوخي باعث شد که من هالتر را رها کنم و به کشتي بپردازم.»
8- محمد علي فردين در همان باشگاه ابوالملوکي به تمرين کشتي پرداخت؛ که کيومرث ابوالملوکي مربي کشتي آنجا بود. آنجا با ناصر گيوه چي، اکبر نيک خو و حسن افشار آشنا شد و بعد از مدتي که وضع تمرينش بهتر شد رفت به باشگاه «نيرو و راستي» که خانم و آقاي مهران باشگاه را اداره مي کردند که باشگاهي سياسي بود. محمد علي فردين روز 28 مرداد را که عده اي از پان ايرانيست ها به باشگاه ريختند و باشگاه را از بين بردند در خاطر دارد: «يادم است يک آقايي سردسته اينها بود که يک ياز بچه هاي لات شاه آباد بود. حتي تيراندازي شد و جلوي من يکي از بچه ها، سر کوچه نيرو و راستي افتاد روي يخ هاي يخ فروشي.
9- بعد از 28 مرداد فردين عضو باشگاه تهران مي شود که آن زمان در خيابان اميريه بوده است. در اين باشگاه حبيب الله بلور مربي کشتي بود. در اين باشگاه با «تختي» آشنا مي شود. او در مسابقات جهاني سال 1954 در توکيو شرکت کرد و مدال نقره گرفت. او يک خاطره تلخ از تختي را هم فراموش نمي کند، قهرماني که روي او از نظر منش و رفتار و گفتار تاثير زيادي گذاشته است: «تختي وقتي در مسابقه با پالم سوئدي خارج از تشک زمين خورد و زمين خورده محسوب شد، در حالي که زمين نخورده بود و در مسابقات چهارم شد. من در رختکن گريه او را ديدم. او روي تختخواب سنگي به پشت خوابيده بود و آهسته اشک مي ريخت.
اين وضع او روي من خيلي تاثير گذاشت و من هم نشستم کنارش و بدون اين که حرفي بزنم گريه ام گرفت و دوتايي دقايقي با هم گريه کرديم. آن زمان ارتباط من با تختي زياد بود و با هم دوست خانوادگي شده بوديم.
10- محمد علي فردين در 18 سالگي (1327) با مهري خمارلو که خواهر يکي از دوستانش بود ازدواج کرد؛ بنابراين او قبل از ورود به سينما داراي همسر و فرزند بود.
11- محمد علي فردين چون زياد سينما نمي رفته است، «دختر لر» و «طوفان زندگي» را نديده است. اولين فيلمي که در سينماي ايران ديده و رويش تاثير گذاشته «ولگرد» (1321) بوده که به ناصر ملک مطيعي بازيگر ولگرد علاقمند شده است. او تصويري از ملک مطيعي در خاطر داشت. زماني که همديگر را نمي شناختند. زماني که ملک مطيعي مشهور شده بود و در استانبول با لباس نظامي قدم مي زد. اين تنها خاطره فردين از ديدن يک بازيگر بود.
12- فردين قبل از ورود به سينما يک مدتي به عشق بازيگري در تئاتر به کلاس «مصطفي اسکويي» مي رود که بعد از کودتا توانسته بود تئاتر آناهيتا را در بازگشت از آلمان به راه اندازد. در محلي که قبلا سينما بود، محلي در يوسف آباد نرسيده به ميدان کلانتري، محلي که تبديل شد به سينما «گلديس». فردين خاطراتي از آموزش هاي کلاس هاي اسکويي نداشت اما کاملا به خاطر مي آورد که براي راه اندازي تئاتر آناهيتا و اجراي نمايش اتللو گچ کاري کرده است، صندلي نصب کرده است، دکور درست کرده و چون نقاشي بلد بوده، همراه بالاسانيان دکور را رنگ کرده است.
در اتللو مصطفي اسکويي نقشي به او نداده اما قول بازي در نمايش بعدي را از او گرفت، نمايشي به نام «اتوبوسي به نام هوس». همکاري فردين با تئاتر آناهيتا تا زمان اتوبوسي به نام هوس» ادامه پيدا نکرد. فردين به خاطر همسر باقر عاليخاني که نتوانست بدون بليت و به عنوان ميهمان داخل تئاتر برود و نمايش را ببيند، کار تئاتر را به خاطر دوستش باقر عاليخاني کنار گذاشت.
13- آشنايي و آغاز دوستي ملک مطيعي با فردين برمي گردد به بازگشت فردين در مسابقات جهاني. ناصر ملک مطيعي چون در آن تاريخ دبير ورزش بود به فرودگاه مي رود و همين رفتن باعث آشنايي و دوستي شان مي شود.
14- ناصر ملک مطيعي هنگام بازي در فيلم دو قلوها از «فردين» مي خواهد از پشت بازي کند. در واقع نقش ديگر ملک مطيعي را در دوقلوها. دوقلوها داستان دو برادر بود که از هم جدا مي شدند. برادري که در خانواده به طبقه پايين بزرگ مي شد و برادري که در طبقه مرفه رشد مي کرد.
برادري که ساده بود و خل وضع و برادري که عاقل بود و باهوش. هنگامي که اين دو برادر به هم مي رسيدند، فردين از پشت بازي مي کرد. ناصر ملک مطيعي در گفتگو با نگارنده اين موضوع را گفت که فردين هم در گفتگويش تاييد کرد.
15- گرچه تهيه کننده دوقلوها دکتر کوشان است اما فردين ماجراي آشنايي اش با کوشان و اصلا ورودش را به سينما به عنوان بازيگر نقش نخست، «چشمه آب حيات» را ناشي از يک اتفاق مي داند، اتفاقي در جلوي يک سينما. محمد علي فردين به نگارنده گفت: «رفته بودم سينما سهيلا و در صف سينما سهيلا (ارم بعدي در استانبول) بودم. وقتي به گيشه رسيدم گيشه بسته شد و بليت تمام شد. نااميد مي خواستم برگردم که يک نفر جلو آمد و مرا به اسم صدا زد و از من خواست به داخل سينما بروم. وقتي داخل سينما رفتم مردي که مرا به داخل برده بود خودش را کوشان معرفي کرد و از من خواست در فيلم رنگي و سينماسکوپ او يعني «چشمه آب حيات» به کارگرداني ياسمي بازي کنم. (6)
در روايت ناصر ملک مطيعي او فردين را به دکتر اسماعيل کوشان معرفي کرده است. روايتي در گفتگو با نگارنده.
16- فردين از راهنمايي سيامک ياسمي در بازي گرفتن خاطره اي نداشت و خيلي صريح به نگارنده گفت «سيامک ياسمي» اصلا به بازي ها کاري نداشت و قصه برايش مهم بود. او از کار با خاچيکيان هم بازيگري نمي آموزد، بلکه کار خاچيکيان با دوربين و دقتش در نورپردازي توجهش را جلب مي کند. فردين به نگارنده گفت که او تنها هنرپيشه اي بوده که خيلي زود لنزها را شناخته است و شايد همين شناخت باعث مي شود در سال 41 هنگام بازي در فيلم «گرگ هاي گرسنه» وقتي مي فهمد مرحوم «نظام فاطمي» کارش را بلد نيست، کنار دوربين به عنوان کارگردان قرار مي گيرد و بقيه فيلم را کارگرداني مي کند و آغازي مي شود براي ورود او به کارگرداني.
17- فردين مي گفت تيپ «»حبيب» در فيلم «آقاي قرن بيستم» را خودش درآورده است با اقتباس از بازي مارلون براندو در يک ياز فيلم هايش. اسم آن فيلم «براندو» را فردين در خاطر نداشت اما خيلي جدي مشخصات تيپ را از ان خود مي دانست در حالي که تاکيد مي کرد همه ديالوگ ها را سيامک نوشته است و اصلا هم به بازي او کاري نداشته و خودش بازي را درآورده است. مرحوم سيامک ياسمي در گفتگويي با نگارنده گفت نقش آقاي قرن بيستم را اول به ناصر ملک مطيعي پيشنهاد کرده است که سر قيمت با او به توافق نرسيده و سراغ فردين رفته است؛ اتفاقي که هنگام ساخت گنج قارون برعکس افتاد.
شنيدن روايت فردين از شروع گنج قارون خواندني است: «سيامک اول به من پيشنهاد بازي در گنج قارون را داد که من رقم دستمزدم20 هزار تومان بود؛ دستمزدي که من و آرمان و ناصر ملک مطيعي سه نفري تصميم گرفته بوديم زير آ« قيمت نگيريم. البته آرمان در يکي از فيلم ها زير قيمت گرفته بود اما در قرارداد نوشته بود 20 هزار تومان. ملک مطيعي هم زير قيمت گرفته بود اما من روي توافق ايستادم. سيامک بعد از من رفت سراغ سپهرنيا، گرشا، متوسلاني ولي با آنها قرارداد نبست.
باز سراغ من آمد. حالا من دستمزدم را پنج هزار تومان بالا بردم. حالا سيامک رفت دنبال ملک مطيعي با او هم به توافق نرسيد. برگشت که با من قرارداد ببندد روي قيمتي که من گفتن بودم که باز من قيمتم را پنج هزار تومان بالا بردم و باز سيامک رفت. سرانجام سيامک 45 هزار تومان بابت بازي در «گنج قارون» به من دستمزد داد به اضافه پنج درصد از فروش فيلم.
18- وقتي فيلم آماده شد، «گنج قارن» را در ايران فيلم نشان سينمادارها و عوامل حرفه اي سينما دادند. تماشاگران آن روز در استوديو ايران بر اين اعتقاد بودند که فيلم «گنج قارون» اصلا نخواهد فروخت. آرمان و فردين که سهمي در فيلم داشتند تصميم به فروش سهم شان گرفتند. آرمان سهمش را فروخت اما فردين نفروخت که به روايت جمال اميد سفرش به خارج از کشور براي بازي در فيلم «مردي از تهران» فرصت فروش را از او گرفت و بعد پنج درصدش رقم قابل توجهي شد.
19- با فروش بي سابقه و غيرمنتظره «گنج قارن»، نام «فردين» آمد کنار سينمايي که گفتند «سينماي فردين». «سينمايي» که باعث شد سينماهاي زيادي در جنوب شهر تهران و شهرستان هاي کوچک ساخته شود. «سينمايي» که رقيب خارجي را از همه شهرستان هاي کوچک خارج کرد. «سينمايي» که به رشد توليد فيلم فارسي کمک کرد. «سينمايي» که براي سينماي فارسي هويت ساخت، به مخاطب فيلم فارس هويت داد. «سينمايي» که تشکيلات صنفي داخل سينماي ايران را قوي کرد. «سينمايي» که جريان ساخت و دوره اي را به خود اختصاص داد.
اين «سينما» يعني سينماي «فردين» تا پايان دهه 40 تاثيرگذار بود اما بعد از رشد موج نوي سينماي ايران و تاثير آن روي مسير سينماي ايران در آغاز دهه 50 «سينماي فردين» ديگر آن سينماي تاثيرگذار گذشته نبود. سينماي ديگري آمد که ريشه در جريان فکري تازه اي داشت که اين جريان فکري تازه چهره تازه اي مي خواست که بهروز وثوقي شد اين چهره تازه.
20- فردين در اولين فيلمش 1500 تومان دستمزد گرفت. در «فردا روشن است» دومين فيلمش دستمزدش به 4 هزار تومان رسيد و در «فرياد نيمه شب» وقتي جاي امين اميني آمد 10 هزار تومان دستمزد گرفت. رقم دستمزد فردين در فيلم چهارم به 20 هزار تومان رسيد. اين دستمزد بعد از گنج قارون در گدايان تهران به 170 هزار تومان رسيد.
21- دوبلور اصلي فردين در بيشتر فيلم هايش چنگيز جليلوند بود که يلم «فرياد نيمه شب» اولين فيلمي بود که جليلوند به جاي فردين صحبت کرد اما اگر بخواهيم به ترتيب دوبلورهايي را که به جاي او صحبت کردند نام ببريم و از چشمه آب حيات شروع کنيم ترتيب زير به دست مي آيد: چشمه آب حيات (سيامک ياسمي)، فردا روشن است (سعيد شرافت)، فرياد نيمه شب (چنگيز جليلوند)، دختري فرياد مي کشد (سعيد شرافت)، بيوه هاي خندان (سعيد شرافت)، گرگ هاي گرسنه (کاملي)، طلاي سفيد (سعيد شرافت)، زمين تلخ، زن ها فرشته اند، ساحل انتظار، مسير رودخانه، دهکده طلايي (چنگيز جليلوند)، جهنم زير پاي من (منوچهر اسماعيلي)؛ بقيه فيلم ها را جليلوند صحبت کرده است، منهاي فيلم هاي زير:
يک خوشگل و هزار مشکل (منوچهر زماني)، مواظب کلاهت باش، شکست ناپذير، جوانمرد (ايرج ناظريان)، غزل و برزخي ها (منوچهر اسماعيلي)، جبار سرجوخه فراري هم ابتدا با صداي ايرج دوستدار دوبله شد اما بعد از 2 هفته نمايش دوبله فيلم عوض شد و جليلوند به جاي فردين صحبت کرد.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد