نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
سینما و چهره ها

فراز و نشیب‌های شخصیت «قباد» در سریال «شهرزاد»

منبع
خراسان
بروزرسانی
فراز و نشیب‌های شخصیت «قباد» در سریال «شهرزاد»
خراسان/ از پاييز 93 که بازيگران سريال «شهرزاد» انتخاب مي شدند، از فيلم نامه نوشته شده، مشخص بود که شخصيت پيچيده و غيرتخت «قباد» به عنوان شخصيت اول مرد سريال، جذاب تر از بقيه است و احتمالاً هر بازيگري را وسوسه مي کند تا آن را بازي کند. در همان زمان شهاب حسيني تنها به شرط بازي در اين نقش، به «شهرزاد» پيوست و مصطفي زماني هم در زمان مذاکره، مي خواست «قباد» را بازي کند؛ ولي در نهايت به خاطر شرط شهاب حسيني، به حضور به عنوان «فرهاد» رضايت داد اما در شخصيت پردازي قباد چه نکاتي مورد توجه قرار گرفته و چرا او تا اين اندازه مورد اقبال بازيگر ها بوده است؟ در سرِ قباد چه مي گذرد و چطور بعد از عشق نافرجام به «شهرزاد» و ازدواج ناموفق با «شيرين»، به «اکرم» رو آورده است؟ رضا زيبايي، روان شناس باليني در مطلبي که براي «خراسان» نوشته است، با بررسي آزردگي هاي روان شناختي و همچنين واکاوي روابط او با ديگران، پاسخ هايي براي اين سوالات يافته است. با ما همراه باشيد: 1- پيشينه سخت و عقده گشايي با توجه به خط داستان و ديالوگ هاي ميان شخصيت ها، به راحتي مي توان پي برد که «قباد» گذشته سختي داشته. اين گذشته سخت و از همه مهم تر سلطه گري «بزرگ آقا» و تن دادن به ازدواج اجباري با «شيرين»، ريشه اصلي مشکلات و آشفتگي هاي رواني و شخصيتي اوست. اصلي ترين نياز مردان در ازدواج «حفظ شأن و احترام» آن هاست، اين که به اقتدار و استقلال مردانه شان خدشه اي وارد نشود و به ويژه مورد تأييد و حمايت همسرشان باشند؛ آن هم به انحاي مختلف و در ثاني مقبول خانواده همسر اما اين نياز ها در مورد «قباد» نه تنها برطرف نشده، بلکه خود او هم فاقد علاقه اي به همسر و خانواده همسرش است؛ موضوعي که تشديدکننده عقده حقارت و مخرب عزت نفس و اميدش به زندگي هم خواهد بود. اين عقده ها و همچنين نااميدي، باعث مي شود تا او به دود سيگار، الکل، تفريحات شبانه و اين روز ها مستخدم منزل پناه ببرد. 2-شهرزاد و شيرين؛ عشق و کينه روش هاي ناکارآمد و ناپخته قباد در تخليه خشم و حقارت، باعث شده که حتي بخواهد به هر ترتيب ممکن، به عشق جبري و سفارشي خود برگردد و او را از آنِ خود کند. در اين ميان، نکته مهم اينجاست که شخصيت نپخته و آزرده او، توان درک غم ها و درد هايي که خودش و کار هايش براي شهرزاد باعث شده را ندارد. در ميان علايم اختلال شخصيتي قباد، اين يکي از همه بارزتر است: عدم توانايي درک احساسات و هيجانات فردي که خودش را مورد ظلم يا تحقير قرارداده. قباد همچنين دچار اختلال شخصيتي «ضداجتماعي» است؛ فردي سلطه گر، مستبد و خودشيفته که براي رسيدن به مقاصد خود، از هيچ کاري از جمله استفاده ابزاري از آدم ها، ارتشا، تهديد و تطميع فروگذار نيست. نکته مهم ديگر شخصيتي قباد، درگيري اش با کينه، عشق و هوس است. شيرين، شهرزاد و اکرم هم به ترتيب سه سمبل اين سه معنا هستند. تزلزل شخصيت و اختلال شخصيتي «ضداجتماعي بودن» در قباد هرروز و هر لحظه به اقتضاي نياز و حالش، او را به سمت يکي از آن ها مي کشاند، در نفرت و کينه اي که از شيرين دارد، از خوش خدمتي اکرم بهره برداري مي کند تا به مقصود خود که تخريب و حذف شيرين است برسد. شيرين و به معناي ديگر يادگار بزرگ آقا، براي قباد سمبل تمام بدبختي ها و ناکامي هايش است. او از سويي در تنهايي عاطفي خود به دنبال شهرزاد مي گردد و باز به همان روش مستبدانه که از ديوان سالار ها به ارث برده، قصد تصاحب وي را به هر قيمتي دارد. 3-بزرگ آقا؛ تحقير بزرگ آقا بيش از هر شخصيت ديگر، روي قباد مؤثر بود؛ تأثيري اجباري و قهري. عقده گشايي هاي قباد، رابطه معکوسي با حضور بزرگ آقا داشته؛ تا روزي که بزرگ آقا زنده بود، قباد زير سلطه و حتي تهديد جدي به مرگ، خشم و ناکامي اش را فرو خورده بود و گاه با سيلي به شيرين، خود را تخليه مي کرد. امروز که بزرگ آقايي در کار نيست، خشم او سربرمي کشد، شيرين را به دارالمجانين مي فرستد و به راحتي ادعاي اکرم را مبني بر قاتل بودن او علني مي کند. او حتي تحت تأثير اين خشم و عقده گشايي، ناشيانه دست به کشتن افرادي مي زند که بازخورد آن مي تواند دودمانش را بر باد دهد. 4-نصرت؛ ترس و نياز رابطه ميان قباد و نصرت، از جنس ترس و نياز است. قباد در ابهام است که نصرت از کجا پيدا شده و آيا واقعاً پدراوست يا خير. به همين دليل قباد به نوعي ترس از نصرت دچار است و از سوي ديگر به خاطر بي تجربگي در انجام امور، به شدت به او نياز دارد. تقابل سه حس ابهام، ترس و نياز، قباد را در نهايت مجاب به پذيرش حداقل موقت نصرت کرده است. او اين فرض را محتمل مي داند که نصرت واقعاً پدرش باشد و متغير «مهر پدري» که پيشتر هرگز نچشيده، عامل جدي ديگري براي رابطه محکم با نصرت خواهد بود. از سوي ديگر نصرت هم به واسطه هوش و سياست، تاکنون خوب توانسته جاي خود را به عنوان فرد همه کاره قباد باز کند. 5-اکرم؛ قباد ديگر اکرم به نوعي همان قباد است؛ منتهي در مقام يک مستخدم و به خصوص يک زن و با خواسته ها، مقاصد و حسادت هاي زنانه. هر دوي اين شخصيت ها حقارت هاي بي شماري را در طول زندگي متحمل شده اند؛ اکرم در آرزوي کدبانو شدن و لباس ها و زيورآلات فاخر است و قباد در آرزوي زور گفتن و ديگر زور نشنيدن. هر دوي آن ها هم به تحقير شدنشان واقف اند و به همين دليل هم راحت تر مي توانند به هم نزديک يا حتي مجدداً دور شوند؛ چون از فرآيند هاي ذهني هم به طور ناخودآگاه مطلع اند. آن ها درک مي کنند که يک شخصيت تحقيرشده، چه نياز ها، خشم ها يا حتي چه تفريحاتي دارد. از طرفي قباد به توجه عاطفي اکرم نياز دارد و اکرم به توجه بزرگِ خاندان ديوان سالار. خواسته اکرم حداقلي است و براي او به هر نحو، قابل قبول است؛ چرا که راهي براي رسيدن به عقده گشايي چندين ساله اوست. از طرفي هنگامي که احساس حقارت در ضمير پنهان شخصي نهادينه شود، بازتاب آن در چگونگي روابط و مناسبات او با ديگران و خودش ظاهر مي‏شود. اکرم نيز وقتي نتواند خود را مسلط و برتر سازد، درصدد استفاده از تخريب ديگران برمي آيد؛ نکته‏اي که بار ها شاهدش بوده‏ايم. او دست به هر کاري براي مطرح کردن خودش مي زند ولو آن کار به تحقير و تخريب خودش ختم شود. با کانال تلگرامي «با ما باش» همراه شويد